در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | ثناء رزجی درباره نمایش خماری: نوشتن برای این کار رو به تعویق انداختم. صبرکردم تا هیجانم فروکش کنه و
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 13:39:51
نوشتن برای این کار رو به تعویق انداختم. صبرکردم تا هیجانم فروکش کنه و با حوصله بهش بپردازم. هیجان ناشی از غم و اندکی خشم. به ندرت پیش میاد که بخوام اینطوری بنویسم و تا همینجا هم با شک دارم پیش میرم :
دوسش نداشتم.
معلومه که تمام اثار نمایشی زیربنای روانشناسی دارن ولی وقتی شخصیت اول یک روان درمانگر باشه شور و اشتیاق من رو چند برابر میکنه.
اما برای این کار خیلی دوام نداشت.
صدای بسیار ضعیف که شنیدن رو خیلی برام سخت کرد و به طبع دنبال کردن داستان رو سخت تر.
بازیهایی که دوسشون نداشتم و مدام تو ذهنم میپیچید: دارن سعی میکنن نقش بازی کنند.
به جز داوود. داوود ... دیدن ادامه ›› رو دوست داشتم.
به حضور و نظر مشاور این کار احترام میگذارم اما به معنی قبول کردن نیست.
ارتباط فرا تر از مراجع و درمانگر و فضای درمان و... جز خطوط قرمز رواندرمانگری محسوب میشه. اگر صرفا یه قصه رو بیان کنیم بدون فکر کردن به عواقبش خیلی کار درست و اخلاقی نیست.
داشتم فکر میکردم چقدر این کار مخاطب رو به سمت مراجع به تراپیست سوق میده و چقدر باعث ایجاد این تفکر میشه که نکنه من قربانی
آمال و آرزوهای دست نیافته درمانگرم باشم ؟
قصه های بی سر و ته رو میتونم تعمیم بدم به عدم ادامه ی جلسات درمان از سمت مراجع ولی نه اینطوری. نمیدونم شاید در قالب یک اثر نمایشی توقع داشتم با تکنیک هنری یکم سر و سامان داشته باشه.
تکنیک صندلی خالی گشتالت رو دوست داشتم ولی باز توقع یک نگاه هنری تر داشتم. از جهت متن / کارگردانی ...
قطعا منکر وجود مشکلات برای یک روانشناس نمیشم ولی این توجیه رفتار درمانگر با مراجع نیست.
نوشتن برای این کار سخته. دنبال یک نورم ولی پیدا نشد! انگاری که یه سری قصه رو با صدای پایین برامون خوندن و یک رورانس عادی تر از عادی تحویلمون دادن و تمام.
استفاده از پرژکتور / شخصیت آخری که اومد و من ابدا ضرورت حضورش رو درک نکردم / صدای بالای تهویه سالن / بازیهایی که به نظرم خیلی جای کار داشت / و...
آخر قصه با خودم گفتم : متاسف و غمگینم برای افرادی که روانشناسی خوندن ولی آنطور که باید و شاید به درد خودشون نخورد!
ولی خب ؟
یه پازل تکه تکه بی ربط.
خماری رو دوست نداشتم اما عمیقا امیدوارم که در ادامه از افراد این کار شاهد کارهای قوی تری باشیم.
قلم سیاه من رو ببخشید.