کار ِ به اندازه و متن ِ فوقالعادهای از داستایفسکی:
به صرف ِ بورش و خون
صابر ابر، گرچه بازی و اَکت چندانی نداشت، اما با مونولوگگویی ِ بسیار قوی، به شدت مسلط به صحنه بود.
بازی ِ بیکلام ِ فاطمه نقوی تاثیرگذار بود.
حاوی ِ اسپویل:
برداشت من این بود که
نقش اول یعنی صابر ابر، یه آدم مالیخولیایی به سبک ِ نقشاولهای همیشگی ِ داستایفسکیست، که آرزوهای خودش رو داشت
... دیدن ادامه ››
نقل میکرد و نه واقعیتها رو!
در واقع یه بیمار روانی که فقط تو خیالش خونه داشت و پنجره و آفتاب! و هیچکدوم رو نداشت! یه آشپز ساده در یک نوانخانه یا رستوران بود که از قضا عاشق ِ دختری میشه که او هم چیزی نداره و یا طبق ِ پردهی آخر، دختری که شبیه یا خود فاحشهست، و در نهایت هم به دست مرد، کُشته میشه.
فاطمه نقوی هم به نظرم مادر ِ صابر نبود، بلکه خدمهی اون نوانخانه یا رستوران بود.
در کل کار جسورانه و مدرن ِ خوبی بود و حتمن ارزش دیدن رو داره. ✌️🌺