«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
میترسم
میترسم از یاد ببرم اسمت را به سان شاعران که میترسند از یاد ببرند آن کلمه را که مینماید هم تراز خدا
اما همیشه به یادخواهم داشت جسمت را
اما همیشه پاس خواهم داشت جسمت را
شاعر شهر
ماریا :
من کنار زنده ها سرگردون بودمو کنار مرده ها آروم
دیگه راحت شدم بابا ...
این قسمت حرفای شاعر چقدر عجیب و درد آور بود...آدمای این شهر حتی به مرده هاام رحم نمیکنن ...
اون پیرزنی که خونرو غصب کرده بودگفت: دونفربیشتر که نبودن پیر هم بودن اما حیف از اون گاز
با اون گاز میشد یک ماه تمام غذا پخت ولی اونا با اون گاز خودشونو خفه کردن ...
شاعر شهر
من خیلی دوست داشتم امیدوارم شبیه به این نمایش ها بیشتر ساخته بشن، فوق العاده متفاوت کانسپت جذاب وحرف های شنیدنی زیادی در متن وجود داشت ،که کمتر نمایشی رو دیدم مسائل مهم با این صراحت داخلش بیان بشه.
فضای سازی جذاب بود استفاده از نور عالی موسیقی کاملا ذهنو درگیر میکرد نسبت ب هر صحنه.خانم میرمهدی به نظرم واقعا قلمشون و همچنین کارگردانیشون قابل ستایش هست و همچنین بازی بازیگران مخصوصا نقش اصلی خیلی جذاب بود. خسته نباشید میگم ب تمام عوامل نمایش شاعر شهر و حتما پیشنهاد میکنم این نمایش رو ببینید.