«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
دیشب به دیدن نمایش نشستیم، بصورت خلاصه بگویم نمایشی جالب، دیدنی و ارزشمند بود. بازیگرها روی صحنه از دل و جان مایه گذاشتند و علاوه بر هنر بازیگری جناب امیرکاوه آهنین جان و شهروز خان دل افکار، پر انرژی بودن نمایش نمایان بود گویی بازیگران درحال ادای بدهی خود به مهمترین تماشاگرهای عمرشان هستند. فضای نسبتا شاد و طنز اولیه رفته رفته سنگینتر و مفهومیتر شد و در بازه ای از میانه اجرا بهخصوص می شود گفت که تغییر فاز بین شخصیت ظاهری و شخصیت نهفته، بین ظاهر و باطن، بین کمدی و تراژدی به حدی سریع و استادانه بود که به عنوان تماشاچی در اعماق درون تلاطمی احساس می کردی، و این تلاطم، این رفت و برگشت در دقایق انتهایی و آشناتر شدن داستان و همزادپندارانه تر شدن وقایع، با شکسته شدن یک کف ناشناخته، به نحوی ناملموس به یک فرونشست عاطفی و تعمق مفهومی تبدیل می شد. به اشکی که تا پشت سد کروی چشم نفوذ کرده بود اما گویی اجازه خروج پیدا نمی کرد.
با احترام و تشکر از بازیگران توانمند و محترم کار و کلیه عوامل اجرایی، باتوجه به کامنتهای بسیار مثبت دوستان در تیوال، امشب برای دیدن نمایش رفتیم. براساس تجربه امشب قصد دارم مطالبی را هرچند برخلاف نظرات قبلی دوستان بنویسم. بازی تک تک افراد بسیار موفق بود به خصوص آقای خواننده و خانم ناشر. اما متن و نمایشنامه از نظر من مخاطب معمولی بسیار ضعیف بود! چرا؟ توجه بفرمایید که قرار بود ما با نقش اول داستان یعنی خانم سارا همدلی کنیم و متوجه ظلم و تبعیض جامعه نسبت به ایشان بشویم! اما نمایشنامه مسیری اشتباه و مخالف را در پیش گرفته بود یعنی سارا در لوکیشنی که قرار داشت به هیچ وجه وظیفه شناسی نداشت و با مکالمه تلفنی مداوم باعث آزار و حق کشی صاحب کارش شده بود (آقای خواننده) سارا در حالیکه به وظیفه خود نمی پرداخت مدام به اعتراضهای بهحق آقای خواننده (که در شرایط سختی قرار داشت و قضیه پیرمرد و کودک و فرش و...) نیز با لحنی طلبکارانه پاسخ میداد.
چطور انتظار حق دادن به شخصی وظیفه ناشناس را باید داشت؟ (شاید مهمترین ضعف نمایشنانه). مورد دوم داستان یا انشای خوک دماغ گنده، انصافا این داستان چه نکته مثبتی داشت که سارا مصرانه از پذیرفته نشدنش توسط ناشر گلایه می کرد؟ داستانی که دیگران (مخاطب کودک و نوجوان) را به نکوشیدن در راه آرزوهایشان ترغیب می کند!!!! داستانی که تلاش برای تغییر و پیشرفت را نفی می کند و پیامد آنرا تباهی و مرگ می داند!!!! چرا باید خانم ناشر هرچند کممطالعه چنین داستانی را چاپ کند؟
ده ها مورد تناقض و نکته مزاحم کوچک و بزرگ دیگر هم هست که باعث می شد شخص من از سیر نمایش لذت نبرم و علیرغم بازی خوب بازیگران با نمایش همراه نشوم.
اجرای بسیار دلنشینی بود. ایده نمایشنانه را دوست داشتم، اجراها بسیار عالی بود و بازیگرها همه با دل وجان بازی می کردند. ضرب اهنگ نمایش خیلی تند بود و انصافا هماهنگ شدن توی چنین سرعتی خیلی کار دشواری است که تیم به خوبی از عهدهش بر آمد. دم همگی گرم
اجرای بسیار عالی و داستانی شسته رفته و در کل یک پکیچ دلنشین بود.