در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سینا | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:05:41
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
بار دومی بود که امسال به تماشای سوتفاهم کامو نشستم.
بار اول اثری اقتباسی و چیزی شبیه به فاجعه بود.
اما بار دوم که نمایش دیشب بود،درخور اسم و رسم کامو بود.
فضاسازی کار برام جذاب بود.
لحن گویش،دیالوگ های اثر رو دیدنی تر کرد.
قطعا ارزش یکبار دیدن رو داره.
سینا (sinari1)
درباره نمایش تشنگان i
ایده تا اجرا...!!
ایده اولیه به نظر نو بود،اما به محض این که چند دقیقه ای داستان جلو رفت،کلیشه متن رو فرا گرفت.
بازی نقش مادر،تنها نقشی بود همه چیزش اندازه بود!
از افکت های صوتی میشد بهره ی بیشتری برد.
به امید نمایش های بهتر🙏🌺
بسیار لذت بردم از نمایش تشنگان 🙏
همه بازیگران خوب بودن.
یگانه رجبی فوقالعاده بود از جذب مخاطب تا انتقال حس به تماشا چی کاملا حرفه ای بود صدای دل نشین و بازی بی نظیر 🙏
۴ روز پیش، چهارشنبه
هومن دلحزین
نمایش تشنگان، با بازی درخشان یگانه رجبی، تجربه‌ای فراموش‌نشدنی از تئاتر بود. بازی خانم رجبی احساسی و عمیق بود. او با ظرافت تمام، طیف وسیعی از احساسات را به نمایش گذاشت و به خوبی توانست مخاطب ...
سپاس از شما 🙏
۳ روز پیش، پنجشنبه
هومن دلحزین
نمایش تشنگان، با بازی درخشان یگانه رجبی، تجربه‌ای فراموش‌نشدنی از تئاتر بود. بازی خانم رجبی احساسی و عمیق بود. او با ظرافت تمام، طیف وسیعی از احساسات را به نمایش گذاشت و به خوبی توانست مخاطب ...
سپاس از محبت شما 🙏
۳ روز پیش، پنجشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ولی این اشک‌ها را با چی می‌توان بازخرید کرد، با چی؟ آیا امکان دارد؟ اگر انتقامش گرفته شود، بازخرید شده است؟ ولی من چه نیازی به این انتقام دارم، چه نیازی به طلب دوزخ برای این جلادها دارم؟ آتش دوزخ چه چیزی را می‌تواند بازخرید کند، چون محرومان و مظلومان شکنجه‌شان را دیده و زجرشان را کشیده‌اند.
هر انسانی بی‌شک حیوانی درنده درون خود دارد، حیوانِ خشم را، حیوانِ شعله‌ورشدن آتش هوس دربرابر فریادهای قربانی را، حیوانی افسارگسیخته که نمی‌توان مهارش کرد، حیوانِ بیماری‌های روانی و عقده‌های جنسی که در عیاشی نهفته است، یا در بیماری نقرس، بیماری کبدی و چیزهایی از این قبیل.
📚برادران کارامازوف
بیابانی در اطراف
کوه های خشک
جوانه ها قبل از رسیدن به باغ،به خواب فرو می رفتند...
کسی نماند جز چند خانوار
ما چند نفر.
آغازی برای پایان
غماری بر دامان این برهوت
تسلم شده بود نوبهار
بود و نبودمان را نحسی فراگرفته بود.
مگر انتهای این داستان برج عیوض است؟
لاابد چون ما میگوییم اینطور است!!
ما هم ... دیدن ادامه ›› پیمان شماییم
شرم نوبهار را به عقب رانده است.
لابد دستور خان است...
اینجا بازار تلخ عزاداراست
تو این زمان تمام واژه ها غریبن
زبونی که نگه قربان همون
سریه که قربانیه


شب در میان برج عیوضی ها سپری شد.
در یک ساعتی که گذشت،ایران برایم مرور شد.
تاریخ کهن،معاصر و حتی آینده!
جزئیات متن،بازی،چیدمان و ترکیب بازی ها و متن،انتخاب مکان اجرا و ....
همه و همه در کنار هم شب بسیار متفاوتی رو رقم زد.
دست مریزاد👌
این خاک را نحسی فرا گرفته.
هر نوزادی که از آبستن مادر رهایی می یابد،همراه خود رنجی به این خاک می افزاید...
تف و لعنت بر تیری که خطا به هدف نشست و طالع ما بدینگونه شد.
چگونه این جنون را با خود حمل کنم؟
چشم...چشم...چشم
آنکه از یکرنگی یار من شد،آنکه حسد ورزید،آنکه عشق ورزید...
شاه یکی،حکم یکی!!
درون مرا میبینی؟
جز تاریکی و سیاهی چیزی نخواهی یافت
اما وطن چه می شود؟؟

چقدر این اثر دوست داشتنی و نکات جذابش ملموس بود
موسیقی،لباس،اکت ... دیدن ادامه ›› ها،گریم ها.
نکات جالبی درون هر نقش و لباس نهفته بود
اما متن،چاله هایی نمایان داشت که میشد لمسشون کرد.
از بازی نور ها هم میشد بهره ی بهتری برد.
جناب زمانی هم در قامت کارگردان و بازیگر اثر ستودنی بود.
خسته نباشید عرض میکنم خدمت دوستان🌹🙏
خاک را نحسی گرفته
سرزمین آتش گرفته
آنچنان قحطی بیامد
چشمها خوردن گرفته
از بدی و بدسگالان
عشق را ماتم گرفته
گاهِ نادانان به پا و
عقل را خاتم گرفته
موذیان در رخت آدم
دوستی را غم گرفته
خائنان در رای تزویر
بد دلی سامان گرفته
بقیه اش هم نیامد
شهر هم پایان گرفته



سپاس از حضور ارزشمندتون🌹🙏🏻
سینا
به به👏💜🌹
مخلص🙏
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من گشنمه،پس من هستم!!
اندراحوالاتی در تنهایی به سراغم میاید.
لحظاتی به میزان آنم،لحظاتی به موزون این...
شاید این سقوط منتهی به پرواز شد،اما اگر اتفاق نیفتاد چه؟
باید کسی باشد که دلداری ات دهد،کنارت باشد تا گرمای وجودش را حس کنی...
اما در خیالم او همانند یک ماهرخی بود،نورش گرمای لحظات تاریک تنهایی ام بود.
من در تنهایی ریشه دوانیده ام و تنها مرگ،رهایی بخش این زندگی به شمار می رود.
مرگ،انتهای همه چیز نیست بلکه سرآغاز لحظات کنونی است.



نمایش دوست داشتنی بود،اما کلیشه در متن بیداد می کرد.
۲۰دقیقه ی آغازین نمایش ... دیدن ادامه ›› بلاتکلیف بود.
موسیقی برخی لحظات را نجات داد.
برای من سیر داستانی نمایش،از هم گسیخته بود،چرا که محور دیالوگ ها حول چرخش مضامین مشخصی در گردش بود.
خسته نباشید عرض میکنم خدمت بزرگواران🙏
سینا (sinari1)
درباره نمایش ماهرخ i
ماهرخ!!
قبل از هر چیز سر تعظیم فرود میارم به احترام جناب زرآبادی🙏
کم نظیر در صحنه حاضر شدن و پاشنه آشیل نمایش تلقی می شدن.
ماهرخ و چیز نامه هر دو از دل فین جین بیرون آمدند.
یک سیب،به دو نیم تقسیم شده بود...!
خلاقیت در متن درخور انتظاری که از دوستان اجرایی داشتیم،بسیار بالاتر بود!
محتوای فین جین از جمله دیالوگ ها،مونولوگ ها،لباس و حتی متن...
در این نمایش پیاده سازی شده بود.
از حق نگذریم لباس و گریم و بازی ها از چیزنامه یک سر و گردن بالاتر بود که برای دو گروه احترام خاصی قائل هستم🙏
نا هماهنگی در بخش حرکات جمعی علی الخصوص آقایان به مکرر دیده میشد.
دکور...
گروه موسیقی قابل تحسین بودند🌹
خسته نباشید عرض میکنم خدمت بزرگواران
سینا (sinari1)
درباره نمایش کلفت ها i
۵ستاره هایی که همینطور روانه ی نمایش ها میشه...
متن خوب بود،اما بازی و کارگردانی ضعف های چشمگیری داشت
میشد بازی های بهتری از بازیگر ها گرفت.
نور و صدا هم چندان هماهنگ با تم کار نبود.
متن هم گنجایش فضاسازی بهتر رو داشت.
به امید موفقیت بزرگواران در ادامه ی مسیرشون🙏🌹
سلام بزرگوار ، حقیقتا با عنایت به خط اول نقد شما که فرمودید ۵ ستاره هایی که همینجوری حواله نمایش ها میشه ، به عنوان یکی از افرادی که به این اثر امتیاز کامل دادم خواستم بگم بهتره اگر نقدی دارید اون رو به عنوان نظر شخصی و نقد خودتون عنوان کنید چون سلایق متفاوته و کاملا برخلاف نظر شما با هر کسی که اتفاقا در این زمینه متخصص هم هست و نمایش رو دید صحبت کردم کاملا از انطباق کامل نور و صدا بر اجرا اذعان کرد و بدون شک یکی از پر مایه ترین اجراهای این متن بوده، در کل پیشنهاد میشه بجای کلی گویی و بی احترامی به حق رای دیگران مستند و مستدل دلایل رو در نظرات عنوان کنیم ، چون مخاطبین تیوال کاملا متوجه تفاوت نقد با تخریب با هر هدفی خواهند شد. من به نظر شما به عنوان یک نظر شخصی به عنوان یک حسابدار که این اثر را تماشا کرده احترام میگذارم اما حقیقتا متوجه نمیشم چه نیازی هست در نقد به نظرات دیگران بی احترامی کرد؟
سجاد آل داود
بگذریم. خوش گذشت.
👌😄
سجاد آل داود
قضاوت رو به عهده دیگران می‌گذاریم که چه اتفاقی رخ داد. بماند که من توهین عبارت "به عنوان یک حسابدار" را خیلی بیشتر از پنج‌هایی که روانه می‌‌شود می‌دانم. در ضمن به صحبت‌های من در ...
سجاد جان اینکه در جواب نقد من به صحبت سینا که نظر امثال مارا حواله ای عنوان کرد من پاسخ دادم قصد حمایت و ساپورت نداشتم صرفا از نظرم در مقابل شیوه نقد ایشان دفاع کردم اما اینکه شما از وسط داستان ورود کردید و بر من که صرفا جواب صحبت ایشون رو دادم تاختید کاملا مشخص میکنه من از طرف کسی هستم یا شما، دوست عزیز من با کسی مناظره میکنم که در وهله اول صداقت را در نیتش احساس کنم نه منتقدین سفارشی ، شب و روزتان خوش اجازه بدیم خود مخاطب راجب نمایش نظر بده نه فقط این نمایش که همه نمایشهای در حال اجرا.
نیازی نیست من مثلا فردا برم کار دیگری رو ببینم بیام برای هرکسی مخالف نظر منو داره فتوا صادر کنم ، در کل برای شما خیلی آرزوی موفقیت دارم شادمان کردی
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقطه ی مقابل فین جین!!
شاید اگر ماقبل فین جین این اثر به نمایش در می آمد،کمی بیشتر از حد معمولش ستایش می شد.
اما برای مخاطبی که فین جین به چندباره تماشا کرده و این اثر فاخر رو تحسین کرده،نمایش چیزنامه تو ذوقش میزنه...

شخصیت پردازی و جزئیاتی که در نمایش مطرح شد،درخور توجه بودند،اما هر کجا که نقصی دیده می شد با لحنی خارج از متن به اون پرداخته شده بود.
در بخش پایانی صدا و موسیقی حدود ۱۵ دقیقه آخر اشتباهی که مکرر پخش شد،باید اصلاح بشه.
با تمام احترام برای نوازنده ی عزیز که بسیار هم زحمت کشیدن،بهتر بود از گروهی دعوت به عمل بیاد تا بیشتر به بخش موسیقی هم پرداخته بشه.
از نور هم خیلی بهتر میشه بهره گرفت.
نیم ساعت هم تاخیر داشت که امیدوارم در اجرای بعدی به این مشکل برنخورن بزرگواران.


در آخر هم بسیار از جناب موسوی سپاسگزارم که به تاریخ ما در قالب نمایش می پردازن و دغدغه ی ایشون قابل تامل هستش.
امیدوارم در ادامه مسیر موفقیت روز افزون کسب کنید🙏
سپاس از شما که به تماشا نشستید، مشکل صدا رو متوجه و سریعا رفع می‌کنیم امیدواریم مجددا بتونیم نگاه شما رو داشته باشیم🌹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
رویایی که به یکباره محو شد.
آن رویا ما بودیم.
من،شاید تو،ما همه...


جناب غلامی!
در قامت یک کلمه؛
سپاسگزارم🙏

دست مریزاد به تک تکتون🌹
سینا (sinari1)
درباره نمایش فردا i
ناگهان چشمان خود را گشود.خود را همچو تخته ای رها شده در امواج متلاطم دریا دید.
تا چشم کار میکرد، آب بود و آب...
به یکباره سرآبی از ناجی خود دید!
یک کشتی که سیلی امواج بر تنش دیده می شد.
مدت مدیدی به سوی کشتی شنا کرد...
توهمی بیش نبود؛
اقیانوسم مُرد،کشتی کجایی؟
در خیالش ۲نفر بودند،چرا که بسیار با خود صحبت می کرد.
از همه چیز رنجور بود؛واجب الوجود،طبیعت،انسان ها...
آب هایی که نامشان آزاد بود، ... دیدن ادامه ›› او را به حالت جنازه وار بر روی شن های ساحل هل دادند.
چیزی مدام با خود زمزمه می کرد؛
من به هیچ چیز ایمان ندارم...
کوله ای همراهش بود،زندگی نکرده و رنج های مکرر
از حمل کردنش خسته بود،باید ادامه می داد...


بعد از حدود ۲ماه دوری از تئاتر،نه یکبار بلکه دوبار به تماشای این اثر کم نظیر نشستم.
لااقل برای من،کم و کاستی های نمایش در حداقل ترین حالت ممکن بود.
موسیقی،دکور،بازی ها، همه دلنشنین بودند.
شاید در متن حفره هایی دیده می شد که قابلیت برطرف شدن داشت.
خسته نباشید میگم به تک تک بزرگواران.🌹
سینا (sinari1)
درباره نمایش ترور i
مخاطب در این نمایش ترور شد!!!
-چه چیز او را ترور میکند؟
-انتظار نمایشی درخور اسامی گروه اجرا و شان تماشاچی

متن نمایشنامه،سرشار از چاله های متعدد بود.
مسائل و دیالوگ هایی که نیمه کاره رها می شدند.
مسائل و جزئیات بسیاری که حتی به آن اشاره ای نشد.
موسیقی یا نورپردازی خاصی نداشت.
دکور معمولی،اما طراحی لباس خوب بود.

مونولوگ های خانم دادستان و جناب وکیل همان چیزی بود که انتظار میرفت.
جناب پاکدل هم در اکثر دقایق،همانند ما تماشاچی این عرصه بودند!!
ورقیست نازک،از جنس خیال
اما هوس انگیز!
آخر میدانی،آدمی است و خیالاتش...


خود را متصور می شوم میان دشتی سبز
هوایی خوش را استشمام میکنم
رود جاریست،
درختانش همه سبز اند !!
آنجا زنی هست؟
همه جا غیر از این حوالی زنی وجود دارد...


قدرت،شهوت،سیاست
سه اهرم پر قدرت
اما ... دیدن ادامه ›› هر کدام به غایت قدرتی بس شگفت انگیز در خود دارند.
می تواند برگ برنده ی تو باشد...
امان از طمع...
علی الدوام است هر آنچه میبینی و تجربه میکنی.



بار دوم به تماشای این اثر فاخر نشستیم.
همانگونه که انتظار میرفت،نمایش خود را ترمیم کرده بود.
نکاتی که دوستان و بزرگواران به آن اشاراتی نموده بودند،بهبود یافته بود،علی الخصوص در بخش پایانی.
تکرار مکررات است،اما موسیقی بسیار بر دل می نشیند👌
علی الدوام باد ورق الخیال🌹🙏
اندک خیالاتی در دنیای واهی...
احوالاتی چون ورق الخیال
سفری سبز در پیش داریم.
تفاوتی ست میان متاع دربار و سیاهچال!
اما هر دو خیال اند،خیالی خوش...
در این عالم راست،راست است و دروغ،دروغ...
پرده از پس تمام اتفاقات، برون افتد


انسان،موجودیست طغیان گر!
بر علیه خود و هر آنچه اتفاق افتد...
به یکباره چشم بر هم میزنی و خود را در تکرار میبینی...
آدمیزاد تاب ... دیدن ادامه ›› یکسان بودن را ندارد،خواهی بهشت برین باشد!!

دلم رنج می خواهد...
دلم شکنجه می خواهد...
می خواهم خون بریزم...

«حکمی دگر بباید تا زین وضع خلاص شویم»


به دل و جان نشست،اما چشم و دل سیر نشد!!!
موسیقی کم نظیر بود اما کافی نبود.
متن و بازی به عمق وجود رخنه کرد.
زبان قاصر است از میزان هیجان و به وجد آمدگی.

خسته نباشید جانانه به تک تک بزرگواران🌹
صورتش کک و مک داشت.
یه پوست خیلی نازک
موهاش به نارنجی میزد
خیلی زیبا بود...
فهمیدم آدم اگه چیزیو بخواد با پوست و گوشت و استخون براش تلاش میکنه


از ته قلب،از اعماق وجود...


من میگم دوستش دارم...
سینا (sinari1)
درباره نمایش تاری i
خرجین چرم رو الاغ کور
مردم مرعوب پادشاه زور
محفظه تنگه و تعدادمون زیاده
نمونده بینمون حتی جای مو
همه روییدن از خاک و خون
کسی وصل نیست به ... دیدن ادامه ›› جایی تو آسمون
علف هرزه که می پیچه به ساقمون و
کند شده دیگه قیچی باغبون
ببین همه ترسیدن
منم ترسیدم ولی کنجکاوم
می خواستم ترسامو طعمه کنم
ببینم چی می چسبه ته قلابم
صیدم سنگین بود منو کشید تو
منم شل کردم و افتادم
من تا وقتی می ترسم هستم
من تا وقتی می ترسم آزادم

مرتبه اول؛
تار دیدم و محو شنیدم
مرتبه دوم:
تار دیدم و خوب شنیدم
مرتبه سوم؛
خوب خواهم دید و محو خواهم شنید

بعضی چیز ها زاویه دارن؛
مثل دیدن و شنیدن
لابد برای من اینطوره!
دو مرتبه از باکس های کناری دیدم و شنیدم
اما این سری از باکس وسط...
زندگی هم بعضی وقتا همینطوره؛
باید بهش یه زاویه بدی یا زاویتو عوضش کنی...
عهده دار این مطلب خود تویی؛
محکومی به تکرار
فقط تکرار و تکرار


خوک...



*ادامه دارد...!
سینا (sinari1)
درباره پرفورمنس کانیبال i
و این منم یک ((انسان))


دعوت شده بودم تا خودم را دوباره ببینم
تا در چالشی جالب انگیز خودم را دوباره محک بزنم
آن هم در اندر احوالاتی که مساعد تلقی نمی شد
خیلی وقت بود خاک می خورد...
من را می گویم...!!


روایت انسان را می توانی بر روی دیوار این گالری ببینی
خوب یا بد،زشت و زیبا،مثبت و منفی و... همه به عهده تو هستند ... دیدن ادامه ›› ((انسان))
منتظر چه هستی؟
کدام داستان را خواهی گفت؟
از رو به رو به خود نگاه کرده ای ((انسان)) ؟؟
تماشا کن...

روایت های محیطی و تعاملی بسیار مورد پسندم هستش چرا که تجربه معنای تازه به خودش میگیره و از نو زاده میشه.
بر روی دیوار ها خود را میبینی...
انگار قبلا حضور داشته ای
بر حسب تصادف به بخشی از درون خود سفر تازه ای خواهی داشت...
چه بسا او،خود تو هستی که در قالبی دیگر نمایان شده!!



بازی دوستان در نوع خود درخور تشویق و کلاه از سربرداشتنه.
موسیقی و ساختار کیفی جالبی داشت.
طراحی های محیطی هم که باید خود ببینید تا جذابیت های آن برایتان عیان شود!!
خسته نباشید عرض میکنم خدمت تک تک بزرگواران
حضور شما مخاطبان عزیز باعث افتخار و دلگرمی ماست🙌🏻🌸
کیانوش ملک
قدم روی چشم ما گذاشتین حضورتون دلگرمی بود ☘️
سپاس بیکران🌹
۱۷ مرداد
مهدی نخجیری
سبز باشی جناب🌱
بزرگوارید🙏🌹
۱۷ مرداد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سینا (sinari1)
درباره پرفورمنس کانیبال i
با درود
سانس های جدید برای این تمدید خواهد شد؟
درود
تا ۲۴ مرداد هستیم. اگر تمدید بشه و شرایط تمدید باشه اطلاع رسانی خواهد شد.🙏
۰۷ مرداد
علی کرم‌پور
درود تا ۲۴ مرداد هستیم. اگر تمدید بشه و شرایط تمدید باشه اطلاع رسانی خواهد شد.🙏
سپاس🙏
۰۷ مرداد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سینا (sinari1)
درباره نمایش چاپلین i
به این خاطر مردم بهت پشت کردن که آدم دوقطبی هستی.
اونا بهم اسکار نمایشی دادن و ۱۲دقیقه نمایشی دست زدن.
اما اونا واقعی برات دست زدن!!
اشتباه تو این بود که از سوئیس و به خاطر این مردم برگشتی.


آنچه دیشب شاهدش بودیم،نمایشی مبتنی بر متنی ساده و سطحی بود.در نما ذکر شد که هیتلر سگ خود را کتک می زده،منبعی در راستای این حرف نخواهید یافت.
در کتابی همانند نبرد من و کتاب های مشابه که شرح وقایع زندگانی هیتلر محسوب می شود،نقل شده است که هیتلر شخصی به شدت حیوان دوست بوده.
در ... دیدن ادامه ›› شدت و میزان این محبت بین حیوانات شرایط یکسانی برقرار نبوده اما هیچ عنوان حیوانی را مورد اذیت و آزار قرار نمی داده.

طبقه بورژوا نیز در زمان هیتلر از آثار فرهنگی و پروپاگاندای هیتلر تماما حمایت میکردند‌.
به یکباره وزنه ی معادلات فرهنگی همانند سینما با اکران دیکتاتور بزرگ به هم خورد.
آثاری در زمره ی ستایش نازیسم و هیتلر ساخته شد اما دستاورد چشمگیری در خارج از خاک آلمان نداشت.
چنانچه از جزئیات استفاده ی چندانی در متن آقای رنج بر دیده نمی شد.
چه بسا اگر نگاهی دقیق تر و تخصصی تر حتی به یک موضوع از آنچه میان هیتلر و چاپلین اتفاق افتاده بود،می شد به یکباره نمایش جذاب تری رو شاهد می بودیم.

تجسم اینکه نمایش حول محور چه سبکی می چرخید هم برام عجیب بود!
سورئال توصیفش کنم یا چی؟؟

بخش هایی که به نظر جالب توجه بودن،تیک های عصبی هیتلر بود که بهش توجه شده بود که ای کاش سیبیل هم داشت جناب هیتلر...
دیالوگ بین چاپلین و اوا براون نیز درخور توجه بود.
بلوندی،به نظرم بلوندی فضای لازم برای گسترش شخصیت رو داشت.
اپرای اثر،تنها نکته ی تماما مثبت این نمایش بود که بسیار چشمگیر بود.

هیتلر شخصیتی مرموز و پیچیده س که همیشه ترجیح دادم نمایشی رو که به هیتلر می پردازه نبینم!!!
چرا که تا به امروز شخصی رو ندیدم که حتی به صورت جزئی در موردش اصولی و با تحقیق کافی بنویسه و در معرض نمایش و دید عموم قرارش بده.
اما مرتکب وسوسه ای نا به جا شدم...

خسته نباشید عرض میکنم خدمت بزرگواران
با احترام به دیدگاه شما
فقط میخوام متذکر شم که اون قسمتی که هیتلر سگش رو آزار میده و میزنه در برزخ ذهن نویسنده و کارگردان این نمایشه ،در دنیای واقعی و در زمان حیات اون شخص نیست و نبود و حیوان دوستی هیتلر رو انکار نکرده
برزخی رو به تصویر میکشه که همه چیز روی دیگری پیدا میکنه و یه جورایی زیرو ... دیدن ادامه ›› رو میشه

اگر دقت کنید چندین بار گفته میشه که اینجا هیچ پدری ،پدر و هیچ مادری مادر نیست
و حتی در نهایت همسر چاپلین هم عشقش رو انکار میکنه و جاشو با نفرت پر میکنه و میره
چرا که اینجا برزخی بود که آن روی سکه و شکل دیگری از عقاید رو به تصویر میکشید و به خیلی موضوع ها ما رو ارجاع میداد تا بیشتر فکر کنیم
آیا آنها که بد پنداشتیم واقعا بدن
آنها که خوب پنداشتیم واقعا خوبن ،مثل کاراکتر دوست داشتنی مادر چاپلین که به خاطر علاقه ش به فرزندش باعث کشته شدن همکار چاپلین شد
یا میشه فکر کرد آیا عشق انقضا ندارد ؟
دارد؟
یا اونجا که کارگر مزرعه از پشت قابها و اندک معارفه از قاب عکس ها ،انتخاب میکنه اما میفهمه همه اونها هم در هیتلر بوده؟؟؟؟

یا اونجا که هیتلر سگشو صدا میزنه که دنبالش بره اما
بلوندی با طنزی لطیف بهش میگه به سلامت و نمیره


مگر سگ ها نماد وفا نیستن ؟؟؟؟؟
چه اتفاقی در برزخ چاپلین افتاد که سگ هم وفادار نماند


اینها صرفا دیدگاه یک علاقه مند به هنر و دوستدار عمق و فلسفه ست

با احترام به شما
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید