یکی از علت های تکه پاره بودن به نطرم این بود که چون ماجرا واقعی بوده و نعمت به قول خودشون شخصیت حقیقی بوده، نویسنده خواسته وفادار به واقعیت باقی بمونه که خب این ایراد خیلی بزرگی برای متن هست.. وفاداری به واقعیت باعث میشه زوائد کار زیاد بشه و خرده پیرنگ ها از پیرنگ اصلی پیشی بگیرن.. درصورتی که اگر ایده ای از دل یه ماجرای واقعی بیرون بیاد، نویسنده باید عناصر لازم رو از اون ماجرا جدا کنه، اونایی که اصتفه هست رو دور بندازه و بقیه مواد لازم رو از تخیل خودش (در راستای پیرنگ اصلی و جهت تقویت اون) اضافه کنه برای دراماتیک کردن کار.. وفادار بودن به واقعیت یکی از بدترین کارهای یه نویسنده هست..
یکی از علت های تکه پاره بودن به نطرم این بود که چون ماجرا واقعی بوده و نعمت به قول خودشون شخصیت حقیقی بوده، نویسنده خواسته وفادار به واقعیت باقی بمونه که خب این ایراد خیلی بزرگی برای متن هست.. ...
درود🙏دور از مباحث پیش آمده همینجا با شما گفت و گو میکنم و نظرم رو میگم،البته که خانم های هنرمند که در سن جوانی و با تماممشکلات،اثری رو ارائه می دهند بسبار برام مورد تکریم هستند.
ببینید اینکه داستان واقعیت داره بحث جدایی از انتقال همون داستان هست.من به عنوان تماشاگر درصد کمی برام حائز اهمیته که داستان واقع هست یا خلاف واقع.وقتی اجرا ضعیف باشه من اصلا متوجه همون داستان واقع هم نمیشم.برای اینجور متن هایی که هدف روایت داستان هست،باید انقدر انسجام وجود داشته باشه که متوجه بشیم چی اصلا رخ داده.شما بسیار کار رو به صورت پرده پرده جلو بردید و اصلا نظم فکری من بهم خورد.به هر شخصیت اصلی و فرعی پرداختید که اصلا لزومی نداشت و فقط خط داستان رو گمراه میکرد.چه لزومی داشت داستان های دوستان نعمت وسط داستان اصلی نعمت ؟!هرجا که داستان غمگینی میشد پیدا کرد رو به شخصیتی داده بودید و اضافه کرده بودید.اگر میخواهید به سایر شخصیت ها هم برسید،پشت خود داستان اصلی(نعمت)قرارشون بدید.اینهمه اتفاقات همسو،مفهوم رو گم میکنه.من اصلا جاهایی برادر و مادر نعمت رو گم میکردم.🩵
درود🙏دور از مباحث پیش آمده همینجا با شما گفت و گو میکنم و نظرم رو میگم،البته که خانم های هنرمند که در سن جوانی و با تماممشکلات،اثری رو ارائه می دهند بسبار برام مورد تکریم هستند.
ببینید اینکه ...