«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
درود🌹یک اشکی از میانه ها ی نمایش حلقه زده بود توی چشمای نورا که غم ،اندوه،اضطراب و نگرانی کاراکتر رو حتی در سکوت، به زیبایی منتقل میکرد و من منتظر بودم ببینم کی اشک از دیدگان بازیگر سرازیر میشه و دقیقا در بزنگاهی که انتظار داشتم در صحنه ی پایانی در میانه ی توجیه های توروالد،نورا چشمانش رو بست و اشک بر گونههاش جاری شد.خیلی زیبا بود....ظرافت هایی در صحنه رعایت شده که خاص استاد شهرستانیه که دلم نمیاد ننویسم...دو بار در جایی که پرده جلوی پنجره کنار زده شد بیرون داشت برف میومد و چند دانه از اون نشست بر مبل...یا وسط دیالوگ نورا و توروالد،نورا همینطور که از پشت پیانو رد شد دو تا کلاویه رو نواخت که افکتش پخش شد (به ترتیب کلاویه ها بم به زیر توجه شده بود) و خیلی موارد دیگه...
سپاسگزارم از خلق این همه زیبایی🌹 چراغ نمایشتان فروزان باد 🙏
درود🌹یک تیاتر به تمام معنا...چه بازی هایی...همه چیز به جا،درست،اندازه،هماهنگ،یک دست...به خصوص استاد میکائیل شهرستانی کلامشون،تنوع لحن در گفتارشون که گویی کلام رو نقاشی می کنن، مکث های بجاشون،و بیش از همه قدم زدن ایشون روی صحنه واقعا آدمو میخکوب می کنه.یک لحظه نتونستم پلک بر هم بذارم از این همه زیبایی خیره کننده که زبانم از بیان آن قاصره...متن قوی...کاش میتونستم هر ماه شاهد چنین آثار فاخری بر صحنه باشم.اونوقت شاید زندگی طعم دیگری داشت...سپاسگزارم از گروه خوبتون و کارگردان گرانقدر استاد نعیمی🎭🌹 چراغ نمایشتان فروزان باد 🙏
درود🌹هم متن جذابی داشت و هم بازی ها.
به خصوص استاد ایوب آقاخانی از اون صحنه که توی هوای بارونی از بیرون با شیشه ای در دست اومد اصلا طلایی بودن.پیشنهاد میکنم تا فرصت هست ببینید از دستتون نره🙏سپاس
درود🌹کمدی موزیکال رومئو و ژولیت.ریتم کار واقعا خوب بود.موسیقی متناسب با فضای اثر و بازی ها هماهنگ و یکدست.به خصوص بازی رومئو و پدر روحانی که شاهکار بودن.تبریک میگم به گروه خوبتون و بهترین ها رو براتون آرزومندم 🌹 چراغ نمایشتون فروزان 🙏
درود🌹یکی از نمایشنامههای مورد علاقه ام هست به خصوص هر وقت میخونمش و به صحنه ی پایانی دادگاه و دایره ی گچی میرسه ناخودآگاه به پهنای صورت اشک میریزم.اجرای امشب رو هم دوست داشتم.به همه ی دوستان هنرمندم تبریک میگم بخاطر این اجرای موفق و بهترین ها رو براتون آرزومندم 🙏چراغ نمایشتون فروزان باد🌹
درود🌹اجرایی به غایت زیبا و با شکوه،چشم و دلنواز...روح عروسک ها صحنه رو تسخیر و مخاطب رو جادوی دنیای خودش می کنه...اینقدر زنده و با روح و بازیشان باورپذیر و هماهنگه...بی نهایت سپاسگزارم از استاد گرانقدر عالیجناب بهروز غریبپور و گروه خوبشون.پاینده باشید و چراغ نمایشتون فروزان باد🙏
درود🌹گویی این شب ها،تهران،نمایش های بر صحنه اش با شب های پاریس برابری میکنه البته تنها از نظر« کمیت».
در برخورد با این طیف عظیم بایستی از خود پرسید که پس از تماشای یک تیاتر چه چیزی عاید شخص می شه؟آیا مخاطب طرفی از آن نمایش خواهد بست و خط سیر داستان، اکت ها و جملات بازیگر اندیشه ای نهفته داره....یا آنکه فقط گذران وقت بوده و گویی سر او بی کلاه مانده و در پایان هم هیچ...راستی اگر تفکر را از تیاتر بگیریم دیگر چه چیزی برایش باقی می ماند تا به تماشای آن نشست؟در این صورت نمی توان نام تیاتر بر آن نهاد بلکه باید گفت تنها یک دکان برای کاسبانیست که به ضرورت هنر تیاتر در یک جامعه پی نبرده و خواسته یا نا خواسته به بدنه ی هنر و فرهنگ این مملکت لطمه های جبران ناپذیری وارد ساخته اند.
باری،«سگ نگهبان و درختی در باغ»تیاتریست شریف که مهمترین عنصر یعنی اندیشه را داراست.
سپاس بیکران🌹
درود🌹نشستن پای صحبت های شیرین و ارزنده استاد گرانقدر عالیجناب شهرستانی تجربه ی بی نظیری بود.ایشون کوله باری از تجربه و هنر و دانش هستن.سپاس بیکران از بازیگری آبان که این نشست رو برگزار کردن تا ما نسل جوان از تجربیات بزرگان تیاتر بهره ببریم.امیدوارم جلسات با بزرگان تیاتر و کارگاه های انتقال تجربه ی بیشتری در آینده برگزار کنید🙏
درود🌹درآمد حاصل از این اجرا به هنرمند گرانقدری پیشکش شد که بسیار حرکت پسندیده ای بود.اجرا ی بانو فرجاد و جناب رضایی هم به غایت زیبا و یه نمایشنامه خونی همه چی تموم بود.چقدر حس و صدابازیگری درستی در بیان جملات داشتن.بانو فرجاد جملاتی رو که با تمپو بالا می خوندن تک تک حروف و کلمات ،صحیح و به غایت زیبا و استوار ادا می شد. امیدوارم در آینده بازم اجرا تمدید شه .سپاس🙏
باید تخیل کرد که در مه راه می رویم.در مهی بسیار فشرده و سپید.در یک مه نوردی طولانی،هیچ چیز به وضوح کامل نخواهد رسید،مگر در لحظه ای که از کنارمان عبور کند...بهتر که تمام عمر در مه باشیم.
درود🌹پیشتر از استاد ایوب آقاخانی،«آواز از دورترین کرانه ی مه آلود زمین» رو از «زیر نور موضعی-مجموعه نمایشنامه های دهه ی ۸۰»خوانده بودم که نگاهی به اسطوره ادیپ داشت.متنی به غایت ستودنیست و اندیشه ای ژرف و نگاهی دقیق و در خور می طلبه.نمایش «ترانه های تب»بر گرفته از این متنه.قلم ایشان همواره برام مسحور کننده بوده به خصوص این نمایشنامه ی ستایش برانگیز.
بنظرم صحنه در راستای محتوا و کلام ژرف نمایشنامه طراحی شده بود و ساده و چشم نواز می نمود.موسیقی متن با استفاده از سازهای کوبه ای و...فضاسازی هماهنگی با پرفومنس ها داشت...
انتخاب بازیگر ها از سوی کارگردان بسیار خردمندانه بود و کاملا فضا رو درک کرده بودند و در اون غوطه ور بودند به خصوص محسن بهرامی که در صحنه خوش درخشید
حضور افرادی چون استاد ایوب آقاخانی رو باید در این مملکت غنیمت شمرد اما چه می شود کرد که «در سرزمینی که خرد را سودی نیست،خردمندی دردیست.نفرین به تقدیر شوم من و سرزمینم که مرا چنین خواست و سرزمینم را چنین»
سپاس🍁