در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | شهرزاد شاهین خو درباره نمایش فردا: •چی می‌شه که یه آدم با تمام وجود دلش می‌خواد که حافظه‌ش پاک بشه و توی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:04:47
•چی می‌شه که یه آدم با تمام وجود دلش می‌خواد که حافظه‌ش پاک بشه و توی سفیدی مطلق باشه؟ بی‌خبر، گنگ، غریب با هرکس و هرچیز… جوری که ندونی اسمت چیه و کجایی، چی دوست داشتی، وقتی بچه بودی چه شکلی بودی؟ فردایی وجود نداشته باشه، برزخه یا بهشت؟!

اصلا یه آدم مگه چه کاری ممکنه بکنه که راضی به پاک شدن حافظه‌ش بشه؟

‏امین خوش ذوق، ‌نابغه، چه‌قدر کیف می‌ده دیدن نمایشی که توی تک تک لحظه‌هاش حس کنی این کار چه‌قدر با عشق ساخته شده، چه‌قدر مهم بوده برات، به عنوان بیننده جدی و یک فرد همیشه عاشق تئاتر، ندیدم، نشنیدم و مطمئنم نیست و نبوده کاری که این‌ حجم از تعلیق و هر لحظه به مخاطب تزریق کنه و این پایان بندی نفس گیر و داشته باشه… و این کار و فقط تو می‌تونستی بکنی، متن و بنویسی و به بهترین شکل کارگردانیش کنی، احترام به مخاطبت و با ایستادن جلوی در و بدرقه کردنش رعایت کنی و این‌قدر بدونی و بفهمی! امیدوارم همه بفهمن چه آدم با سواد و هنرمندی هستی و روز به روز این مسیر قشنگ برات هموار تر باشه.

سعید… تو کار درخشان زیاد داری، از خیلی سال پیش و تا سال‌های دور و دراز آینده. اما توی این نمایش زندگی می‌کنی، بازی نیست، تئاتر نیست، ... دیدن ادامه ›› حس نمی‌کنی ۱:۱۵ مردم می‌شینن می‌بیننت و بعدشم تشویق و تمام! فردا برای تو تمومی نداره، هیچ‌کس جز تو نمی‌تونست تمام جونش و توانش و پای این نقش بریزه… تو توی تئاتر منحصر به فردی، فردی و بازی می‌کنی که حتی مخاطب نمی‌دونه اسمش چیه! اما می‌فهمتش، همراهشه، دلش نمی‌خواد ولش کنه، با عذابش عذاب می‌کشه و تو باعث خیره شدن آدما و حیرت از حرفه‌ای بودنتی. امیدوارم همیشه داشته باشیمت سعید.

و تو ایمان یادمه از ٦ سال پیش تا الان که می‌شناسمت فقط یه چیز و مدام تکرار کردم. (تو همه‌ی ایمان یه آدمی به تئاتر…) با تو عاشق صحنه شدم، با تو عاشق تئاتر شدم، با تو فهمیدم برای جادو کردن نیازی به چوب دستی نیست، فقط کافیه تو باشی! تو تک تک نقشارو مال خودت می‌کنی، همه‌رو می‌کنی به تیکه از وجودت و بخشی از هویت تئاتر! آدم و از زمین جدا می‌کنی با اجرات، تو خود تئاتری ایمان! هر کاری که فکرش و می‌شه کرد می‌کنی که مخاطب هیچوقت هیچی یادش نره، کاری که فردا و فرداهای بعدی مدام بهش فکر کنی و مرز واقعیت و رویا رو تشخیص ندی! تو یه کاری می‌کنی که آدم ندونه خوابه یا بیدار، نتونه باور کنه واقعا این‌همه شگفتی و یه انسان رقم می‌زنه! تو جادوگری، بازیگری، اصلِ هنری! کاری می‌کنی همیشه آدما با اون کاراکتری که بازیش می‌کنی همزاد پنداری کنن و نتونن فراموشش کنن… تئاتر و بدون تو و وجودت نمی‌شه تصور کرد.

حضور میرسعید مولویان همیشه جذابه حتی کوتاه!

*عکس برداری از اجرا آزاده و بخشی از کار هستش، اما رکورد صدا و فیلم برداری اصلا قشنگ نیست… امیدوارم دفعه بعدی که رفتم این اجرا رو ببینم دوستان این کار سخیف رو انجام ندن!