رورانس این نمایش زیبا و دلگرم کننده و دوست داشتنی بود
بوی این شعر از افشین یداللهی بعد از دیدن این صحنه در مشام میپیچد.
آمد و گفت روح بادم و رفت
عطر او ماند روی یادم و رفت
خود نفهمید در چه حالی بود
گریه میکرد و گفت شادم و رفت
تکه های دلی که عاریه بود
شعر کردم به عشق دادم و رفت
باز حوا گذاشت سیبش را
روی بار گناه آدم و رفت
کم نیاورده بودم اما گفت
از سر تو کمی زیادم و رفت