رومئو و ژولیت یا مانی و ماریا؟
ماریا متعلق به دنیای دیگریست، شاید دنیایی موازی، شاید دنیایی که میتوانست باسد اما اجازه ندادند. مانی شاید در دنیای واقعی، در میان جمع دوستانش حضور فیزیکی داشته باشد، اما اندیشه مانی ما بین دو دنیا در سفر است. حقیقت چیست؟ مانی مانند رومئو محکوم به جدایی است؟ مانی در این نمایش من هستم، تو هستی، همه ما هستیم، همه ما آدمهایی که برای ادامه دادن به پوچی و بیهودگی زندگی، چنگ به دامان ماریا میزنیم، ماریایی که نیست اما هست. ماریا نمادی از آرزوها و امیدهایی است که همواره در دل ما زنده است،ماریا همان سرزمین موعود است که انسان همواره در جستجوی آن بوده است. ماریا نه تنها رابطه عاطفی ماست، بلکه تمام اهدافی است که با آن ها نرسیده ایم. ماریا برای من فیلمی است که نساخته ام، ماریا برای تو خانه ایست که خراب شده است.
این نمایش با نشان دادن تضاد بین دنیای واقعی و دنیای ممکن، ما را به فکر واقعیت و خیال میاندازد. آیا ماریا واقعی است یا فقط یک خیال؟ این نمایش به ما یادآوری میکند که گاهی باید به خیالها و آرزوهای خود اعتقاد داشته باشیم، حتی اگر به نظر بیفایده بیایند، حتی اگر تمام اطرافیان ما آن را انکار میکنند.