دلم شکست
آرام و بی صدا
حال قط خود مانده ام
هیچ ندارم
جز چشمان نمناک و دلی شکسته
کاش توبه می کردم
از دل بستن به آدمی
و دوست داشتن را فراموش می کردم
کاش می توانستم پرواز کنم
و به دیاری دور دور می رفتم
نقطه ای ناشناس
دور از هیاهو آدمیت
جایی که بوی خدا را بدهد
آرام و گرم
درست مثل آغوش خدا
کاش توبه می کردم
و هیچ کس را دوست نداشتم
بی قید و بند دنیا
در آغوش خدا زندگی می کردم