در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال امین.د.خ | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 17:13:05
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سلام چرا امکان خرید بلیط نیست؟
حسین چیانی این را خواند
سلام و سپاس ،الان میتونید خرید بفرمایید🙏
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شعرها را
شب ها می زایند
.
.
.
در سکوت مرگ بارِ دلتنگی...!!!
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
.
تمام "گل" ها
در تو بافته میشوند
.
.
روی "قالی"
که "غَلْت" میزنی...!!!

۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
بامداد عزیز
هیچ دلیلی نداشت مگر اشتباه املایی و بی دقتی
اما آیرونی یعنی چی؟
۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
بامداد عزیز
خیلی یاد گرفتم
ممنون
۰۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خُدایَش
ارادِه کرد تنها نباشد
.
دِلَش عاشقی می خواست
و
کمی شعر
پس مرد را آفرید...!!!
۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یا "تو" را جمعه زاییده اند
یا
"جمعه" را تو زاییده ای
.
.
و اِلّا
هر "دو"اتان
اینقدرْ
لعنتیِ ، غمگینِ ، دوست داشتنی نبودید...!!!
غمگین دوست داشتنی
توصیف زیبایست
۲۷ فروردین ۱۳۹۵
خوب و زیبا
---
جمعه عاشق ترین روز هفته
حسرت ِ تمام روزهای ندیدنت
آوار دلتنگی ِ عصر جمعه است
سید
950128
--
انتظارت
انتظا
انت
ا
غروب می شود
و دل ..
دلتن
دلتنگی
دلتنگی ات
آوار می شود
در عصر جمعه ها
سید
950128
۲۸ فروردین ۱۳۹۵
خانم مهتاب
و خانم رویا
ممنون از توجهتون
آقای جاهد
سپاس از شعر زیبایتان
۳۰ فروردین ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چایْ ها
"تو" را هیچْ نمی فهمند
سیاه دارند و سبز
.
.
خدا تو را از "شراب" آفرید
ببین
'مست' می کنی ام
هِزار رنگ داری...!!!
خدا تو را از "شراب" آفرید
۲۳ فروردین ۱۳۹۵
مستی و راستی ... هزار رنگ داری...
۲۳ فروردین ۱۳۹۵
مرجانه خانم
مسعود عزیز
تشکر
۳۰ فروردین ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"تو"
'هیچْ' نمی فَهمی اَم
.
نه "مَنجیل" بوده ای
نه "بَم"
.
منْ،
ویرانه یِ "نگاهِ" تواَم
بدترین 'زلزله' ی جهان...!!!
خیلی زیبا
۲۲ فروردین ۱۳۹۵
حس خوبی داد. مرسی ...
البته زلزله رودبار بود که شهر همسایه منجیل هست. ولی یک شهر آن طرف تر خیلی آسیبی به شعر نمیزنه!
۲۲ فروردین ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
میان این همه
"حَوِّل حالِنا"
.
.
"حالم"
"هوای" تو دارد...!!!
عالی...


بهارتون مبارک...


۰۴ فروردین ۱۳۹۵
خانم رویا
ممنون
۲۲ فروردین ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"دهانت"
اقیانوسی است
تو می بوسی ام
من غرق می شوم
میان جزر و مد
"لبانت"
"برف "
"هیچ "که نداشته باشد
"خش""خش" لعنتی هم ندارد
وقت رفتنت...!
به به زنده باد امین عزیز
بسیار عالی
۲۴ آذر ۱۳۹۴
چه توصیف زیبایی
عالی بود
۲۶ آذر ۱۳۹۴
خانم مرجانه
خانم متین
خانم مهتاب
سپاس
۲۲ فروردین ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تنها
بیشتر کشفت می کنم
دور از تو
ب قدر هزار رودخانه
...
به به!
جناب امین عزیز
دلتنگ قلم توانای شما هستیم
۱۶ اسفند ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ناودان ها
مرثیه ی آب می خوانند
و درخت "کُنار"
می نوشد
عصاره ی ابرها را با اشک فرشتگان ممزوج
آهای!!!
تویی که لاب لای "شمشاد"ها گم شده ای!
باز مرا ب یاد بیاور؟
خیس
خیس...

عالی ..
۱۰ آبان ۱۳۹۳
به به
عالی بود
۱۱ آبان ۱۳۹۳
تو را به یاد می آورم!
خیس
خیس...
.
.
.
سپاس
۰۱ دی ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شب
بِ میان تاریکی یِ آغوشت
روشن تر از تمام آفتاب ها غوطه ورم
و
تو
زندگی را نمی مانی!
اتفاقی هستی برای همیشه های من
همه ام
صدا،نگاه
حتی خنده ام
بِ تو پناه آورده اند
برای تمام لحظه ها
...
زندگی را نمی مانی!
شما چقدر خوب مینویسی رفیق عزیز
ندیده دوستت دارم بابت همه ی خوندن هات و نظراتت ممنون
واقعا این نوشتت دوست داشتنیه
۰۲ خرداد ۱۳۹۳
و چه زیبا...
واژگان در دستان تو
لطافت بی حد خود را باز می یابند
سپاس
۰۶ خرداد ۱۳۹۳
خانم برین
مشعوفم، از محبتتون
۲۳ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پشتِ گردٓنٓت
سایه کرده اند
انبوه گیسوانت
و
انگشتانم
همه اش آنجا راه می روند
تا صدایم را به گوشٓت برساند
...
من
با چٓشم های بسته
خودمان را عاشقانه تصور می کنم
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۳
این باید ریشه در واقعیت داشته باشه احتمالا دقیقا همچین کاری رو در خیالت کردی امین جان باهاش خیلی آشنا هستم ...
۰۳ خرداد ۱۳۹۳
افشین عزیز
شعر و رویا خواهرانی زاده از یک بطنند
خانم فرزانه
به به
۲۳ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شخصاً می بوسمت
اگر این همه تپه ی نرِ آرمیده بر زمین
مجالِ رسیدن به سنگ چینِ تو را بدهند
و
بشود
دخترکِ زیباروی
گل اندامِ
گل گونه ی
گُل به سر زده ی خندان
که گل های لاله ی باغ " گچسر"
صبح سه شنبه
می بوینش
را دید...
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
شخصاً می بوسمت
اگر این همه تپه ی نرِ آرمیده بر زمین
مجالِ رسیدن به سنگ چینِ تو را بدهند
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
like
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۳
احمدجان
لایک به خوندنت
۲۳ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این بار
بوسه ام را
در " بادرود" رها می کنم
شاید
کمی با شدت به لبانت خورد
و
مرا به یاد آوردی
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۳
ای جان ...
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۳
جانتون بی بلا...
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"جمشید"
ممنون "مُردی"
این همه "وطن " پرستی امان
پشتِ آن همه حماسه ی پی در پی جامانده بود
تا
"من"
واژه هایم را کمی از عاشقانگی های همیشگی ام قرض بگیرم
و
کمی در رختِ خوابِ آسایشِ ناشی از این همه تعطیلی یِ هر روزه امان
غُصِه بخورم
برای
"تو"
"فرزندت"
و بعد باز استراحت کنم!!!!!!!

پ.ن:افسوس و آه از حالمان که حتی از درد "نمی میریم"
بینهایت خوشحالم که تیوالی ها از هنرشان مایه میگذارند برای او...
و بینهایت ناراحت اینکه ((او))نیست...
۰۵ فروردین ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ماسه های "جکیگور"
خون گریه می کنند
میان این همه "همسایه" ی بی مرام
و
من
به تعطیلاتم فکر میکنم برای رفع خستگی
و
"جمشید"
"خستگی ی تعطیلات" تمامش کرد...
"من" هم همان همسایه ام
که
کمی اینطرفتر از خط کشی ی حکومت ها نفس میکشم...
:‏'‏‏(‏
۰۵ فروردین ۱۳۹۳
"من" هم همان همسایه ام
که
کمی اینطرفتر از خط کشی ی حکومت ها نفس میکشم...
درود بر امین عزیزم
واقعا حال خوبی ندارم بعد از شنیدن این خبر...
۰۵ فروردین ۱۳۹۳
آه...
۰۵ فروردین ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
انگشتانِ دستت که روی گونه ام لِی لِی می کنند
کودک می شوم
باز دلم آغوش می خواهد
و 
گل کوچکِ
چسبیده به فٓنس های مدرسه ی " تصفیه شکر"
و
گم شدنِ پی در پیِ میان آن همه "مورتِ " مقدس
و
فرارِ از مارها
که بارها و بارها نگاهم کردند
و
کلاسِ اولم را می خواهم
با آن همه دختر ... دیدن ادامه ›› و پسرِ یاغی
که نمی دانمشان
...
لبانت که با گوشم نزدیکی می کند
هیجان زده شهوت بچگی می شوم
باز دلم
کندوی عسلِ نشسته میانِ شاخه های "نخل های استرالیاییِ " بی ثمر را می خواهد
و سنگ و فرار
...
چشمانت که با گونه ام هم خوابگی می کند
گویی باز همبازیه قطار هایم
بی راننده
بی لکومتیو
بی ریل
و
بی مسافر
... 
عاشقت که شدم
باز دلتنگِ دیروزهایه بی فردا شدم!!!
چقدر دلنشینه شعراتون
۰۲ فروردین ۱۳۹۳
از خواندن اشعار شما سیر نمی شوم
درود
۱۵ فروردین ۱۳۹۳
ممنون خانم مرجانه
۲۴ فروردین ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادم آمد
یادمان رفت
دوستانم پیشِ مادرانشان نیستند
هفت سینشان شده
سینه اشان به سینه ی دیوارِ میانِ سینه کشهای بین آن همه سیستانی عزیز
و
همسایه ی بی معرفتشان
میخ شده ...
مادرانشان
هفت سینشان فقط ستاره های آسمان است
و دعای ما
........
سربازهای مرزبان یادمان نرود

از: خود