در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | نوید آغاز درباره نمایش ⁨وقتی الاغ‌ها عاشق می‌شوند: نگاهی به نمایش «وقتی الاغ‌ها عاشق می‌شوند» به نویسندگی و کارگردانی جعف
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:46:13
نگاهی به نمایش «وقتی الاغ‌ها عاشق می‌شوند» به نویسندگی و کارگردانی جعفر مهیاری
دلدادگی چند جانور مبادی آداب
مهیاری با روایتِ عشق چهار الاغ ... دیدن ادامه ›› به یک طاووس، تمثیل کنایی «عشق خرکی» را به داستان و اجرایی مدرن می‌رساند
محمدحسن خدایی

یک فضای بازیگوشانه و فانتزی، چهار الاغ شیک‌پوش کت و شلواری، عشق عجیب آنان به پرنده‌ای خوش خط و خال همچون طاووس، و صد البته رقابت و کشمکشی جنون‌آمیز بر سر به دست آوردن معشوق. با همین عناصر عجیب و غریب، جعفر مهیاری در مقام نویسنده و کارگردان مشغول روایت یک داستان تمثیل‌‌گرایانه مدرن در رابطه با عشق چهار الاغ به یک طاووس است. اینکه در ظاهر امر، الاغ‌ها شبیه انسان باشند و کت و شلوار مردانه بر تن کنند می‌تواند استعاره‌ای از «خرکی» بودن عشقی چنین دور از ذهن باشد. این نمایش یک فانتزی سرخوشانه است که به میانجی‌اش می‌توان نقبی زد به عشق‌های نامتعارف این روزها. اجرا به خوبی توانسته جدیت و بلاهت الاغ‌ها به وقت عاشقی را به نمایش گذاشته و یک موقعیت جذاب و جفنگ را خلق کند. ابژه عشق که طاووسی است قدرت‌طلب، از نادانی عشاق استفاده کرده و شرط وصال را کشتن سلطان جنگل به دست الاغ‌ها گذاشته است. نمایشی که این شب‌ها در سالن حافظ به صحنه آمده، روایتی است از تقلا و تمنای عاشقانه چهار الاغ عزب که برای خلاص شدن از تنهایی به هر خفت و خواری تن داده و مضحکه عام و خاص می‌شوند. تو گویی به غیر از طاووس الوان، گزینه دیگری برای عاشقیت نیست و دلربایی از معشوقی چنین پر رنگ و لعاب، ضرورتی است بی‌بدیل. هر چهار الاغ‌ بی‌نوا با قبول شروط طاووس، قدم به مهلکه‌ای بی‌بازگشت گذاشته و در مسیری پر فراز و نشیب، سرنوشتی تراژیک خواهند یافت. جعفر مهیاری با کنار هم قرار دادن عناصری ناهمگون و طبیعی جلوه دادن‌شان، توانسته فانتزی خویش را باورپذیر کند و لحظات مفرحی از یک وضعیت نابهنگام بسازد. ژست بازیگران، شکل حضورشان بر صحنه و مناسباتی که با دیگران برقرار می‌کنند در خدمت عادی‌سازی امر غیرعادی است. جالب آنکه الاغ‌ها، وفادار به رعایت نظمی بوروکراتیک هستند و خود را مبادی آداب نشان داده و خلق و خویی متمدنانه در قبال طاووس از خود بروز می‌دهند. به نظر می‌آید اجرا مرز میان الاغ یا انسان بودن را کم‌رنگ کرده و هویتی ملهم از هر دو موجود زنده را برساخته است. اینجا هم به مانند اغلب آثار تمثیلی، وجه غالب با هویت انسانی است حتی اگر ادعا شود موجودات زنده‌ای که حرف می‌زنند الاغ، موش، سگ و شیر واقعی باشند. نمایش می‌خواهد از طریق خلق یک جهان مثالی، تماشاگران را سرگرم کند، امر تماشایی را احضار کرده و مخاطبان خویش را در باب ابتلا به «عشق خرکی» بیم دهد. اینکه عشاق این روزها نباید گرفتار بلاهت شده و «عشق خرکی» را تجربه کنند و اگر گرفتار شدند تا حد امکان نبایست مثل یک الاغ، سر را پایین انداخته و مقهور درخواست نامعقول معشوق شوند، همان بیم و اندرزی است که اجرا در لفافه می‌گوید. در غیر این صورت فرجام این قبیل عشق‌های خرکی، چیزی نیست به غیر از فدا شدن در راهی عبث.
به لحاظ اجرایی، صحنه خالی از اشیا بوده و بازیگران در فضایی انتزاعی به سر می‌برند. ترتیب ایستادن‌ شخصیت‌ها واجد نظمی هارمونیک است اما در ادامه و بنابر ضرورت، این شکل از رعایت نظم و ترتیب، دشوار شده و شاهد آنتروپی نیروها و بدن‌ها هستیم. نگاه خیره بازیگرانی که نقش الاغ‌ها را بازی می‌کنند بازتابی است از شگفت‌زدگی و جدیت توامان‌ نسبت به وضعیتی که انتخاب کردن و کنش‌ورزی را ضروری می‌کند. این چند الاغ عزب چنان روزگار می‌گذرانند که تو گویی هر اتفاق کوچک می‌تواند موجب بهت‌زدگی‌شان شود و رشته امور را از دست‌شان خارج کند. آنان الاغ‌هایی عصا قورت‌داده‌اند که برّاق به جهان هستی می‌نگرند و بی‌وقفه در انتظار وقوع فاجعه یا رخ دادن یک معجزه‌اند. از همان ابتدای نمایش که سایه بازیگران از پشت پرده‌ای سفید نمایان می‌شود و الاغ بودن شخصیت‌ها را آشکار می‌کند می‌توان حدس زد که نمایش در رابطه با سرنوشت عجیب چند الاغ نگون‌بخت باشد. جالب آنکه وقتی از پشت پرده بر روی صحنه می‌آیند هیبتی انسانی دارند و شبیه کارمندان ادارات لباس پوشیده‌اند. بنابراین رویکرد اجرا طرح این واقعیت است که «الاغ بودن» می‌تواند یک وضعیت باشد و فرقی ندارد فی‌المثل شکل کله‌ات چه باشد و دیگران چگونه تو را نظاره‌ ‌می‌کنند و به قضاوت تو می‌نشینند. چه کت و شلوار به تن کرده باشی و چه پالان خر بر پشت، این «بلاهت» است که می‌تواند از تو یک موجود منقاد و بارکش بسازد که جایگاه اجتماعی والایی نداشته باشی. این واقعیت انکارناپذیر در صحنه‌ای مشاهده می‌شود که الاغ‌ها مشغول بر زبان راندن ادبیات والا بوده و ملاقات عاشقانه با طاووس را تمرین می‌کنند. کلماتی که به‌کار می‌برند چنان فخامت دارد که هر کدام می‌تواند زینت‌بخش یک عبارت فلسفی، علمی یا ادبی باشد. اما وقتی الاغ‌ها از این کلمات استفاده می‌کنند نتیجه چیزی است جفنگ و خنده‌آور.
از نکات قابل اعتنای نمایش بی‌شک بازی خوب بازیگران است. مریم آشوری، سعید ابک، خالق استواری، محمد رحمانی، حامد زحمتکش، سپیده زینلی، مهدی فرشیدی‌سپهر و محمد لقمانیان در این نمایش، نقش‌آفرین شخصیت‌ها هستند. چهار بازیگر، نقش الاغ‌ها را اجرا می‌کنند و چهار بازیگر نقش طاووس، شیر، موش و سگ. به هر حال نباید از یاد برد که حضور بازیگران حرفه‌ای که در خدمت اجرا بوده و با مهارت توانسته‌اند امر روزمره را بوروکراتیزه کنند تا فانتزی صحنه‌ها باورپذیر شود بی‌شک امری است مهم و استراتژیک. به واقع نمایش «وقتی الاغ‌ها عاشق می‌شوند» از این بابت که حضور با دیسیپلین شخصیت‌ها را در فضای انتزاعی ممکن و مدیریت می‌کند، به تلقی ما از بورکراتیزه‌شدن مناسبات دامن می‌زند. لباس‌های رسمی یک شکل، کراوات، ژست‌های ایستا و حرکت‌ در مسیر مستقیم به هنگام تفکر، این تلقی را قوت می‌بخشد که شخصیت‌ها در یک فرآیند بوروکراتیزه قرار دارند. پس بدن‌ها اغلب حضوری کنترل‌شده و نمایشی داشته و به وقت تعلیق نظم نمادین، رخوت و سستی و رهایی را تجربه می‌کنند.
در نهایت می‌توان گفت جعفر مهیاری تا حدودی نسبت به جهان فانتزی که ساخته محافظه‌کارانه عمل کرده است و محتاطانه می‌خواهد تنش‌های موجود میان شخصیت‌ها را حل و فصل کند. البته مرگ الاغ‌ها در انتهای نمایش، شاعرانه و تماشایی است و تا حدودی علیه منطق کارگردان. از قضا این اجرا می‌توانست بیش از این به امر فانتزی گشوده باشد و بر امکان‌های صحنه بیفزاید. اما گویا قرار است سرنوشت تراژیک الاغ‌ها، نقد و نهیبی به وضع اینجا و اکنون ما باشد و تذکاری به آنان که با چشمانی بسته عاشق می‌شوند و برای رسیدن به معشوق، به هر کاری دست می‌زنند. اجرا اگر از این موعظه‌ها دست بکشد و تا حدودی به امر مبهم و مرموز میدان دهد تماشایی‌تر خواهد بود. به هر حال در این وادی پر خطر، با اجرایی مفرح و متعارف روبه‌رو هستیم که با سادگی به سراغ فانتزی رفته و توانسته تماشاگران خویش را خشنود به خانه رهسپار کند. اما در این مسیر از تجربه‌گرایی امتناع کرده و بر مسیری مطمئن قدم برداشته است. امید که در آینده شاهد اجراهایی جسورتر از این گروه خوب باشیم. چراکه فانتزی می‌تواند حمله‌ای به واقعیت تغییرناپذیر هستی اجتماعی ما باشد و امکان‌های نامکشوفی از امر ناممکن را پیش چشم ما بگشاید. فانتزی سلاحی است در دست ما که بر نظم نمادین یورش بریم و «جهان مطلوب» خویش را در مقابل «جهان مقدور» بنا کنیم. جایی که حتی الاغ‌های کت و شلوار پوش عزب، به میانجی عشق می‌توانند به قصر پادشاه جنگل بروند و عاملیت‌شان را به اجرا درآورند.