متن نمایشی فاقد انسجام بود. یک مقوله درهم برهم از آثار اگاتاکریستی و رمانهای ر. اعتمادی!. شروع بد و پایان بدتری داشت . شخصیت ها اصلا قابل باور و ملموس نیستند . اصلا شخصیت نداریم . پرگویی و پرحرفی و دیالوگهای بدون منطق سه زن دردی از قصه .. سابقه آنها .. چرایی رابطه آنها دوا نمیکند. تم اصلی نمایش اصلا تم غالب بر جامعه ایرانی و دغدغه هایش نیست . اگر هم بافت یک بافت جامعه شناختی باشد خوب پرداخت نشده. میزانسن و صحنه ارایی که در حد صفر بود . چه لزومی داشت که این نمایش در یک سالن با چیدمان صندلی متقارن اجرا شود که ناگزیر باشیم کاناپه ها را عمود بر چشم بیینده بگزاریم؟ نمیدانستید نقاط کوری به خصوص در گوشه های سالن ایجاد میشود که اصلا نمیشود بازیگران و اکت هایشان را دید؟ ضرب اهنگ هشداردهنده ای که به فواصل گاهی پخش میشد و ادم رو یاد بعضی برنامه های کودک مینداخت اصلا لزومی نداشت . چه بهتر بود که جای این صوت رو یک فید باز بسته نوری پر میکرد. اخر نمایش هم رها و ساسپند است . آنقدر که تماشاچی منتظر است ببیند چه بر سر ادامه قصه میاید ( البته اگر قصه ای بوده باشد چون از اول قرار بوده انگار ما با یک اثر پست مدرن و ضد قصه مواجه شویم ) بعد به لطف روشن شدن چراغ ها تماشاچی میفهمد که باید کف بزند . شاید بتوان گفت
نقطه قوت نمایش همان بازی و اکت بازیگران حرفه ای بودند که شاهد هنرنمایی شان بودیم که به خصوص میخوام تاکید کنم بار اصلی روایت و کشش متن به عهده بازی خوب آنها و به خصوص تاکید بر زبان بدن و میمیک صورت بود که شایسته تقدیرند . برای همه ارزوی تعالی دارم.