در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مرتضی رجبی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:35:54
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
اپیزود 3 تالار مولوی

دخترک دارد به آقایی که شماره صندلی می‌دهد التماس می‌کند که شماره‌ی 6 و 7 را بدهد به او. آقای شماره صندلی دهنده اما می‌گوید نمی‌شود خانوم، برای VIP‌ست! دختر یک ربعی هی التماس می‌کند، ولی همان جواب را می‌شنود. دلش برای خودش و التماس کردنش می‌سوزد، این را از چهره‌اش می‌شود فهمید.
جمعیت ایستاده‌اند بروند داخل سالن، همه تا مرز له شدن رفته‌اند. جمعیتی که زمان زیادیست منتظرند. آقایی که جمعیت را می‌فرستد داخل سالن داد می‌زند VIPها بیایند داخل! جمعیتِ در حال له شدن باید راه را باز کنند تا آقایان و خانم‌های VIP بروند داخل، لابد از دفعه‌ی بعد فرش قرمز هم باید برایشان پهن کنیم وسط این ازدحام!
با هزار بیچارگی وارد سالن شده‌ایم. پی شماره‌مان می‌گردیم. نشسته‌اند روی صندلی ما! می‌گوییم آقا و خانم، این‌جا صندلی ماست. با وقاحت تمام زل می‌زنند توی چشمانان و می‌گویند: ما VIP هستیم! می‌گوییم ما بابت این صندلی‌ها پول داده‌ایم، ککشان نمی‌گزد، دلشان گرم است به اینکه VIP هستند. مسئولین سالن را می‌خواهیم، کسی پاسخگو نیست چون ایشان VIP هستند!!! تصورش را بکنید که VIP گرامی بچه‌ی یک ساله به بغل آمده تئاتر ببیند و تصورش را بکنید که وسط تئاتر بچه ونگ ونگ کند! شاکی می‌شویم و جایمان را می‌خواهیم همچنان. طلبکارند انگار! VIPها همه پشت هم، به ما می‌توپند و ما را محکوم می‌کنند! دست آخر جای خودمان ... دیدن ادامه ›› را با ترحم می‌خواهند به ما بدهند! هر چند این هم نمایش مظلوم نماییشان است، چون در نهایت این ماییم که با چهره‌های گر گرفته روی زمین می‌نشینیم و بعد بی تمرکز و عصبی، تئاتر را می‎بینیم و وقتی بعد از 100 دقیقه اجرا می‎خواهیم از سالن خارج شویم با کمر له شده و پاهای خواب رفته افلیج شده‌ایم و پایمان خشک شده! جالبش این است که به آقا و خانم نگاه می‌کنیم، انگار ارث پدرشان را از ما می‌خواهند همچنان!!! حتی یک ذره هم وجدانشان ناراحت نیست! دلمان به حال فرهنگ این سرزمین می‌سوزد اگر این قشر با فرهنگش باشند! آه از این فرهنگ غنی!
آقای ایکس نیامده بود و به دلیل انتظار برای آمدن ایشان تئاتر با 45 دقیقه تاخیر آغاز می‌شود!!! تاخیری که جدای از این همه وقت سوزی، باعث می‌شود بلیت‌های تئاتر ساعت بعدمان نیز بسوزد! زمان خرید و ارنج کردن نمایش‌ها حواسمان نبوده به اینکه اینجا ایران است و تاخیر پایه‌ی اصلی هر برنامه‌ایست! چرا! حواسمان بود، ولی برای 20 دقیقه تأخیر، حساب 45 دقیقه را نکرده بودیم. بلیت‌ها سوخته و هیچ‌کس پاسخگوی این تاخیر نیست!
مسئول سالن یادت می‌اندازد که "جشنواره‌است آقا! همینه..."

اپیزود 4 تماشاخانه ایرانشهر

این‌جا تماشاخانه ایرانشهر است و به احترام به مخاطب معروف. به دنبال مسئولی می‌گردی که شماره صندلی بدهد... «متوجه نمی‌شم آقا... یعنی چی شماره صندلی نمی‌دین؟!» «سالن 5 تا ردیف بیشتر نیست، راهنماییتون می‌کنن داخل»
نیم ساعتی همچنان منتظریم...
با جمعیت داخل می‌رویم...
شوک برانگیزترین صحنه جشنواره امسال را روبروی خود می‌بینی. تمامی 5 ردیف توسط همان VIPها پر شده! و به آن اضافه می‌شود 6 ردیف مردمی که روی زمین می‌نشینند.
و در تمام طول این مدت این سوال را از خود می‌پرسیم که چرا اصولا بلیط پیش فروش می‌شود؟!؟!
اپیزود 1 تماشاخانه سنگلج
اپیزود 2 سالن قشقائی
۲۲ بهمن ۱۳۹۰
به علت ازدحام بیش از حد و منتظر موندن خیلی زیاد مردم تو ایرانشهر تا عزیزان vip تموم بشن و بالاخره نوبت اونایی بشه که از قبل بلیط خریدن گاهی اوقات همیگرو هل میدادن که یکی از مسئولین داد میزد که هل ندید اینجا استادیوم نیست!!من فکر نمیکنم که استادیوم هم اینقدر vip داشته باشه با این همه vip باید نمایش تو یه سالن بزرگتر برگزار میشد یا یه فکر دیگه میکردن.
۲۲ بهمن ۱۳۹۰
تنها چیزی که می تونم بگم اینه که واقعا متاسفم
۲۳ بهمن ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تماشاخانه سنگلج یا چگونه بلیط شما بی‌اعتبار است...

با هماهنگی قبلی قرار شد با کیوان امیرباقری عزیز به تماشای تئاتر خاطرات شب بریم.
موقعی که رسیدیم با داشتن شماره صندلی روی بلیط (و نه بلیط مهمان!)، در کمال حیرت دیدیم تمام سالن پره و برای ما جایی وجود نداره. حتی تمامی صندلی‌های بالکن هم پر بود و دریغ از وجود کسی که بلیط‌های افراد رو چک کنه.
کیوان که تماما ایستاده نمایش رو تماشا کرد و من هم یه جایی در انتهای سالن روی راه پله نشستم...

در آخر دلم سوخت برای دکتر خاکی که نتونست ... دیدن ادامه ›› داخل سالن بیاد

امروز تماما لذتی که موقع تحویل گرفتن بلیط پیش خرید بردم رو از دست دادم!
امیدوارم روزی یه جشنواره برسه که نه برنامه‌های اجرا چندین با تغییر کنه و نه توی سالن کسی جای شما بشینه...
مرتضی جان دیشب در مورد سنگلچ شیندم که همین مدلی هست. خودت هم بودی و شنیدی. تاسف انگیزناکه.
با این اوصاف به جای ناراحتی از اینکه نمایش "حضورو غیاب" چینی از آب در اومد باید خوشحال باشیم. چون قرار بود این نمایش هم تو سنگلج اجرا بشه.
۱۶ بهمن ۱۳۹۰
همینجوریه دیگه...
حالا واسه پنجشنبه بلیط نداری من رو مهمون کنی؟؟؟
۱۶ بهمن ۱۳۹۰
یعنی چی جینی شده؟من 5 تا بلیط حضور غیاب دارم،بهد از دیدن نمایش پاندورا 88 کلی هیجان زده واسه کلی از دوستام تعریف کردم که قراره ببرمشوووون یه نمایش عااالی.چه ضد حااالی ازین بدتر نمیشه.
۱۶ بهمن ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
(نورگیر)

(ناگهان سایه‌ای خم می‌شود و داخل نورگیر را نگاه می‌کند – لحظه‌ای سکوت)
پدر: کیه؟!
(سایه برمی‌خیزد و ناپدید می‌شود)
وینسنت: یه کنجکاو...
ماریو: مثل ما.
اونا کی‌ان؟ اون یکی... خسته به نظر می‌رسه... من... حسش می‌کنم

این نمایش دو کاراکتر را در آینده (یا فرضا قرن ۲۵) نشان می‌‌دهد که تصمیم ... دیدن ادامه ›› دارند فضا را نجات دهند. آن‌ها می‌‌خواهند این کار را به وسیله آشکارساز‌هایی برای به تصویر کشیدن زندگی‌‌های گذشته (در قرن ۲۰)، به خصوص زندگی‌ خانواده هایی که با عواقب یک جنگ تراژیک (جنگ داخلی‌ اسپانیا) بر خورد داشته اند، انجام دهند.
کلیت داستان از هم پاشیدن یک خانواده مرموز را هدف گرفته است که این اتفاق درست پس از جنگ رخ می‌‌دهد و پیامدهای برگشت ناپذیری برای آن‌ها در پی‌ دارد. والدین، دو فرزند و معشوقه دو کاراکتر اصلی‌ داستان : ماریو، که عقلش را از دست داده ، همراه با پدر و مادرش در یک زیرزمین محقّر زندگی‌ می‌‌کند که یک نورگیر دارد. آن نورگیر هم به عنوان پنجره و هم به عنوان آینه به کار می‌‌رود. در حالی‌ که فرزند دیگر، وینسنت، توانسته است پیشرفت کند و مرتبا برای آن‌ها پول می‌فرستد.
نورگیر اهمیت بازیافت گذشته برای درک حال را نشان می‌‌دهد. بوئرو والخو مشخصه تقابل فعال و غیر فعال به عنوان دو رویکرد به زندگی‌ می‌‌باشد: تعصب و جاه طلبی. دیگر مفهوم مرکزی در این کار نیاز به درک یکتایی هر انسان از خانواده و شایسته سازی اجتماعی است.

---
کارگردان: اشکان خیل‌نژاد
نویسنده: آنتونیو بوئرو والخو
مترجم: پژمان رضایی
بازیگران: هوشنگ قوانلو، ناهید مسلمی، معصومه رحمانی، پوریا رحیمی‌‌سام و نوید محمد‌زاده
چهارشنبه 19 بهمن – تالار مولوی – ساعت 17 و 19:30
تریلر نمایش خاطرات شب:

http://www.youtube.com/watch?v=hGOBOsUp4_k

نویسنده: فیلیپ بویی، کارگردان: ماتیوس روتیمان، کشور سوئیس
14 و 15 بهمن ماه، تماشاخانه سنگلج، ساعت 18 و 20:30
تماشاخانه سنگلج: خیابان وحدت اسلامی، ضلع جنوبی پارک شهر، خیابان بهشت

این نمایش که با بازی فیلیپ بویی همراه است، روایتگر زندگی کارآگاهی است که در رویایش خواب پرواز می بیند و ناگهان تلفنی او را بیدار می ... دیدن ادامه ›› کند. شخص پشت خط از او می خواهد زنی گم شده را پیدا کند. تمام شواهد گواه جنایتی شبانه است، مشتری ناشناس گویی بیش از چیزی که به زبان می آورد اطلاعات دارد.
کارآگاه در گردابی از حوادث سوررئال می افتد. جایی که از لامکان، اشیایی بیرون می آیند و این پرونده به نظر مسابقه تداعی دیوانه وار حافظه کارآگاه است.
برشی یک دقیقه‌ای از نمایش‌های سی امین جشنواره بین المللی تئاتر فجر:

http://www.fadjrtheaterfestival.com/video/fa
این بار یعقوبی به سراغ اجرای دوباره‌ی اثر دیگری از خود رفته است، اثری ارزشمند که لایق اجرای مجدد است. نمایشی که به طور کلی اثری نسبتا متفاوت و پخته از یعقوبی‌ست.
آثار یعقوبی آثار ارزشمندی‌ست که مخاطب را از اقشار مختلف جذب می‌کند و این به علت قوت آثار اوست نه تئاتر گیشه بودن. چرا که در آثار او حرف مردم است، حرف رفتارهای افراد جامعه که آینه وار پیش روی خودشان قرار می‌گیرد. یعقوبی مخاطبش را خوب می‌شناسد و برای او اهمیت و ارزش قائل است. مشکلات و دردهای جامعه را به خوبی درک می‌کند و بدون اغراق و یا بزرگ‌نمایی، با زبانی ملموس و مناسب، آن را پیش روی مخاطب قرار می‌دهد.
عناصر این نمایش با چیدمان مناسبی در کنار هم، توقع مخاطبان زیرک یعقوبی را تا حد زیادی برآورده می‌کند.

طراحی لباس:
جذابیت بصری طراحی لباس این نمایش قابل تحسین است. این نمایش طراحی لباس خاص و منحصر به فردی احتیاج نداشت، اما این بازی با رنگ‌ها در طراحی لباس، مخاطب را ناخود‌آگاه دعوت به تماشا می‌کند. این نوع طراحی رنگین و متنوع لباس‌ها انرژی خاصی به مخاطب القا می‌کند که لذت دیدن نمایش را دو چندان می‌کند. ... دیدن ادامه ››
لباس‌ها با شخصیت افراد هم‌خوانی خوبی داشت و در تداعی کاراکتر موثر بود.
طراحی دکور:
مثل سایر کارهای یعقوبی، اثر نیازی به دکور خاص و یا عجیبی ندارد. دکور ساده برای بیان آن‌چه لازم است کافیست. دکوری که ذهن مخاطب را بر نمایش متمرکز می‌کند و حواس او را با دکور نا لازم پرت نمی‌کند. چند تکه مکعب که در سکانس‌های مختلف کاربردهای مختلفی پیدا می‌کنند و با رنگ مشکی اجازه خودنمایی به بازیگر را می‌دهد و در واقع دکوری نیست که دیده شود، و همین دیده نشدن مزیت آن است.
همچنین با روشن کردن هر یک از دیوارهای پشتی صحنه سعی در تغییر صحنه بدون جابجایی دیوارها داشت که از دید خیلی از تماشاچیان پنهان مانده بود.
کاراکترهای شخصیتی و انتخاب و بازی بازیگران:
بازی علی سرابی در نقش امید، بسیار قابل تحسین است. خاص سرابی بازی بدون حرکت اضافی‌ست، به گونه‌ای که در چهره و حرکات دست او، برای انتقال احساسات و ایفای درست نقش، حرکت اضافه‌ای دیده نمی‌شود و به همین دلیل شخصیت را به گونه‌ای شایسته به مخاطب ارائه می‌کند و بازیگر خاصی از او می‌سازد.
نوعی بی خیالی و بی تفاوتی خاصی که در نقش او به چشم می‌خورد در تکمیل شخصیت او بسیار موثر است. سرابی بار دیگر با بازی در این نمایش توانمندی خود را به رخ کشیده است.
آیدا کیخایی در نقش میترا، بازی منحصر به فردی از خود نشان داده است و طبق معمول آثار یعقوبی، مسلم است که این نقش برای کیخانی نوشته شده است و با دیدن بازی نیز هم بر همه آشکار شده این نقش را کسی جز کیخانی از عهده‌اش برنمی‌آمد. شخصیتی پرخاشگر و در عین حال با کودک درونی فعال که شیفته‌ی مورد توجه قرار گرفتن است. شخصیتی بدون پیچیدگی که رفتارهای قابل پیش بینی دارد و شدیدن آسیب پذیر است.
کیخانی در صحنه‌ای که به امید می‌گوید به چیزهای مختلف فکر کند، بی‌شک تلاش بسیاری برای ارائه‌ی بهترین بازی کرده است. بازی بسیار جذابی که ابعاد شخصیتی میترا را برای مخاطب رو می‌کند.
کیخانی زمانی که برای تولد امید، آلا و آرش به خانه‌شان آمدند را با چنان تسلطی بازی می‌کند که مخاطب را متحیر می‌کند. زنی که به یکباره از همه چیز سرریز می‌کند و خیلی زود نادم می‌شود. شخصیتی ناپایدار و پریشان.
باران کوثری با ایفای نقش آلا، در میان اثری که همه‌ی سعی خود را کرده که بهترین باشد، بازی سطح متوسط و یا رو به پایینی‌ست. در ابتدای نمایش که استارت اولیه باید بسیار قوی باشد، وی با بازی بدون تسلطش مخاطب را شوکه می‌کند. دیالوگ‌ها انگار از روی متن خوانده می‌شود و هیچ حسی را به مخاطب القا نمی‌کند. در تکرارها، که شیوه نمایشنامه‌های یعقوبی‌ست، شدیدن مشکل دارد و بیشتر به بازی بریده بریده‌ای می‌ماند که بازیگر سرگردان میان واژه‌هاست. با سایر بازیگران ارتباط خوبی برقرار نمی‌کند و انگار خود به تنهایی دارد در نمایشی مجزا نقشش را ایفا می‌کند. بیان سرد و واکنش‌های بی روح مخاطب را از این بازی دلزده می‌کند.
تیک‌هایی همچون فشار دادن در خودکار و یا روشن کردن فندک به تنهایی بیان‌کننده‌ی عصبی بودن و ناآرامی آلا نبود و احتیاج داشت کوثری تلاش بیشتری برای انتقال این احساس می‌نمود. برای مثال در صحنه‌هایی که او قرار بود از افشین جدا شود، هر احساسی را منتقل می‌کند، آلا احساس زنی را که در شرف جدایی از همسرش است. گویا کوثری به عمق نقش آلا پی نبرده است. و یا همچنین هنگامی که همراه آرش به خانه‌ی امید رفتند، واکنش‌های درستی را از خود نشان نمی‌دهد.
آرش با بازی مهرانفر، شخصیتی‌ست که در جامعه ما فراوان یافت می‌شود. شخصیتی مسئولیت گریز، لذت‌جو، در پی آرامش با آرزوهای کوچک. مهرانفر تمام تلاشش را برای ایفای نقش کرده است اما برای کسی که بازی پاکدل را دیده و یا حتی نمایشنامه را با نام پاکدل خوانده، تصور مهرانفر در این نقش بسیار سخت است. چرا که این نقش انگار برای پاکدل نوشته شده، با همان لحن بیان و همان ظاهر فیزیکی و همان بازی.
اما بازی مهرانفر قابل ستایش است، چرا که بازیگر جایگزینی که زمان زیادی برای تمرین نداشته، بازی نسبتن خوبی به نمایش گذاشته است.
آرش با باری معادی، پخته است و معادی از پس نقش بر آمده است. معادی تسلط لازم را دارد و فرد جدیدی در گروه یعقوبی‌ست که در خور این نقش است. اما باز نفر اول این نقش همان پاکدل است. معادی با گروه هماهنگ است، شخصیت آرش را به خوبی به نمایش گذاشته است و جوان نسل امروز را آن‌گونه که باید به تصویر کشیده است. از نظر فیزیکی نیز برای این نقش مناسب است.

آنچه در نمایش یعقوبی این بار قابل توجه است، انتخاب موضوع مناسب است. همه‌ی کارهای یعقوبی اجتماعی و بر اساس گوشه‌ای از زندگی همه‌ی ماست. این بار به سراغ تفاوت‌های زن و مرد رفته است و به بهترین وجه ممکن به صورت صریح و مطابق با روانشناسی حقایق شخصییتی زن و مرد را مطرح می‌کند.
خشکسالی و دروغ نیاز جامعه امروز ماست، معضلات زن و مردها به علت عدم آگاهی از تفاوت‌ها و همچنین ازدواج ناآگاهانه.
خشکسالی و دروغ با ریزبینی خاصی رفتارها را بررسی می‌کند، واکنش‌ها را به نمایش می‌گذارد و تکه‌ از شخصیت آدم‌های این جامعه را نشان می‌دهد. مسائل ریزی که به مرور مشکلات اساسی را رقم می‌زنند.
دیگر ویژگی آثار یعقوبی طنازی مخصوص اوست. طنزی که مخاطب را مجذوب می‌کند، تا آنجا که مخاطب بخاطر رفتارهایی که روزمره‌ی همه‌ی ماست به خنده می‌افتد، رفتارهایی که در حالت عادی به چشم ما نمی‌آیند اما وقتی روی صحنه نمایش داده می‌شوند و مخاطب قاضی اعمال خویش می‌شود، رفتارهایی عجیب و خنده‌دار جلوه می‌کند.
"اگر فکر می‌کنی رفتار ما زن‌ها خنده‌داره، به نظر من هم رفتار شما مردها خنده‌داره." این را آلا در دقایق ابتدایی نمایش می‌گوید. جمله‌ای که نشان می‌دهد مردها و زن‌ها از هم شناختی ندارند و از تفاوت‌های یکدیگر آن‌گونه که باید و شاید آگاهی ندارند. شاید شروع بیشتر معضلات خانوادگی نشأت گرفته از همین جمله باشد.
تکرارها در نمایش‌های یعقوبی نقش مهمی را بازی می‌کنند، تکرارهایی که گاهی برای تاکید و یا گاهی برای تصحیح به کار برده می‌شوند و حالت‌های گوناگونی از یک رفتار را به نمایش می‌گذارند. این ایده‌ی یعقوبی شاید در سایر کارهایش آن‌قدر تاثیر گذار نبود، اما در این اثر بسیار به جا و موثر است.
متاسفانه یعقوبی مجبور به سانسور کلمات و جملات بسیاری شد. اما جایگزینی تلفظ اسلوموشن کلمات کمک زیادی نکرد، چرا که مخاطبی که نمایشنامه را نخوانده باشد، به سختی متوجه اصل کلمه می‌شود و در سالن همواره این جمله به گوش می‌خورد: چی گفت؟؟؟ سانسورهایی که از نمایشنامه به اجرای اول پیش آمده و در اجرای پس از توقیف تشدید شده و ای کاش به گونه‌ای می‌شد جلوی این اتفاق را گرفت.
حضور شخصیت سومی به نام آرش که رفتار آلا/ میترا و امید را به قضاوت می‌نشست در نمایش بسیار لازم و به جا بود. نگاه سومی که از بیرون به مسئله نگاه می‌کرد و گاهی نظرات قابل توجهی ارائه می‌داد.
یعقوبی حس بیهوده بودن زنان خانه‌دار را، هر چند کوتاه، مطرح می‌کند، مسئله‌ای که از اهمیت زیادی برخوردار است و کسی تا کنون به آن نپرداخته است.
یعقوبی با ریزبینی و دقت خاصی این نمایش را روی صحنه برده است، نمایشی که حرف‌های خوبی برای گفتن دارد.
مونولوگ دکتر زملوایس، نمایشی‌ست که ارزش دیده شدن دارد.
رضا بهبودی، همه‌ی تلاشش را برای ارائه‌ی بهترین بازی کرده است و بازی خوبی را به مخاطب عرضه می‌کند. همراه کردن مخاطب، تسلط کامل بر نمایشنامه و ادای درست جملات با القای معنا و مفهوم، شوک ناگهانی بر مخاطب وارد کردن و بالا بردن تن صدا در قسمت‌های متعدد، انتقال احساسات به طور مطلوب، حرکات به جای دست و صورت، همه همه باعث شده بازی خوبی از بهبودی را شاهد باشیم.
هر چند در قسمت‌هایی از مونولوگ، ضعف بهبودی در ایفای نقش را می‌بینیم و آن‌طور که برای این نقش بازی زیرپوستی احتیاج است، بازی تنها به رفتارهای فیزیکی منجر می‌شود و احساس لازم را به مخاطب القا نمی‌کند، اما این دقیقه‌ها آن‌قدر کوتاه است که می‌توان از آن چشم پوشی کرد.
بازی بهبودی به طور کلی بسیار قابل تحسین است و در برخی بخش‌ها چشم مخاطب را خیره می‌کند.
طراحی لباس و گریم صحنه به طور کلی نقش عمده‌ای نداشت و به همین دلیل قابل بحث نیست، اما مناسب و به جا بود.
آن‌چه در این نمایش مخاطب را سرگردان می‌کند نمایشنامه‌است. نمایشنامه از ضعف آشکاری برخوردار است. تکرارهای زیاد که از زیبایی خاصی برخوردار نیست و تنها "تکرار" است و کار از القای مبحث می‌گذرد. بیان مفاهیم نمادین که در چارچوب اصلی موضوع نمایش در نهایت رنگ می‌بازد و مخاطب را سرگردان می‌گذارد ... دیدن ادامه ›› که آیا این نمایش برای بیان مفهوم عمیق‌تری نسبت به آن‌چه بیان شد ارائه شد یا باید با این پایان بندی نامناسب همه چیز را به حساب دست‌های میکروبی و نه آلوده گذاشت. مفهوم دست‌های آلوده می‌توانست نمایشنامه‌ی منسجم‌تر و عمیق‌تر و رمزآلودتری داشته باشد و مخاطب را به معنای واقعی به چالش کشیده و به فکر وادارد. اما آن‌چه در انتها مخاطب عایدش می‌شد ضد عفونی دست‌هایش بود!!!
اگر قرار است مفاهیم عمیقی را برای مخاطب مطرح کنیم، بهتر است همه‌ی نمایش و نمایشنامه در همین سمت و سو حرکت کنند و نمایشنامه با رمزگذاری مناسب، مخاطب را دعوت به رمزگشایی نماید.
در هر صورت باید از عوامل این اجرا تشکر کرد؛ چرا که حقیقتن تلاش پشت این اثر به خوبی دیده می‌شد.
بله من هم این کارو دیدم اما فکر میکنم منظور نمایشنامه هر دوی آلودگی ها بود(هم ظاهری و هم باطنی).. در واقع اول کار برای اینکه مخاطب رو به تفکر وادارد از مفاهیم عمیق تر شروع کرد و در انتها به مفهوم عینی و واقعی اشاره کرد.
من تکرارهاشو هم دوست داشتم چون فکر می کنم وقتی یه نمایش انقدر موضوع محور هست تکرارها همه و همه کمک به همراه موندن مخاطب با نمایش می کنه...
البته من مخاطب عام تئاترم و اینها صرفا نظرات شخصی من هستند...
به نظرم در مجموع کار موفقی بود
وقت کنم دوباره می بینم
۲۰ دی ۱۳۹۰
تالار انتظامی، خانه هنرمندان،ساعت 17.30
۲۰ دی ۱۳۹۰
مرسی مرجان عزیز
۲۱ دی ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بله و باز مثل همیشه اول باید اجرا رو دید بعد فهمید مدت چقدره...
از اون انسان نیکوکارا هم که دیگه خبری نیست.
دیروز نمایش محسن یک رپرتوار رو دیدم. راستش رو بگم خوشم نیومد. به همون دلایلی که مکاشفه در باب یک مهمانی خاموش رو دوست نداشتم. از همون ابتدا که احسان کرمی وارد صحنه شد به یاد سیامک انصاری و باقی قضایا افتادم...
و امروز هم همون قضیه برای نمایش ابرها پیش اومد. وقتی تمام بازیگرا ردیف سطل به دست شدن، یاد اون قسمت از مکاشفه افتادم که کنترل ماشین کنترلی توی دستشون بود و دود سیگارشون توی حلقم ...
باور کنید این که تعدادی بازیگر را به بهانه تئاتر تجربی دور هم جمع کنیم تئاتر شکل نمی‌گیرد!

این هفته، هفته‌ی تئاتری خوبی نبود...
نا امید شدم...
بعد از دیدن شش اجرا طی هفته گذشته هنوز مطمئن نیستم که واقعن حس دیدن مشروطه بانو رو دارم یا نه...
آرش رستمی، میترا زارعی نیا و محدثه طاهری این را خواندند
مصطفی اسفندیاری این را دوست دارد
وای اسم نمایش مکاشفه در باب .... رو که میشنوم کهیر می زنم
شاید باورتون نشه بعد دیدن اون نمایش اسفند 88 تا مهر 89 نمی تونستم تاتر برم
تا اینکه رفتم تاتر "نورا" یه محرم بود رو دل زخم خوردم و تونستم با تاتر آشتی کنم
۰۶ دی ۱۳۹۰
شما ذره‌ای عصبانیت در من می‌بینید آیا؟! D:
۰۶ دی ۱۳۹۰
آره وقتی داشتم کامنتتونومیخوندم قلبم سه نصف شد :)
ببخشید دوست مهربون
امیدوارم تیاترکشور روزبه روزپیشرفت کنه
۰۶ دی ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امروز این کار رو دیدم
علیرغم همه احترامی که برای گروه‌های تئاتری و زحمتشون قائلم متاسفانه این کار، کار قابل قبولی نبود.
فکر میکنم این تنها نظر من نباشه از این جهت که در آخر کار تماشاگران چند لحظه بین کف زدن یا نزدن مردد بودن...
اتفاقا کار بسیار اجتماعی بود و در مورد ازدواج موقت و اسیب پذیری یک زن بود که مردها ازش سواستفاده میکردن.

از اقای شهرام کرمی مچکرم که به عنوان نویسنده کار دغدغه اجتماع پیرامونش را دارد

تمام بازی رئال بود و اغراقی نداشت

۰۹ آبان ۱۳۹۰
ضعف شدید نمایش‌نامه داشت.
نورپردازی دچار مشکل اساسی بود.
با دکور هم مشکل داشتم.
۰۹ آبان ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من اولین اجرای این کار رو دیدم
ممنونم از کارگردان به خاطر یادداشتشون، همون طور که اشاره شده داستان در رابطه با جدا شدن دو عاشق طی حوادث هولناک جنگ تحمیلیه.
کار رو دوست داشتم علیرغم این که به خاطر نوع گویش و در بعضی مواقع تند حرف زدن بازیگران و گاهی هم‌زمانی موسیقی بعضی دیالوگ‌ها رو متوجه نشدم. به نظرم اگر کسی به دنبال سرگرم شدن به وسیله تئاتره این تئاتر رو انتخاب نکنه.
استفاده مناسب از موسیقی و نورپردازی و بازی خوب میکائیل شهرستانی جزو نکات خوب کار بود. البته فکر میکنم خانم سجادیه خیلی بهتر میتونست ایفای نقش کنه، مثلا تو زمانی که جاسم در حال تعریف اتفاقات گذشته است میتونست با ری‌اکشن‌های صورت واکنش نشون بده.
در هر حال کار رو پیشنهاد میکنم به دوستان
ضمنا جهت اطلاع این کار 5 تا بازیگر اصلی بیشتر نداره بقیه به عنوان زنان هویزه تنها نظاره‌گرند.
"خیلی سخته که عاشق باشی در حد پرستش ولی بهت اجازه عبادت ندن"
یعقوبی خواسته یا ناخواسته، این سال‌ها مهره‌ی جدا نشدنی حلقه‌ی تئاتر ایران است، مهره‌ای که در عین داشتن موافقان و طرفداران، نظر بسیاری از منتقدین را به خودش جذب کرده است و گاهاً دچار حاشیه شده است.
اجرای مجدد "زمستان 66" برای مخاطبین جوان‌تر یعقوبی که تا کنون تنها نمایشنامه و تله‌ی این نمایش را دیده‌اند شانس بزرگی محسوب می‌شود، شانسی که بسیار خوشحال‌کننده و غافلگیرانه بود. تکرار مجددی که بی شک نمایان‌گر احترامی‌ست که یعقوبی برای مخاطبانش قائل است.
اثری که این روزها روی صحنه می‌رود ، تفاوت زیادی با تله‌ی نمایش و حتی تفاوت‌های ریزی با نمایشنامه‌ی بازنویسی شده‌ دارد. تغییر اسم‌ها، حذف قسمت‌هایی از دیالوگ‌ها، تغییر بازیگران، و عدم حضور دو نقش راوی در کل نمایش و تبدیل آن به نریشن، از جمله تغییرات اصلیست. که در هر کدام از این تغییرات نقاط مثبت و منفی دیده می‌شود که کیفیت کار را دست‌خوش تحول کرده است.
پخش بخشی از فیلمی که در ابتدای تئاتر، نمایش داده شد، بسیار به جا بود و باید از کارگردان بخاطر حسن انتخابش تشکر کرد.
طراحی لباس:
طراحی لباس این کار، متوسط و شاید متوسط رو به پایین بود. فضای اجرای این تئاتر مربوط به سال 66، سال‌های جنگ و بعد از انقلاب است و تداعی ظاهری ... دیدن ادامه ›› این فضا تا حدی به عهده‌ی طراح لباس است. چنان‌چه در لباس‌های بازیگران، از رنگ‌های زنده استفاده شده بود، در حالی که کافیست به فیلم‌ها و عکس‌های آن سال‌ها مراجعه شود، بیشتر لباس‌ها تک رنگ با رنگ‌های بی روح و مرده، بسیار گشاد و با طرح‌های ساده بوده است. در تئاتری که زمان در آن شاخصه‌ی مهمی‌ست، رعایت چنین نکاتی در ایجاد ذهنیت مخاطب تاثیر زیادی دارد.
برای شخصیت سعید زارعی (مهیار) که گویا اصلاً لباسی طراحی و انتخاب نشده بود (به غیر از ژاکتی که هنگام رفتن به تن می‌کند) و انگار لباس‌های شخصی‌اش را پوشیده است.
طراحی دکور:
دکور ساده و مناسب، شبیه آن‌چه در تله مشاهده می‌شد، بود و کارتن‌ها همگی بیانگر اسباب‌کشی بود. اما آن‌چه نظر را جلب می‌کرد و شبیه معمایی در ذهن مخاطب ایجاد می‌شد، کفپوش سپید و شبیه برف دکور بود (که انگار نمایش دارد وسط حیاطی اجرا می‌شود که برف زمینش را پوشیده!) که تنها جوابی که می‌توانست داشته باشد، انتقال سرماست! اما آیا واقعاً طراح دکور چنین قصدی داشته؟! و آیا واقعاً احتیاجی به این کفپوش عجیب و غریب برای یک نمایش رئال بوده؟! استفاده از موکت و یا هر کفپوش ساده ‌ی دیگری که اینقدر عجیب نبوده باشد، برای این نمایش بی شک بهتر بود.
کاراکترهای شخصیتی و انتخاب و بازی بازیگران:
تغییر اسم‌های نمایش‌نامه اصلی به اسامی اجرای 90 نا مناسب و نا به جا بود چرا که علی و ناصر نمایش‌نامه اسامی باورپذیرتری نسبت به مهیار و بابک در آن دوران بودند.
نقش مادر با بازی رویا افشار، شخصیتی‌ست با دلسوزی‌های مادرانه، دست به گریبان با عقاید مذهبی، مهربان و در عین حال گاهی عصبی که خیل عظیمی از مادران ایرانی را به نمایش می‌گذارد و نگرانی‌های مادران ایرانی، صبوری‌های مادران ایرانی، عقاید و سادگی مادران ایرانی را در یک کاراکتر ارائه می‌دهد. پیچیدگی ندارد و به راحتی برای همه‌ی مخاطبان در دسترس و قابل درک و در عین خال دوست داشتنی‌ست.
رویا افشار پیشکسوتی‌ست که با بازی دقیق و زیبایش و حقیقتاً مادرانه‌اش مخاطب را تحت تاثیر قرار می‌داد. فراز و فرودهای صدایش، لحن مناسبی که برای بیان تک تک دیالوگ‌ها انتخاب کرده بود و گاهاً غافلگیرانه‌اش، بازی دلچسبی از او به نمایش گذاشت. نگرانی، محبت و ترس را به بهترین نحو به مخاطب انتقال می‌داد و به طور کلی بازی موفقی داشت.
آیدا کیخایی (ناهید)، بهترین گزینه برای بازی این نقش بود و تصور کس دیگری در این نقش غیر قابل باور است، تا این حد که می‌توان گفت این نقش فقط برای همین بازیگر نوشته شده بود. آیدا کیخانی با بازی پر تنش و جسور، شخصیت ناهید را به بهترین نحو به نمایش گذاشت.
شخصیت ناهید، شحصیتی‌ست با ابعاد متعدد. گاهی جسور است با خشونت‌های مردانه که با همه‌ی این اوصاف، باز بر می‌گردد به اصل لطیف و شکننده‌ی زنانه‌اش. گاهی ترسوست، بیشتر اوقات پرخاشگر و عصبی، در عین حال مهربان. گاهی درمانده از همه تا این حد که با اشیاء ارتباط برقرار می‌کند و انگار همه‌ی ضعف‌هایش در ارتباط با اطرافیانش را می‌خواهد در ارتباط با اشیاء زبان بسته جبران کند و شخصیت اصلی‌اش در همین دیالوگ‌هایش با اشیاء نمایش داده می‌شود، شخصیتی مهربان و دلسوز.
ناهید انتظار دارد همه در اختیار و موافق با او باشند، همواره در صدصد است نظر خودش را مطرح کند و به کرسی بنشاند و تحمل مخالفت را ندارد. در مقابل هر نوع مخالفتی پرخاش می‌کند و از روحیه‌ی جنگندگی‌اش به بدترین نحو استفاده می‌کند.
ناهید دنبال تکیه‌گاه می‌گردد، عشق را دنبال می‌کند اما خودش از ابراز آن فرار می‌کند و تا وقتی در تنگنا و اجبار نباشد، هنوز اصرار دارد خودش را شخصیتی قوی و بی نیاز نشان دهد، بهترین نمونه برای نمایش این خصلت ناهید، باز کردن در شیشه‌ی مرباست.
مهیار، نماینده‌ی شخصیت بسیاری از جوان‌های امروز است، شخصیتی که همواره احساس می‌کند به حقش نرسیده است. رگه‌های لجبازی نیز به خوبی در آن مشاهده می‌شود. به دنبال اثبات خودش است و وقتی به نتیجه‌ی دلخواه نمی‌رسد، میدان را به کلی نرک می‌کند.
سعید زارعی بازی متوسطی در این نقش ارائه داده بود، بازی‌یی که می‌توانست به مراتب بهتر از این باشد. انرژی، تنش و پرخاش لازم را برای اجرای نقش نداشت و حالتی تصنعی از این نقش را به نمایش گذاشته بود.
علی سرابی (بابک)، مثل همیشه بازی بسیار خوبی را ارائه داد. ممکن است عده‌ای عقیده داشته باشند که بازی سرد و بی روحی داشت، اما اگر به شخصیت و دیالوگ‌های این شخصیت توجه کنیم، خواهیم دید که بهترین نوع بازی برای این نقش بوده است، چرا که این کاراکتر به طور کلی آرام است. انرژی خاصی ندارد.
شخصیت بابک هنگامی که بیشتر شخصیت‌ها، پر تنش و نا آرام هستند، مانند مسکن است که به نمایش تزریق شده، شخصیتی که سعی می‌کند آرامش خودش را حفظ کند، خودش را بی تفاوت نشان دهد، قوی و نترس نشان داده شود و از هر گونه ابراز محبت جلوگیری می‌کند. هر چند اگر دقیق شویم، ریز ریز محبتش را در جملات می‌توان یافت.
بابک آرامش درونی ندارد، اما با حفظ ظاهر، سعی در پنهان باطن خود دارد. استفاده از الکل برای حفظ آرامش خود، سکوت، نوع نگاه و قدم برداشتنش همگی از عدم آرامشش خبر می‌دهند.
پروانه، خانم همسایه‌ است که باردار است، استرس و ترس وجودش را فرا گرفته و به محض ورودش به صحنه، انرژی و تنش و نا‌آرامی‌ شدیدش را به مخاطب منتقل می‌کند و به طور ناگهانی مخاطب را تحت تاثیر قرار می‌دهد، مخاطبی که با وجود شخصیت‌های ناآرام داستان، سیر آرامی در نمایش احساس کرده و حالا با ورود پروانه، ناگهان کمی شوکه می‌شود.
باران کوثری به خوبی از پس نقش برآمده، نقش کسی که قرار است در چنین وضعیتی مادر شود و از آینده‌ی نامعلوم خودش و بچه‌اش نگران و مضطرب است. سریع بیان کردن دیالوگ‌ها، وحشتش در بیان واژه‌ها و جملات، غم و اندوهی که در درونش نهفته است، همگی بازی خوبی از کوثری به جا می‌گذارد.
نقش نوید محمد زاده (سهیل) هر چند کوتاه، اما بسیار مجذوب کننده بود. سهیل آرام‌ترین و شاید دوست‌داشتنی‌ترین بازی این نمایش بود. حضور کوتاه اما پر رنگی که از خود نشان داد مثل سایر کارهایش، در خاطرها خواهد ماند.
محمد یعقوبی (نویسنده) بازی سرد و بی روحی برای این نقش بود، انگار نویسنده‌ای باشد که هنگام صحبت با همسرش هم متنی از قبل آماده کرده و از روی متن می‌خواند! شاید ضعیف‌ترین بازی این نمایش بود.
ساقی عطایی(همسر نویسنده) بازی خوب و رو به بالایی داشت، چرا که نوع خوانش دیالوگ‌ها درست مثل زنی‌ست که رو به همسرش، راحت و بی دغدغه صحبت می‌کند و رئال و روزمره‌ست.
هر چند ساقی عطایی از پس این نقش به خوبی برآمد اما احساس می‌شود آشا محرابی انتخاب بهتری برای این نقش بود. ( با توجه به اجرای تله)

زمستان 66 روایتی نمایانگر جریان زندگی در همه حال است که برشی از زندگی روزمره انسان‌های عادی آن دوره را به نمایش می‌گذارد. زندگی مردم معمولی که با یک اتفاق ناگهانی در اوضاع دچار تنش و تشویش می‌شود.
یعقوبی حرف قلمبه سلمبه نمی‌زند، دیالوگ شخصیت‌های نمایشش حرف‌های مردم عادی یک جامعه است، بر خلاف بسیاری از نمایش‌های این روزها، عاری از شعار زدگی است و آرمان‌ها و دغدغه‌های مردم عادی یک جامعه را می‌توان به راحتی از تک تک دیالوگ‌ها و نگرانی‌های شخصیت‌های زمستان 66 دریافت.
از طرف دیگر نمایش‌نامه‌های یعقوبی بازتاب آرمان‌ها و اندیشه‌های شخصی او نیز هست. نویسنده حرف‌ها و اندیشه‌های خود را به دور از تکلف در دهان شخصیت‌هایش قرار می‌دهد، شخصیت‌هایی در دسترس و به شدت باورپذیر.
برای کسانی که کارهای یعقوبی را دنبال می‌کنند تکنیک‌های آشنا و منحصر به فرد خودش شناخته شده است. اما آیا بهتر نیست آقای نویسنده و کارگردان از روی دست خودش تقلب نکند؟! تکرار الگوهای ثابت در کارهای متعدد مخاطبین ثابتش را دچار دلزدگی می‌کند هر چند که برای سایرین تازه و بکر باشد.
تئاتر حرفه ای ایران از یعقوبی انتظار پیشرفت و به کارگیری متدهای نوشتاری جدیدتری را دارد در حالیکه یعقوبی همواره سیر تکراری خودش را دنبال می‌کند، بی صعود و بی نزول.
انتظار می‌رفت الگوهای به کار رفته در زمستان 66 که جزء کارهای اولیه اوست در کارهای بعدی (یک دقیقه سکوت – نوشتن در تاریکی و ...) تکرار نمی‌شد. کاری که ذهنیت مخاطبان همیشگی را نسبت به او تغییر می‌دهد. به طور مثال تکرار الگوی نویسنده و همسرش در یک دقیقه سکوت، به کارگیری شیوه تکرار جملات (که در جایگاه خود بسیار بکر و تاثیر گذار است)، و یا شیوه مکث در بازی و شروع دوباره از چند لحظه قبل.
سلام به مرتضی عزیز؛
ممنون به خاطر نوشته تون، خوشحالم مثل سابق نوشته هاتون در مورد تئاتر روی دیوار اینقدر منسجم و زیبا و مفصل نگاشته شده.
۲۶ شهریور ۱۳۹۰
دوست عزیزم مرتضی

ممنون از نقد و توجهت، خیلی دوست داشتم مطلبی که نوشتی، درمورد طراحی لباس کاملن باهات موافقم. البته شاید تیپ کاراکتر بابک با یه اورکت آمریکایی بهتر از بقیه پرداخت شده بود اما "بابک آرامش درونی ندارد، اما با حفظ ظاهر، سعی در پنهان باطن خود دارد" این خیلی تو کار در نیومده، جایی همسر نویسنده میگه چرا بابک اینجوریه، یه فکری بکن براش، به نظر من بابک بیشتر یه جوری بود، تا ناآروم، بی قرار، یا حتی خیلی خیلی خالی یا خیلی خیلی در شک یا شوک(من یاد بازی محمود شکرالهی در فریاد مورچه ها انداخت)...در مورد نوید محمد زاده کاملن باهات موافقم، چند وقت پیش هم با بازیش در "بالاخره این زندگی مال کیه" کیفور شدم حسابی
۲۶ شهریور ۱۳۹۰
محسن جان شما لطف داری (;
مسعود جان شما هم همینطور D:
آره "بالاخره این زندگی مال کیه" رو منم دیدم، واقعا کار دانشجویی خوبی بود. این پسر استعداد زیادی داره!
۲۶ شهریور ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
متن، سوژه خوبی داشت با یک کارگردانی متوسط - ضعیف و بازی های معمولی البته به جز سام کبودوند که تمام تلاشش رو برای اجرای نقشش کرد.
بازی بهنام تشکر قبل از ورود تینو صالحی دارای حرکات اضافه ای بود و جوری حس میشد که آقای تشکر اصلا با نقشش ارتباط برقرار نکرده و برای بازیش مشکل داره.
به شدت با بعضی از بخش ها مشکل داشتم. اون قسمتی که تینو صالحی سعی میکنه ادای یکی از شخصیت های سیاسی رو در بیاره تا تماشاگر رو به خنده واداراه، فک میکنم ارزش تئاتر بیشتر از این حرفهاست که با استفاده از این ابزار سعی در جذب مخاطب داشته باشه.
و قسمت بعدی هم صحنه رقص بی جاست. که سام کبودوند با اون حرکات رقص پاش موجب خنده تماشاچی ها میشه.
به نظر من استفاده از این موارده که بین یک تئاتر حرفه ای و یک تئاتر گیشه به شدت فاصله میندازه.

توی کارهایی که به نوعی تو فضای رویا و واقعیت معلقند، همیشه موسیقی تاثیر چشمگیری داره، کارگردان میتونست با استفاده صحیح از موسیقی مرتبط و همچنین افکت های نوری این فضا رو انسجام ببخشه.
قبل از خوابیدن سام کبودوند روی میز وسط انقدر فضا پر جنب و جوش هست که بعد از اون کارگردان برای پر کردن ... دیدن ادامه ›› خلا سعی در استفاده از موسیقی رو داره. امیدوارم توی کارهای تئاتر موسیقی فقط منوط به اول و آخر نمایش نشه.
نورپردازی سعی داشت با ایجاد روزنه نور از پشت در وسط در ابتدا و نور قرمز در اواسط اجرا، نور صحنه رو از یکنواختی نجات بده که به نظر من موفق نشد.
و در آخر به نظر من جای خالی یک پنجره در دکور که از داخل قاب اون ماه معلوم باشه، حس میشد.
تو رو به خدا یه فکری به حال تهویه سالن های تئاتر شهر بکنید. من از مسئولان خواهش میکنم به فکر تماشاگرای بیچاره نیستن حداقل به فکر بازیگرا باشن که اون وسط با اون همه جنب و جوش خیس عرق میشن.
در جواب آقای جولانی:
نظراتم راجع به کامنت قبلیتون، انتقادی به نظرتون نبود، انتقادی بود به نوع نظر گذاری!
که در این کامنت جدید کاملا تفاوت در کامنت گذاریتون حس می‌شه، منطقی تر و با اساس تر و با توهین کمتر!
دوست من اصلاً قصد کوبوندن کسی نیست، اینجا به ندرت نظر گذاری می‌کردم، تنها برای اینکه احساس کردم سلامت فکری و فرهنگی اینجا در حال لطمه خوردنه، کامنت گذاشتم !
بعید می‎دونم بی احترامی در کامنتم دیده شده باشه، هر چند دوستان قاضی هستند اینجا و وجدان شخصی شما!
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برای کامنت اخیر "سورنا تیزبین" و سایر دوستان :
1) هر آدمی وظیفه داره قبل از هر عقیده‌ای به عقیده‌ی خودش احترام بذاره! ای کاش شما هم همون مقدار که معتقدی به احترام به عقاید سایرین، عمل هم می‌کردی!
آن‌چه که من در این کامنت‌ها دیدم، هر چیزی بود غیر از "منطق" و "احترام"! و فکر می‌کنم همین بی توجهی و سهل انگاریتون در بیان باعث واکنش دوستان شده!

و اینکه شما می‌فرمایید گاهی عقاید قابل احترام نیست...
همه عقاید بی شک محترمند! هر عقیده‌ای از هر آیین و هرمرز و بومی! و تنها چیزی که تعیین کننده‌ست اینجاست که این عقاید حق "تجاوز به حقوق سایرین" و "توهین به عقاید سایرین " رو نداره! توجه داشته باشید هر فرد حق دفاع از حقوق خودش رو داره در صورتی که عقاید دیگری باعث شه اون در مضیقه قرار بگیره!
قرار نیست ما تعیین کنیم که چه کسی عقایدش با ارزش هست، وظیفه ما احترامه!
عقیده "تحمیلی" نیست دوست من! ما فقط عقایدمون ... دیدن ادامه ›› رو بیان می‌کنیم و این تک تک افراد هستند که تصمیم به قبول یا رد اون می‌گیرند!

قرار نیست همه مثل هم فکر کنند! همه هم عقیده باشند! موضع گیری در مقابل "اثری" که تنها بیان کرده، اون‌چه که ممکن عقیده‌ی خیلی‌ها باشه، نه تنها آسیب نمی‌زنه، بلکه باعث رشد یک جامعه‌ست! هم برای افراد هم عقیده و هم برای مخالفین!

هنر در واقع تشکیل شده از دیدگاه‌های متفاوت! اگر همه یک دیدگاه داشتند که هنری شکل نمی‌گرفت! به نظر شما هر کسی که دیدگاه دیگری رو نداشت، نباید هنرش رو به نمایش بذاره؟!

شاید حتی بهتر باشه به یعقوبی تبریک بگیم بخاطر بیان آن‌چه که خیلی ها از بیانش در ادبیات و هنر ما بخاطر مسائل گوناگون ابا دارند.
2) هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد!
اینجا جای اظهار عقاید شخصی نیست دوستان! اینجا تنها برای نقد اثر و یک مکان فرهنگی مجازیه! برای بالا بردن اطلاعات در مورد اثر!
امروزه جایی هست که افراد برای گفتن عقایدشون و اینکه احیاناً "سکوت" نکنند، ازش استفاده می‌کنند، همون "وبلاگ‌های شخصی " افراد هست!
بحث سیاسی- عقیدتی جای دیگه‌ای داره که هیچ ارتباطی به اینجا نداره!
3) تیزبینی و واقع‌بینی وابسته هستند! همه هم باید تیزبین باشند هم واقع بین! اصل اظهار نظر وابسته‌ست به هر دوی این‌ها! هر کدوم که نباشه، یک جای کار می‌لنگه... در عین حال که افراد جزئیات رو می‌بینند، باید واقعیت اون جزئیات رو درک کنند! و الا که بی اساس! بی واقعیت همه چی بی اساسه!
4) " مجبورم که نکرده اند ، عزیز "عقده ای" ! ..."/" حالا برو کار رو ببین ، دوست "عجول "من ، بعد اگه بازم خواستی "لجاجت کنی "... "من خودم به شخصه از خوندنش هم خجالت کشیدم! خیلی توهین آمیز بود و به نظرم در شان یک آدم اهل فرهنگ، این‌طور بیان و این طور فحاشی ها نیست! حرمت دوستت رو اگه نگه نمی‌داری، حرمت مکان رو حفظ کن! هر جایی که فرهنگ و دانش رو تبلیغ کنه مقدسه! ای کاش درست از این فرصت استفاده کنیم...
حرف حق هم حتی در بیان نادرست دیده نمی‌شه!
5) فکر می‌کنم بسیاری از افراد اینجا به دین مقدس اسلام معتقد هستند، اما عقایدشون رو تحمیل نمی‌کنند و در عین حال همه اینجا به هم احترام می‌گذارند و نه به عقاید سیاسی و نه مذهبی هم توهین نمی‌کنند! چون همه اینجا یه هدف دارند و اون هم ارتقا فرهنگه! فرهنگ دوست عزیز! همه قدرت تفکر دارند، بذاریم هر کس خودش انتخاب کنه، نه اینکه چون به عقیده‌ی شما اعتقادی ندارند مورد توهین قرار بگیرند!
همه اینجا افرادی رو الگو قرار می‌دن و براشون با ارزشه، اما آیا اینجا همچون مکانیه برای اظهار نظرهای این چنینی؟!
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در باره‌ی کامنت اول آقای تیزبین:

نگاه ساده و سر سری به یک اثر به شدت بی انصافیه!
آن چه ایشون به تصویر کشیدند بخشی از واقعیت بود، نه حقیقت! اگر ایشان هم می‌خواستند می‌تونستند مثل خیلی های دیگه شعار بدهند، بی توجه به واقعیت! برای خوشامد خیلی‌ها!!!
بی رعایت آداب ادب، سخن گفتن در شان هیچ آدمی نیست! اون هم اظهار نظر در یک مکان عمومی!!!
جز اصول اصلی انتقاد اینه که افراد بدون توجه به عقاید و تعصبات شخصی اظهار نظر کنه! این در همه اصول انتقادی اومده!
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در جواب دوستمون "مهرزاد جولانی" :
1) به نظرم همه آن‌چه که موجود در ادبیات و هنر هست، تکرار مکررات هست، فقط نوع بیان، تاثیرگذاری و شکل و ظاهر کار فرق می‌کنه و دقیقا در عصر ما مهم شیوه بیان و تاثیر گذاری‌ یه کار هست که بتونه با مخاطب هم عصر خودش رابطه‌ی متقابل برقرار کنه، مخاطب رو همراه کنه و مفاهیم و افکار رو به طور مثبت منتقل کنه!
2) هر فردی در نگاه به یه اثر که امضای صاحب اثر محسوب می‌شه، وقتی که فکر می‌کنه اونقدر در اون کار دقیق شده که حق اظهار نظر رو داره، باید با دلایل منطقی اظهار نظر کنه و بدون دیدگاهای شخصی، در واقع اون کار رو به طور واقعی بسنجه، و با معیارهایی که در هنر و ادب ما میزان هستند!
فکر می‌کنم این‌که آدم با یه جمله " ولی این کار در حدی نیست که بخوام در موردش حرفی بزنم." سعی کنه یه کار رو این طور جمع بندی کنه و زیر سوال ببره، بدون اینکه دلایل خاصی برای این نظرش بیاره، قبل از اینکه اثر بره زیر سوال، اون آدمی که در حال اظهار نظر هست (که به هیچ وجه منتقد نخواهد بود، چون منتقد فاکتورهای دیگه‎ای داره) می‌ره زیر سوال! چون بیشتر آدم فکر می‎کنه که اون آدم فقط سعی داشته یه اظهار وجودی کرده باشه و ...
تصور من اینه که این جا برای اینه که افراد درک خودشون رو راجع به آن‌چه که دیدند بیان کنند تا کمک بشه به دوستایی که این کار رو ندیدند یا دیدند و می‌خوان بیشتر دقیق شن در مشاهداتشون! نه اینکه مکانی برای ... دیدن ادامه ›› ابراز وجود!
ای کاش به جای اینکه فقط از کارهای ایشون شنیده باشید، نمایشنامه‌هاشون رو تو سایت خودشون می‌خوندین!!!
3) بهتر نیست آدم در جملاتی که به کار می‌بره، از کلماتی استفاده کنه که دقیقاً معنی‌ش رو می‌دونه؟! یا جای استفاده‌ی اون رو می‌دونه؟
اون برداشتی که شما از آماتور داری، بعید می‎دونم اینجا صدق کنه! چون اگه سابقه‎ی تک تک این افراد رو زیر و رو کنیم، به هر چیزی ممکنه برسیم الا "آماتور"!!!
4) تئاتر کوچه بازاری؟؟؟
چه تعریفی ارائه می‌دید در مورد این اصطلاح؟!
حتی این نوع تئاتر هم مطمئناً ارزش داره، هر چند ارزشی در رده‎ی متفاوت!
اما این تئاتر در هر تعریفی از کوچه بازاری هم که داشته باشی، زیرگروهش قرار نمی‌گیره!
5) در نهایت اینکه آدما با بازی با اصطلاحات و کلمات نمی‌تونن یه اثر رو زیر سوال ببرن، و همیشه واقعیت هست که دیده می‌شه! و تنها منتقدی موفق که بدون ترس، نزدیکترین ها رو به واقعیت بیان کنه! نه اینکه با ترس، خودش رو پشت واژه پنهان کنه!
مطلق گرایی در هیچ چیز خوب نیست! چه برسه که در بیان نظر باشه! بهتره آدم یه نگاه همه جانبه داشته باشه و از همه لحاظ کار رو بررسی کنه، بی انصافی هست که بخوایم مُهری بزنیم روی کار، بدون اینکه درست دیده باشیم اون رو!
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عالی بود!
البته برای کسانی که آشنایی زیادی با فضاهای سورئال ندارند شاید درکش کمی سخت باشه
به نظرم ارزش بیش از یک بار رفتن رو هم داره
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید