جناب آقای جهانجونیا
فکر میکنم از انتقاد بیزارید
دیشب هم انتهای نمایش گفتی که انتقاد نکنید اما.. من نتونستم..!
الحق که اجرای سخت، پر انرژی
... دیدن ادامه ››
وطاقت فرسایی بود که تمام سیاهی این دوران و آن دوران رو در بر میگرفت..، متن سنگین و دل سنگین..، من با این جور نمایش ها خوب ارتباط میگیرم.
اما.. اون نیشخند های ریز ریز..، اون سخیف نشان دادن متن بین خوردن و آشامیدن و ... برای کاری که خودتون انتخاب کردید در کمترین سطح تاثیرگذاری روی مخاطب، به من مخاطب (عام) این حس رو می داد که شاید شما کاری که اجرا می کنید را قبول ندارید.. (حداقل مقداریش رو)
من با این هم تا جایی که تونستم کنار اومدم، اما اون صحنه ای که روسری به سر بستید..! اونجا برای من تیر خلاص اجرای شما بود..! چرا که از این عادت همه گیر که هر موقع کمتر احساس مقبولیت کردیم، شکل و شمایل زنانه بگیریم و خنده بخریم، متنفرم.!
پیام شما اساسی و زیبا بود..، متن و نمایش نامه به حد کافی گیرا و مقبول بود و از همه مهم تر اگر روی خط وفاداری باقی می موند، می تونست دوای درد زخم هایی که از این دوران خوردیم هم باشد..! اما خراب شد..!
به امید دیدن کارها بهتر.
امیدوارم تیربارونم نکنید..!