مصداق بارز این که کارگردانی خوب، طراحی صحنه و نور درخشان، موسیقی قابل قبول و حتی ایده ی تاثیرگذار هیچ کدام نمی تواند نمایشنامه ی ضعیف را نجات دهد. یک متن آشفته، به شدت دچار سانتی مانتال و نقض غرض. شاعرانگی بی دلیل و مخالف رویکرد متن. دیالوگ های شعاری و از هم گسیخته . همه ی این موارد نتیجه اش شده است یک متن و به طبع آن یک اجرای الکن.
بازی ها هم چندان کمکی به این وضعیت نمی کند . مهدی حسینی نیا همچنان نشان از یک بازیگر توانای تئاتر دارد اگرچه دیالوگ های تصنعی درخشش او را هم کم رنگ کرده. بازی سام درخشانی متوسط است با ذکر این دو نکته : اول این که مشخص نیست چرا در تمامی لحظات و ادای تمامی دیالوگ ها ضجه میزند؟ نکته دیگر آن که کاش بازیگر اعتماد بیشتری به طناب بالابرنده داشت تا این میزان لکنت و از بین رفتن حس در اجرای صحنه ی اختتامیه به چشم نمی خورد. نازنین کریمی را پیش از این اجرا نمی شناختم و کاش هنوز هم با او آشنا نشده بودم. یکی از مهمترین توانایی های یک بازیگر تئاتر، بیان مستحکم و درست است که نازنین کریمی فرسنگ ها با آن فاصله دارد.
در نهایت دلایل نسبتا زیادی برای ندیدن این کار داشتم که زور نام کیومرث مرادی بر آن ها چربیده بود اتفاقی که بعید میدانم بار دیگر برای من بیفتد.