«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
من به هوای دیدن اثری از شکسپیر به تماشای شب 12م رفتم اما اثری از شکسپیر ندیدم . کار به کیفیت اجرا ندارم ولی این حجم تغییر در متن کمی رنگ توهین به جمعی از علاقمندان شکسپیر داره که آثار او را با ترجمه های به آذین بازارگانی و ... بارها خواندند و به خاطر سپردند. این کار یک برداشت خیلی آزاد از شکسپیر بود که مسلما دیگر برای شکسپیر نیست مثلا می شد نام ها رو هم تغییر داد و ... این شب12م اجرای خوبی است ولی برای کسی که شکسپیر نخوانده است
راستش فکر نمی کنم اصطلاح مخاطب خاص و مخاطب عام درست باشه . نمایشنامه شب 12م همانطور که شکسپیر فقید نوشته مفرح و زیبا است.
شخصا دوست ندارم این دست کاری آثار ادبی در تیاتر ما عادت بشه و خواهش می کنم گروه های دیگر اگر روزی خواستند چنین کاری بکنند قبلا راجع به ش توضیحی بدهند.
و در پایان به همه خداقوت می گم . موفق باشید.
به نظر من اجرا ی خوبی نبود نیمی از نمایش را که فکر می کردم یکی از آثار فارس کارلو گولدونی روی صحنه است. از شخصیت و تیپ آندره آ و ننه سارتی تا دکور صحنه و اجراها و حذف و اضافات. گالیله یک نمایشنامه سنگین جدی کلاسیک و با پتانسیل اجرایی بالا ست که با یک درک درست می تونست راحت تر و زیباتر اجرا بشه.
تکنیک فاصله گذاری به این معنی نیست که یک نمایشنامه از طبیعت خودش و اجرای آن از حالت طبیعی خارج بشه
یکی از صحنه هایی که در متن نمایشنامه خیلی دوست داشتم و در این اجرا حذف شده بود یا به حضور تنهای یک دلقک تغییر و تقلیل پیداکرده بود صحنه ی آوازخوان ها در میدان شهر بود جایی که می دیدیم صدای گالیله به گوش مردم رسیده و داره نگاهشون رو به دنیا و هستی عوض می کنه:
اگز طناب گردنمان خوب محکم نباشد پاره می شود
دوستان راستی که خنده کیمیاست و به راستی کیست که نخواهد ارباب خود باشد؟!!!!
من حدود ده سال پیش نمایشنامه رو خریدم و سه چهار بار خوندم و چه لذتی بردم از خواندنش!! و هیچ فکر نمی کردم یک روز هم در ایران اجرا بشه.
مفیستوی آقای دلخواه خیلی خوب و به یاد ماندنی بود. الان که به دیشب و تماشای نمایش فکر می کنم خیلی به یاد صحنه ی تمرین فاوست در تیاتر توفان و استحاله ی هندریک به مفیستو و بهانه گیری های بی دلیل او می افتم و بعد صحنه ی اجرای سرود " این یه تلفنه" که به این شکل اصلا در نمایشنامه نیست و کاملا از ابداعات آقای دلخواه و گروه نمایش اوست...
این استفاده از موسیقی خیلی کاربردی بود بخصوص در پیوند دادن صحمه ها به هم و به عنوان پس زمینه ی گفت و گو ها و .. ، هر چند من شخصا ترجیح می دادم بعضی جاها مثل آنجا که ساردر در رستوران به طور پیشگویانه میگه من فاجعه را می بینم و همینطور سخنش اوج می گیره و به گریه می افته ، بازیگر و همراه او تماشاگرها بدون موسیقی به آن سطح از حس عاطفی می رسیدند.
بهرحال باز هم به آقای دلخواه و گروه شون تبریک و خداقوت می گم و برای همه شون آرزوی موفقیت می کنم.