به نظرم هر چند اجرای صابر ابر در این نمایش پررنگ و قوی بود با این حال، نقاط قوت و ضعف متعددی در این اجرا به چشم میخورد که قابل تامله.
نکته اول، شخصیت مرد به صورت سیاه یا سفید نشان داده نشد و برداشت من از اجرای صابر ابر، سفید نشان دادن نسبی شخصیت راوی بود نه آنچه که مورد تاکید داستایفسکی بود، یعنی قرارگیری شخصیت راوی در منطقه خاکستری میان دو قطب سیاه سفید و به تفکر واداشتن دائمی مخاطب مبنی بر راستی آزمایی گفتههای او. به بیان دیگر، اجرا در به صحنه آوردن چنین شخصیتی نسبتاً شکست خورد، شخصیتی که بیننده نتواند به راحتی او را به عنوان فردی شرور یا پاک قضاوت کند. شخصیتی که رفتارهای او نشاندهنده ضعفهای انسانی، تضادهای درونی و تأثیر شرایط اجتماعی و روانی است. شخصیتی که نه یک قهرمان است و نه یک ضدقهرمان، بلکه تصویری است از انسانی گرفتار در دام ناتوانیهای خود.
مشکل به قضاوت واداشتن مخاطب را تاحدی با این وصله و پینه در پایان نمایش حل کردند، که صابر ابر رو به مخاطب میگه بعد نمایش شما از هم میپرسید من راست گفتم، دروغ گفتم؟ و ... (جملات دقیقش در خاطرم نیست).
نکته دوم، علی رغم اینکه نازنین صدایی برای بیان آنچه بر او گذشته نداشت اما از دید نویسنده با عنوان موجودی نجیب و مهربان نامیده شده (عنوان کتاب A Gentle creature) که البته این اجرا به ندرت توانست اون جنبه پاکی نازنین را به صحنه بیاره، هرچند بحران های درونی و رنج عمیقی نازنین از محیط و اطرافیانش می برد و عدم ایستادگی او در برابر مشکلات در نهایت او را بدل به یک قربانی کرد و مرگ خود خواسته را راهی برای انتقام آنچه بر او آمده برگزید. به گمانم اجرا این جنبهها را هم نتوانست به خوبی نشان بده. آرتور میلر جایی میگه همه آنهایی که خودکشی میکنند در واقع به قتل رسیدهاند آنها قربانی پرخاشگری
... دیدن ادامه ››
و تعرض هستند و البته گاهی هم قربانی حقیقت. در این اثر هم تاکید نویسنده بر قربانی بودن شخصیت نازنین بوده، بر خلاف موضوعی که در این نمایش به چشم میآمد.
نکته سوم، لحن روایت بود، لحن روایت کسی که به بیان یک تراژدی می پردازه و از یک فقدان صحبت میکنه و به نوعی زبان به اعتراف میگشاید (نیاز به اعتراف تاکید مضاعفی است به گنهکار بودن نسبی راوی) به نظرم نمیتونه چندان آمیخته با طنز باشه، کاری که صابر ابر در این اجرا انجام داد به نوعی کج سلیقهای بود هم از حیث آمیختن جنبه طنز به روایت و هم از حیث تکرار نوعی از سبک بیانی طنز که مختص صابر ابر است و در اغلب نمایشها هم تکرار میشه گویی صابر ابر در حلقهای افتاده که امکان خروج از این حلقه برایش ممکن نیست، این لحن طنز آمیز را در نمایش مالی سویینی هم داشت و البته در اجراهای دیگرش، کاش کسی بود که به او میگفت بس است دیگر. این انتخاب، هرچند ممکن است برای برخی مخاطبان جذاب باشد، اما به فضای تراژیک اثر لطمه زد و تأثیرگذاری احساسی آن را کاهش داد.
نکته چهارم، موسیقی و اجرا چندان تناسبی نداشتند، هرچند نورپردازی و طراحی صحنه قابل قبول بود. یک تفاوت دیگه هم میان این اجرا و اثر اصلی این بود که در کتاب جنازه نازنین بر روی میز گذاشته شده بود و در نمایش در زیر میز، شاید به تعبیری این انتخاب به این دلیل صورت گرفته بود که راوی بخواد به مخاطب بگه، من حقیقت را از چشمان شما پنهان می کنم، هرچند که بسیارعیان است.
نکته پنجم، یکی از لایههای مهم شخصیت مرد در داستان داستایفسکی، تمایل او به انتقامگیری از جامعه و افرادی است که او را تحقیر کردهاند. این انتقام نه تنها در انتخاب شغلش بهعنوان امانت فروش و گروگیر نمایان میشود، بلکه در رفتار او با نازنین نیز مشهود است. او به گونهای رفتار میکند که نازنین را به حال التماس وادارد، گویی میخواهد با این رفتار، تمام رنجها و کممحلیهایی که از دیگران دیده، جبران کند. این سکوت سنگین و سردی مرد، سایهای تاریک بر زندگی نازنین انداخته و او را روز به روز پژمردهتر میکند، تا جایی که لبخند از لبانش محو میشود. این بُعد از شخصیت مرد، که یکی از کلیدیترین بخشهای روایت داستایفسکی است، در نمایش بهخوبی پرداخته نشد و بیشتر بهعنوان یک عنصر سطحی از آن عبور شد ، در حالی که عمق روانشناختی آن میتوانست نمایش را غنیتر کند.
نکته ششم، ایده آینه در انتهای اجرا ایده خلاقانه ای بود، که به مخاطب می گفت به خودتان نگاه کنید، شما پاک تر از من نیستید، شما نمی توانید من را قضاوت کنید، نه من را و نه انتخاب نازنین را. این ایده به نظرم به خوبی توانست مفهوم داستایفسکی را در نقد قضاوتگری مخاطب بازتاب دهد.