در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سحر لیلی‌ئیون | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:25:07
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
«در آغاز کلمه بود، کلمه با خدا بود، و کلمه، خدا بود.»
یکی از تلاش‌های مهم در اتاق درمان این است که احساسات به کلمه شوند تا در زندگی فرد به ... دیدن ادامه ›› عمل (act) تبدیل نشوند و چقدر حضور کلمه در این نمایش پررنگ بود؛ تلاش برای ساختن کلمه حتی در بحرانی‌ترین شرایط. جایی که وقتی برد دختر تعمیر می‌شد و می‌گفت "حالا ش بده"، یعنی کلمه بساز. غرق نشو در احساسات، کلمات را تخته‌پاره‌ای کن برای نجات خودت.
و یا جایی دیگر که دکتر گفت: "این یه لوپ و یه چرخه است" و ما عین آن را با چرخش صحنه شاهدش بودیم.

به نظر من، فضاسازی نمایش همان‌قدر که شبیه به اتاق درمان بود، به همان اندازه نیز از آن فاصله داشت. اینکه چرا این فضا برای آن انتخاب شده بود، می‌شود این‌طور نگاه کرد که در آنجا نوعی رابطه دیده می‌شود که در جای دیگری وجود ندارد؛ رابطه‌ای که در آن فرد با تمام خوبی‌ها و بدی‌هایش دیده و شنیده می‌شود، حتی اگر قتل کرده باشد!
برای همین از این فضا استفاده شده است؛ در این نوع رابطه، یکی بی‌چون‌وچرا برای دیگری حضور دارد تا او دیگر "ارازل دسته یک" نباشد. به نظرم در جای دیگری نمی‌شود این مدل رابطه را پیدا کرد.
پس بیشتر از اینکه عنوان رابطه مهم باشد، به قول دکتر: "این‌ها همه ادبیاته" پیچیدگی یک رابطه انسانی و نوع رابطه است که در نمایش اهمیت دارد.
دوستانی که کار رو دیدند برای تئاتر اولی که زیاد تو این حال و هوا نیست؛ مناسبه؟
خیر. چون شیوهٔ اجرایی غیر متعارفی داره که اگه بی‌تجربه باشی احتمالاً تو ذوقت بخوره.
۲۷ مرداد ۱۴۰۲
سحر لیلی ئیون
من امشب دیدم و به شدت لذت بردم از اجرا خوشحالم که تصمیم گرفتم ریسک کنم.
تئاتر اولیه چی شد؟
تو که باید می‌دیدی!
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
امیرمسعود فدائی
تئاتر اولیه چی شد؟ تو که باید می‌دیدی!
تنها رفتم😅
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیوار کوتاه این مملکت تو همه روزها تئاتر بوده به امید روزهایی که با دل شاد دوباره دورهم جمع بشیم‌.

پ.ن: یادم به روزهای کرونا افتاد که با دلتنگی می نوشتیم و گذشت. امیدوارم این روزها هم بگذره✌️
بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر ، ولی روزگار چون شکر هم بیاد جرحی که دشنه این روزها به جان مون زد بعید میدونم حالا حالا ها بهتر بشه ...
۰۶ مهر ۱۴۰۱
امیدوارم خوب و درست بگذره..... با یه اتفاق و نتیجه ی درست....
۰۶ مهر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چه قدر ذوق داشتم برای اومدن پاییز...
ذوق داشتم برای تئاتر دیدن و قدم زدن تو هوای پاییز
ما وسط صحنه تیاتر، زندگی میکنیم
هر لحظه نمی‌دونیم قرار چی بشه
من هر سال هفته‌ی آخرِ شهریور منتظرِ پاییزم و روزی که ساعتا جابجا میشه و به جای ۷ عصر ۶ هوا تاریک میشه. امروز که صدای اذانِ مغرب اومد و چشمم به ساعت افتاد، تازه یادم اومد امروز همون روز بود که منتظرش بودم... 🙂
اومد و رفت، بدونِ هیچ ذوقی.
۳۱ شهریور ۱۴۰۱
صبا صالحیان
من هر سال هفته‌ی آخرِ شهریور منتظرِ پاییزم و روزی که ساعتا جابجا میشه و به جای ۷ عصر ۶ هوا تاریک میشه. امروز که صدای اذانِ مغرب اومد و چشمم به ساعت افتاد، تازه یادم اومد امروز همون روز بود که ...
دقیقا مثل من
۰۱ مهر ۱۴۰۱
دقیقا.... و امشب گفتم عه پاییز شد...‌! پاییز وسط شهر آشوب ....
۰۱ مهر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
صدیقه دولت‌آبادی (۱۲۶۱–۱۳۴۰) روزنامه‌نگار ایرانی و از فعالان انقلاب مشروطه و جنبش زنان در ایران است.نخستین فعال حقوق زنان در ایران شد.
در سال ۱۲۹۸ به منظور آشنا کردن زنان با حقوقی همچون آموزش، استقلال اقتصادی و حقوق خانوادگی خود، اقدام به انتشار اولین نشریه حقوق زنان در خارج از تهران و سومین آن در ایران به نام «زبان زنان» نمود. دولت آبادی که در مقالاتش وضعیت زنان در کشورهای دیگر را به رخ زنان ایرانی می‌کشید و خودش 10 سال پیش از کشف حجاب، عملاً، حجاب را به کناری گذاشته بود و بدون روسری در خیابان‌ها ظاهر می‌شد، به تدریج حساسیت افکار عمومی به‌ویژه اقشار مذهبی را برانگیخت به طوری که حتی برخی از زنان نیز به مخالفت با او پرداختند.او اولین زن ایرانی است که بعد از مشروطه بدون چادر از منزل خارج شد.
یکی از دفعاتی که صدیقه دولت‌آبادی برای فعالیت‌هایش دستگیرشده بود، رئیس نظمیه به وی گفت: «خانم شما صد سال زود به دنیا آمده‌اید» صدیقه دولت‌آبادی پاسخ داد:
آقا من صد سال دیر متولد شده‌ام، اگر زودتر به دنیا آمده بودم نمی‌گذاشتم زنان چنین خوار و خفیف و در زنجیر شما اسیر باشند.

منبع ویکی پدیا


پ‌.ن :جایی که امروز ایستادیم راهیه که از این آدمها شروع شده و وظیفه ما ادامه راه اوناست.
سلام
من یه وقتی اون ایکون چت آنلاین رو دارم یه وقتی نه برای شما هم همینه؟ و اینکه میدونید چه طوری میتونم چتهای قبلیم رو ببینم؟
امیر مسعود و سعید قدرتی این را خواندند
سپهر، امیرمسعود فدائی و پویا فلاح این را دوست دارند
سوال اول، بله. برای منم گاه‌به‌گاهه. الانم که نیست. اغلب ظهرها بیشتر می‌بینمش.
سوال دوم‌ رو نمی‌دونم.
۳۱ شهریور ۱۴۰۱
*مریم*
واسه منم فعال نیست
نمی‌دونم دلیلش چیه 🙈 اول فکر کردم شاید با فیلترشکن دیده نمیشه، ولی الان برای من با فیلترشکن هم فعاله. البته یکی دو بار رفت ولی باز فعال شد برام.
گزارش رو بزنید لطفاً که اگه اختلالی هست پیگیرش بشن. 🙏🏻
۳۱ شهریور ۱۴۰۱
صبا صالحیان
سحر جان، همیار ۱۱۵ گفتن باهاتون چند بار تماس گرفتن، پاسخگو نبودین. و گفتن چت آنلاین برای همه فعاله الان. 🤷🏻
ممنون عزیزم ،نتونستم جواب بدم هربار زنگ زدن
۳۱ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام کاش یه تخفیف وفاداری حداقل برای خرید گروهی داشتید
آفرین دقیقا 👌
یا حداقل با تخفیف برای مخاطبین نمایش‌های " پس از برخورد جسم سخت به سر " و "خوابمردگی "
۱۳ شهریور ۱۴۰۱
اگر دوست داشتین کار رو دوباره ببینید یک بلیت میهمان ما به جبرا اینکه کد تخفیف روز های اول باز نبود
۲۴ شهریور ۱۴۰۱
مهرداد مقیسه
اگر دوست داشتین کار رو دوباره ببینید یک بلیت میهمان ما به جبرا اینکه کد تخفیف روز های اول باز نبود
ممنون از لطفتون 🌱
۲۷ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بسیار اتفاق می‌افتد که کسی که در طلب چیزی است و چیزی جز آنچه در طلبش است نمی‌بیند. وی دیگر قادر به پیدا کردن و به دست آوردن چیز دیگری نمی‌شود، زیرا پیوسته بدانچه که مطمح نظرش است فکر می‌کند و فقط در جستجوی آن است. چون وی مقصودی دارد و آن قصد و نیت فکر او را اشغال کرده است. جست و جو بدان معنی است که انسان مرادی داشته باشد، ولی درک معنای آن آزاد بودن و هدف نداشتن و پذیرندگی است. ای مرد عزیز! تو شاید جوینده ای باشی و در جست و جوی مرادت بسیاری از چیزها را که در کنار تو قرار دارد نمی‌بینی.

از کتاب سیذارتا نوشته هرمان هسه ترجمه سروش حبیبی
آیا به نظر شما استاد همان زن بود؟
دلایل من
چون وقتی می‌نوشت استاد رنگ قرمز که برای زن بود استفاده می‌شد. و اگه نفر سومی وجود داشت مثل سایه ... دیدن ادامه ›› براش رنگ و خطی جدا استفاده می شد . دوبار که استاد رو ملاقات کرد زن آنجا حضور داشت و حتی وقتی مرد به درون رفت.
زن پرسید: چه شد؟
مرد گفت: کسی رو ندیدم
زن گفت :توصیف کن چی دیدی
مرد گفت فقط تو بودی
زن گفت:پس چه طور میگی کسی رو ندیدم؟
چه تفسیر جالبی👌🏻👌🏻
۲۵ مرداد ۱۴۰۱
امیرحسین دارابی
با درود به نظر من زن به استاد خودش تعظیم می‌کنه. سامورایی هنوز در این سلوک در جایی نیست که چشم بینایی برای دیدن استادِ استادِ خودش داشته باشه. حتی گاهی در میانه‌ی این سیر از دیدن زن هم ...
درود. این نظر رو به عقیده من در یک‌ پست مجزا هم ارسال فرمایید تا همه بخونند🌷سپاس
۰۵ شهریور ۱۴۰۱
hami
درود. این نظر رو به عقیده من در یک‌ پست مجزا هم ارسال فرمایید تا همه بخونند🌷سپاس
ممنون از اظهار لطفی که نسبت به نظر من داشتید. 🌺🌺
۰۵ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیشب مست از اجرا به این سطرها رسیدم انگار تحلیل نمایش بود.

پ.ن:حال دیشب من مثل اون شمشیر در هوا بود که نه می‌دره نه غلاف میشه و دیدن نمایش برام خیلی سخت بود.چندبار دلم میخواست از سالن برم بیرون اما نشستم هم چون ریاضتی و چه قدر دلم میخواد بازم برم اجرا رو ببینم.
سلام سلام
راستش این روزها در حال تجربه یه سری احساسات بودم که با کتاب حسرت آدام فیلیپس آشنا شدم.
مدتهاست کتابی منو این‌قدر به وجد نیورده و خوب یکم متنش تخصصیه برای همین تو پیجم یه پاراگراف‌هایی رو به اشتراک می‌گذارم و حاشیه نویسی می‌کنم که درک مطلب رو آسون تر کنه.
موضوع کتاب در مورد سرخوردگی‌هایی که در زندگی تجربه می‌کنیم.
Sahar.artthrapist
اینم آیدی پیجم امیدوارم کتاب به دل شما هم اندازه من بچسبه و باهاش کیف کنید.
دوستت دارم اندک است.
در برابر جوشش این آتشفشان بی‌انتها
کاش واژه بزرگتر بود
چگونه واژه را بزرگتر می کنند؟
اندازه تو و دوست داشتنت
نه نمی شود...
پس سکوت می کنم
تو بشنو
دوستت دارم را با وسعتی بی انتها
🔔🔔
فردا بلیط فروشی روزهای جدید باز می‌شود.
بدانید و آگاه باشید‌.
سحر لیلی ئیون
🔔🔔اسپویل🔔🔔 دیشب آخرش که گرجی بلند نمی شد بیاد رورانس و ما هی دست می‌زدیم یه لحظه تو دلم گفتم نکنه مثل سیزیف سرکاریم🤣🤣 شماهم همین حس رو داشتید؟؟
بله، من تو جشنواره این حس رو داشتم و متاسفانه نشد که بشه 😄
۳۰ تیر ۱۴۰۱
شاهین ه
بله، من تو جشنواره این حس رو داشتم و متاسفانه نشد که بشه 😄
👍👍👍من اگه می شد خیلی حس بدی داشتم🤣🤣🤣
۳۰ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود بر شما همراه گرامی

طبق بند 2 قوانین پیش از خرید تیوال:
» 2. در خرید خود دقت و توجه لازم را داشته باشید زیرا امکان جابجایی یا لغو آن وجود ندارد.


با عرض پوزش و احترام
- پشتیبانی تیوال
#115




به نظرم اینکار راحت ترین راه برای از سر باز کردن مسئولیتی که میشه داشت .
موافقم با اینکه‌ باید یه فکری برای این قضیه‌ی لغو یا جابجاییِ بلیت‌ها بشه. مخصوصاً که بلیتِ بعضی اجراها رو از دو سه هفته قبل باید خرید و توی اون مدت خیلی از برنامه‌ها‌ی شخصیِ آدم ممکنه تغییر کنه.

ولی فکر می‌کنم این نوع پاسخگوییشون بستگی به اجرا و شرایط سالن هم داشته باشه. چون توی همین هفته من برای دو‌ تا کار مختلف بلیت داشتم که ایمیل زدم و برام جابجا کردن هر دو رو.‌
(قصد داشتم فردا تاریخ یکی از بلیت‌ها رو مجدد جابجا کنم 😅 نمی‌دونم به منم‌ ممکنه این‌بار همین جواب رو بدن یا نه 🙈🙈🙈)
۲۵ تیر ۱۴۰۱
عه مثه اینکه قهر کردن باهامون!!
۲۶ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امروز برام یه اتفاقی افتاد که باهاش حجم احساسات مختلفی رو تجربه کردم و یهو این دیالوگ سیزیف با صدای مهدخت تو ذهنم پلی شد.
الان تو این کیفه
دیگه حرف نمی زنه
کابوس نمی‌بینه
نمی رقصه...
دیگه تمرین نمیکنم
دیگه بازی نمیکنم
دیگه بازیگری نمی‌کنم
و به این میگن یه پایان خوش

این قسمت رو دوباره شنیدم و باهاش برای بار نمیدونم چندم اشک ریختم. واقعا خوشحالم که طعم زندگی در تئاتر رو با سیزیف تجربه کردم.
اکثر دوستان بلیط نمایش رو گرفتند و منتظر دیدن اجرا هستند. من هر روز میام به صفحه آلنده نگاه میکنم کامنت ها رو میخونم اما بلیط نمی‌خرم. شوقی که قرار یک نمایش خوب ببینم این امید رو دوست دارم.
مثل وقتی چلو کباب میخوری کمی از کبابت رو‌ برای آخرش میگذاری. برنج و گوجه میخوری اما چون میدونی قرار لقمه آخرت کباب باشه همونم بهت می‌چسبه.
کاشکی همیشه گوشه بشقابمون کباب باشه تا دلمون قرص باشه یه چیز خوب منتظرمونه.
امیدوارم بعد از دیدن اجرا هم همین حس رو داشته باشی
۱۶ تیر ۱۴۰۱
پرستو جمشیدی
:)))))) نه واقعا دوسش ندارم آخه من امشب شلیلو هلو و آلبالو و گیلاس و هندونه رو دوسش داشتم. نرو پیش انبه اینا. انبه گَدایه
اگه تو بهشت جوب انبه داشتیم من از سر سجاده بلند نمیشدم، تیرم میزدین تو پام باز بلند نمیشدم
۱۷ تیر ۱۴۰۱
سعید قدرتی
اگه تو بهشت جوب انبه داشتیم من از سر سجاده بلند نمیشدم، تیرم میزدین تو پام باز بلند نمیشدم
هیچ چیزی در جهان اونقدر برام مطبوع و مقدس نیست که گول بخورم سر روی سجاده قرار بدم یا نه...
۱۷ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اجرا با ۲۰ دقیقه تاخیر شروع شد‌. صندلی جلو من یه دختر حدود هفت ساله نشست که همراه پدر و مادرش اومده بود یه جاهایی من دلم میخواست جلو چشم بچه رو بگیرم نبینه یا نشنوه میخواستم به پدر و مادرش بگم چرا بچه رو آوردید؟! بعد دیدم فرق من با اونکه ‌میگه روسریت رو بکش جلو چیه. بنابراین بعد نمایش به کسی‌که بلیط چک میکرد گفتم چرا تو سالن کودک راه دادید عذر خواهی کرد گفت ندیدم !
نمایش رو دوست نداشتم دوستان گفته بودند حداقل طراحی صحنه خوبی داره که اونم برای من خوب نبود.
عه
بالاخره یکی دیگه هم دوست نداشت
خیال کردم فقط منم تو این دنیا!!
۰۴ تیر ۱۴۰۱
سحر لیلی ئیون
من بخشی از کار درمانم با نمایش هست اما متوجه نمی شم دیدن این کار برای بچه هفت ساله چه طور میتونه به تئاتر تراپی ربط داشته باشه؟!
نمیدونم میگن خوبه.رو مغز بچه اثر انعکاسی میزاره.
ایشالا پاییز مدارس که باز شد شما سعی کنید یه گروه از بچه های بالای هفت سال بیارین تاتر درمانی بشن.😊😊
۰۵ تیر ۱۴۰۱
نادر کاویانی
نمیدونم میگن خوبه.رو مغز بچه اثر انعکاسی میزاره. ایشالا پاییز مدارس که باز شد شما سعی کنید یه گروه از بچه های بالای هفت سال بیارین تاتر درمانی بشن.😊😊
تئاتر درمانی با دیدن تئاتر اتفاق نمی افته به نظرم یه سرچی بزنید در موردش بخونید کلا اشتباه متوجه شدید قضیه رو
۰۶ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در سالن همه یک تن با چشمهای فراوان بودیم؛ نفس‌ها به آرامی جاری می شد تا حضور سکوت را دریابیم.
ما انگار در یک مکان و زمان حضور داشتیم اما هرکس زمان و مکان خویش را تجربه می‌کرد.
من به تماشای خویش نشستم.
خویشی که به فراموشی سپردمش؛در لحظات سکوت سلامی دوباره داد.خاک آلود از گرد فراموشی اما چشمانش هنوز برق می‌زد. همانگونه که مرد پشت دروازه در انتظار نشسته او نیز به انتظار این لحظه‌ بود.سکوت نمایش کوتاه و دیدار اندک اما چیزی در جانم افروخت که بر لحظه‌های اکنونم جاریست.
چقدر خوب نوشتید ، به احساس و احوالتون غبطه خوردم .
نوش باد 🌱
۲۸ خرداد ۱۴۰۱
میثم هنزکی
چقدر خوب نوشتید ، به احساس و احوالتون غبطه خوردم . نوش باد 🌱
« غبطه »
(غِ یا غَ طِ) [ ع . غبطة ] 1 - (مص ل .) رشک بردن بر سعادت و نیکی کسی بدون بدخواهی نسبت به آن شخص . 2 - شادمانی ، خوشحالی .
[ فرهنگ فارسی معین | واژه یاب ]

نتایج بیشتر: http://vajehyab.com?q=غبطه
۲۹ خرداد ۱۴۰۱
سپهر
...
شب بود ، خسته بودم ، سهو قلم داشتم ! 🤦🏻‍♂️
اصلاح شد 🙏
۲۹ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یه سوال جمعه روز آخر نمایشه ؟چون نوشته روزهای پایانی ننوشته روز پایانی از اون طرف تو برگه نوشته اجرا تا ۲۸ خرداد
خیلی ممنون از پاسخگویی گروه و همیاری محترم😐😐😐
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
محمد شهریار
واقعا بابت تأخیر در پاسخگویی عذر میخوام از شما، متاسفانه بدلیل خرابی چند روزه سایت، به تیوال سر نمیزدیم. الانم کار تا 3 تیرماه تمدید شدهو خوشحال میشیم ببینیمتون🌹💚
ممنون از پاسخدهی یعنی خود جمعه هم اجرا هست؟
۲۸ خرداد ۱۴۰۱
سحر لیلی ئیون
ممنون از پاسخدهی یعنی خود جمعه هم اجرا هست؟
بله اجرا داریم
۲۸ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کامنت‌ها نوشته بودن وفادار به متن من نمایشنامه رو نخوندم اما چیزی که دیدم به نظرم خیلی شرحه شرحه بود‌ و یه قسمتهایی حذف شده و کار اصلا ریتم نداشت.
بازیگر مرد اینقدر داد میزد خواستم از سالن برم بیرون و تا همین الان سر درد دارم .
نقش تعامل رو نفهمیدم اگه یکی از پسرها جواب می داد واقعا می‌تونستنند جمعش کنند؟
بازیگر خانم چه قدر خوب بود واقعا کیف کردم از بازیش
از صندلی ها هم که نگم کمرم شکست.
در مورد سوال شما اگر کسی پاسخ میداد، اصولا در اینجور مواقع گروه نمایش آن را در پرانتز میگذارند و به آن بی اعتنایی میکنند.
۱۷ خرداد ۱۴۰۱
سحر جان، در اجرای ما هر ۴ مخاطب مرد چنان صحبت کردن که اصاً کار به اینکه «گفته بودی چای می‌آری من چای می‌خوام» رسید! اصاً از تعامل گذشته بود دیگه بلند شده بودن برن با خانم داستان باغ هم ببینن?‍♀️
می‌خوام بگم در این موقعیت هم هردو بازیگر خیلی خیلی خیلی خوب جمع و مدیریت کردن کارو (صحبت/اکت) و چنان نمایش رو به روالی که باید برگردوندن که ما همگی کیف کردیم.
صندلی‌هاش ولی واقعاً «سخت» بودن، از هر لحاظ!
۱۷ خرداد ۱۴۰۱
تانیا
سحر جان، در اجرای ما هر ۴ مخاطب مرد چنان صحبت کردن که اصاً کار به اینکه «گفته بودی چای می‌آری من چای می‌خوام» رسید! اصاً از تعامل گذشته بود دیگه بلند شده بودن برن با خانم داستان باغ هم ببینن?‍♀️ می‌خوام ...
چه خوب،مرسی تانیا جان گفتی
۱۷ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید