قبل از شروع اجرا قصد داشتم چیزی بخورم( چون گرسنه بودم😁) بعد به سالن برم ولی ترافیک و مشکل جای پارک هیچ وقتی برای من نذاشت و با همان احساس گرسنگی رو به ضعف😁 داخل سالن شدم ولی بعد از چند دقیقه کاملا فراموش شد
لبخند زدم بغض کردم پریدم گریه کردم(با همین سبیلها) و خلاصه عشق کردم آخرش بازم اشک ریختم و بعد بلند بلند دست زدم ، قطع نکردم محکمتر دست زدم ، قبل خارج شدن به خانمهای بازیگر عرض کردم که مثل خانواده من هستید از سالن بیرون اومدم تا چند ساعت راجع به کار حرف زدم ، چند دقیقه پیش یادم آمد خیلی گرسنه ام الانکه دارم مینویسم۲۳:۱۷ است و چند دقیقه پیش بلاخره شام خوردم و بلافاصله نوشتم که بگم بینظیر بود ، همه چی تموم بود بگم خسته نباشید بگم متشکرم
شهرزاد همه تاخیر ها ، همه کارهای چرت و پرتی که سالن دادی و من دیدم رو شست برد❤️