در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ایمان پوررضا | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:47:00
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
یلدا نامه...

مفهوم زمان تغییر کرده است!
زمان چیزی هم شکل و همانند "پنیر پیتزا" شده انگار،
کشدار و بی روح و بی خاصیت!
باور کن به سرم نزده...!!
حالا چه فرقی دارد امشب یک دقیقه طولانی تر از دیشب است،
یا فردا ظهر خورشید یک درجه به سمت مغرب مایلتر می تابد،
یا هفته ی پیش همین موقع ها، تقریبن، دختر اقدس خانوم چهار قلو زایید و این درست ... دیدن ادامه ›› همان زمانی بود که داماد اقدس خانوم سقط شد( هنوز هم نمیدانیم از ذوق زدگی بود یا دق کرد بدبخت از ضرب کردن قیمت پنبرز در 4!!)،
...
چه فرق دارد امشب یلداست یا دیشب یا هرشب یلداست و امشب "یلداتر"، مثلن...؟!
.
.
.
.
درست از وقتی که "تو" رفته ای زمان انگار یخ زده است، ساعت سالهاست که مرده و انگار حتی برنارد هم نمی تواند دوباره تکان دهد این عقربه های عمیقن خفته را...
اینجا، بی تو، هیچ جای مطلق است در بی زمانی محض...
تو، ولی، خوش باش.
آره...
این کمبود حس می شه
۳۰ دی ۱۳۹۴
چه عکس پروفایل خوبی هااا
۲۶ بهمن ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حالا تو هی نباش...
من هی باشم...
تا دنیا دنیاس هم این بازیِ مسخره را ادامه بدیم نه من از بودن بی تو جون سالم به در میبرم،
نه تو از نبودن من ککت می گزه...!!
.
.
.
.
پ.ن: لعنت و نفرین به اونی که گفت: "امتحانش مجانیه!!" این مجانی بودن به قیمت جون یه موجودی که منم تموم میشه!
رها باصفا، roya imani و Someone این را امتیاز داده‌اند
امتحان چی مجانیه؟
۳۰ دی ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وقتی تو نیستی چه کسی باورم کند...؟!
اندوه شعرهای مرا کمترش کند...؟!
.
.
.
.
.
.
.
منِ بی تو
در زمان بی زمانی
در محل بی مکانی
اصلن چرا سرت را درد بیاورم ؟!
همه ی کلمات و افعال و حسها و حال ها پسوندِ "بی" میگیرند در دنیایی که "تو" نیستی...
چرا رفتی...؟!
چرا من بی قرارم...؟!
.
.
.
.
.

پ.ن: بعضی سئوالها هم هستند که حتی اگر:
تمام بشریت،
از آدم تا خاتم،
به مدت چندین و چند برابر طول عمر کره ی زمین،
و حتی کهکشان راه ... دیدن ادامه ›› شیری
جوابت را بدهند و تو هم بدانی محکومی به قانع شدن، ولی باز هم دلت آرام نمیگیرد و تاب نمی آورد این جواب را...!
اصلن گیرم که جواب سئوالات اظهر من الشمس باشد!
وقتی نخواهی که باورت شود و بپذیری جوابی را،
ناممکن ترین ها هم که عادیترین ها شوند بازهم تو نه باورت می شود و نه میخواهی که باورت بشود...
حالا باز تو نگاه عاقل اندر سفیه حواله ی من کن با آن چشمانت که می بارد ازش باور نکردن حرفهای خودت را حتی...
roya imani، مجتبی مهدی زاده، متین فکری و مینا قربانی این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
رفتم - رفتی - رفت
نه! اینا اشتباهِ...!!
نرفتم، هستم.
رفتی.رفتی.رفتی...
مُردم.مُردم.مُردم (نقطه)

پ.ن: برگرد،لطفن. همین.
ولله شهر بی تو مرا حبس می شود...
ویوا پرویز...
فورتزا هنر وتجربه...
ویوا پرویز ولی فورتزا تابور :-D
۱۸ آبان ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"عشق" نیاز به پاسپورت ندارد...
.
.
.
.
.
.
هر جای دنیا که بری، "عاشقتم".

پی اس:بعضی بدیهیات رو باید هی بگی و بگی و بگی و بگی و....
اصلن بیا فکر کنیم فعل "رفتن" در هیچ فرهنگ لغتی در کره ی زمین وجود ندارد...
حالا بیا از نو شروع کنیم...
اینگونه آسمانمان آبی تر، زردهایمان شفافتر، دلهایمان نرمتر و شاید خدا هم ملموستر باشد...
امتحانش مجانیست!
من به تنهایی نفرین میکنم تمام "رفتن" های دنیا را که قرار است
"تو"
را از هرچه
"من"
در دنیاست جدا کند...!!
اصلن معادله احمقانه تر از این در دنیا سراغ داری؟!
من - تو = ؟!
نه عزیز دلم!
شاید بعضی وقتها 2 + 2 بشود 5 یا حتی 3!
اما...
من - تو ...
این معادله تا ابد الدهر بی پاسخ است!
تلاش بیهوده میکنی...
باب مارلی میشوم گاهی...
در حال رول کردن خاطرات وبعد...
آتش که میزنمشان کافیست چشمانم راببندم
تا گول بزنم زمان و مکان را...
بشوم آن پسر بچه ای که ذوق دیدن برق چشمانت هر روز 5 صبح می کشاندش تا نوک قله ی قاف...
باب مارلی می شوم گاهی...
و موسیقی پست راک هنوز در زمینه پخش می شود و من سیالترین موجود دنیام،
در کنار خاطراتی که تو را به صورت دردناکی کم دارند...
باب مارلی می شوم گاهی
به امید آنکه
باب مارلی شوی گاهی...
عاااالی بود!!
درود بر شما..
و درود بر باب مارلی شجاع!
۰۶ آبان ۱۳۹۳
باب مارلی می شوم گاهی..
و هزار گاه دیگر
زیبا بود دوست من
۰۶ آبان ۱۳۹۳
@زمان خیلی ارادت قربان:)
۰۶ آبان ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ایمان من در حلقه ی هندسه ی اندام توست...
داستایوسکی...
تنها کسیست که از روانشناسی چیزی به من آموخته است.

"نیچه"

پی اس: خیلی وقته نرفتم سراغ ادبیات شوروی. یه کم احساس میکنم کمبودش محسوس شده تو زندگیم. آدم باید بعضی وقتا خودش رو تو شرایط سخت قرار بده...!:))
وقتی می خوای یه رمان از حضرات روس رو بخونی، مخصوصن کلاسیکها رو باید مطمین باشی که ذهنت در حد کاسپاروف آماده چلنج و درگیری هست.

... و بدین سان خوانش "تسخیر شدگان" حضرت داستایوسکی آغازیدن گرفت...
مقدمه مترجم - خاطرات خانه ی اموات
نیچه میگوید: "داستایفسکی یگانه روانشناسی است که از او چیزی فرا گرفتم. او یکی از بهترین ثروت باد آورده ی زندگی من بوده است. آشنائیم با او حتی بهتر از کشف استاندال بود".
وقتی که فیلسوفی مانند نیچه این طور نابغه ی روسی را بستاید ما که ریزه خوار خوان نوابغ هستیم، باید صد چندان از داستایفسکی تجلیل کنیم. ولی تا آثارش را نخوانیم و آن را نفهمیم، نمیتوانیم تجلیلی از او بکنیم.
۳۰ مهر ۱۳۹۳
@ حامد: به شدت اگری ویت یو :)
۳۰ مهر ۱۳۹۳
:)
....
ممنونم از آقاایمان*
۰۱ آبان ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به جزییات دقت نکنید!
از کنار هر چیزی سریع رد شوید!
نروید در بهر چیزی یا کسی! مخصوصا اگر بحث علاقه و احساسات شخصی هم در میان باشد...
باور کنید راست می گویم...
نه اینکه بگویم به طرف بی اعتنا باشید و کم محلی کنید که خود این آفتی ست برای هر چه دوست داشتن است.
فقط می گویم بیش از حد ریز نشوید...
باور کنید این دقت به جزییات محیط پیرامون درد دارد.
اصلن زخم می شود جایش...
می پرسید مثلن؟!
باشد... برایتان می گویم...
وقتی دقیق می شوید به بوی عطرش، به بوی شامپوی سرش،به لوسیون بدنش،به ... دیدن ادامه ›› رنگ لاکهایش(وای به روزی که طرف از آن خوش ذوقها هم باشد که هر ناخنشان یک رنگ است و این ده انگشت زیباترین رنگین کمان دنیا رو به وجود می آورد...)، به اینکه جوجه کبابش بی استخوان باشد، ماستش گوسفندی نباشد، ایستک استوایی را به هر نوشیدنی ترجیح میدهد، پاستیل به وجدش می آورد، هر چیز رنگی رنگی ذوق زده اش می کند، صدای ابی نفسش را حبس میکند، عاشق شخصیت خپلک است، بوتهای جدیدش با شلوار جین آبی یخی ترکیبی می شود که ترجیح می دهید چشمانتان فقط به پاهای او باشد، باد که می وزد انگار دنیا رو به او داده اند، باران که می بارد باید بال تهیه کنید که در کنارش باشید، براونی های کافه نزدیک چشمان درشتش را به سحرآمیزترین چشم درشت گرد شده ی دنیا تبدیل می کندو...
فرض کنید همه ی اینها را میدانید هر کدام قسمتی از مجودتان شده است...
حالا به روزی رسیده اید که او نیست!
فقط تصورش را بکنید که،
هدفون توی گوشتان است و دارید بی هدف قدم می زنید در خیایان های شهری که دیگر غریبه است که ناگهان... باد می وزد و نم نم باران به صورت شما می خورد و بوی عطرش از رهگذری که از کنارتان می گذرد و نیم بوتی شبیه همان نیم بوتها به پا دارد به دماغ شما می خورد...
اینجاست که بزرگترین بمهای اتمی و نیتروژنی دنیا در شما منفجر می شود و فقط ولوم گوشی خود را بلندتر میکنید که می گوید: again,again,again...

نه! حرف من را جدی بگیرید...
به جزییات دقت نکنید. مهر بورزید، عاشق شوید...
اما سمت "جزییاتش" نروید.
"جزییات بزرگترین سلاحهای کشتار جمعی دنیا هستند."
بسیار زیبا و لطیف
۲۶ مهر ۱۳۹۳
حالا به روزی رسیده اید که او نیست...
خاک بر سرم
۰۴ آبان ۱۳۹۳
@ساریه یعقوبی دور از جون ما و شما.
۰۵ آبان ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از دست ندید این اتفاق مهم و هیجان انگیز رو که بسی بسیار موجب خسران در دنیا و آخرت خواهد شد...

http://www.tadaex.com/

ضیافت هیجان انگیز صداو نورو تصویرو موزیک و آدمهایی که انگار میلیونها کیلومتر اومدن تا میزان آدرنالین خون شما رو به بالاترین حد ممکن برسونن و بعدش با یه لبخند کج بهتون بگن که: "این تازه اول ماجراس..."
و تازه شروع اتفاق از وقتی باشه که جلسه تموم شده و شما رسیدید خونه و تو سرتون همه ی رنگهای دنیا با موزیک پست راک / امبینتی که فقط و فقط شما میشنوید به رقص اومدن...

پی اس: خدا سایه ی این سینماتک قلهک رو از سر ما کم نکنه!
این اتفاقی که ما آدمای عضو این مجموعه رو از همه متمایز می کنه...
حتی از شما دوست عزیز!
اینجا تکه ای از فضاست.اینجا فراتر از کهکشان راه شیری ست حتی...
اینجا " پردیس سینمایی قلهک" است...
عمو فرهاد قصه ها، کیمیا TAV و ارزو ارزو این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نفرین و لعنت ابدی به هرچی
"خودسانسوری"
و
"خودسانسورگرِ".

این پدیده ی شوم از سانسور حکومتی هم دردناکتر. جدن قابل ترحمن آدمای خودسانسورگر...
بی تو پتیاره ی پاییز مرا می شکند...
علیرضا آذر ...
۱۰ مهر ۱۳۹۳
@بهارین بهار: بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم...؟!
البته اگه الان این آقای معتمد نیاد و بگه که لطفا حجابتون رو رعایت کنید! اینجا خانواده زندگی میکنه!!
:)))
۱۵ مهر ۱۳۹۳
با غم‌انگیزترین حالت تهران چه کنم !؟
۱۵ مهر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به سراغ من اگر می آیید...
.
.
.
هر طور دوست دارید بیایید!
اصن من در حدی نیستم که بگم شما چه طوری بیایید، چه طوری نیایید.
همین که قبول زحمت کردید این همه راه اومدید خودش کلی منت رو سر منه...
تو رو خدا راحت باشید دیگه. فک کنید خونه ی خودتونِ...
منم برم یه چایی بریزم بیام خدمتتون...
حالا نگاه کن به تمام نبودنم،
سوگ نبود تو را به سفره نشسته ام...
تو انقدر بزرگ هستی که جهان به احترامت ایستاده، کلاه از سر بر میداره و روزها تشویقت میکنه...
تو انقدر بزرگ هستی که ابائی از گفتن حرف و نظرت نداشته باشی...
تو انقدر بزرگ هستی که سالهاست تلاش میکنن که بگن کوچیکی، ولی مشدد شده این بزرگی...
تو انقدر بزرگ هستی که

عباس کیارستمی

باشی.


پ.ن: آدمای حقیر همیشه حقیر و محدود میمونن، حتی اگه همه ی دنیا بخوان بگن که حقیر نیست.
ایمان جان نمی دونم از نزدیک باهاش برخورد داشتی یا نه؟!
خیلی آدم وارسته و باشخصیت و افتاده و نازنینی هستش.
به هیچ عنوان برج عاج نشین نیستش و سخاوتمندانه هر چیزی رو که می دونه در اختیار دیگران قرار می ده.
۰۵ مهر ۱۳۹۳
حسام رسولی :))) ،بااین وضعیت هیچ بعید نیست :))
۰۵ مهر ۱۳۹۳
اهمیتی نباید داد به این برخورد ها. تاریخ سینما قضاوت خودش رو در مورد کیارستمی و حاتمی کیا انجام داده. یکی رو در کنار کوروساوا نام می برند، و دیگری هم حداکقر در سطح کشورش کارگردان شناخته شده ایه. هر کسی اگه حد و جایگاهش رو نشناسه این داستان رو داریم.
۰۵ مهر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چارلز بوکوفسکی.
.
.
.
همین،
و دیگر هیچ.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید