در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مجید | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:54:57
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
مجید (bavinmajid)
درباره نمایش کریملوژی i
درخشانید آقای مجید رحمتی...
چند ساعتی از تماشای این اجرای خیلی خوب می‌گذرد و همه‌ی فکرم درگیر این نکته است که چرا اجرایی تا به این حد متناسب و دقیق و درست، آن چیزی که باید باشد نیست؛ نمایشی چنین پرحرکت با دیالوگ‌های فراوان و سخت و کشنده‌ی بیضایی، که گاهی خواندن آن‌ها هم آدم را به زحمت می‌اندازد، چه رسد به از بر خواندن و اجرا کردن‌شان این‌قدر از سر وسواس و دقت. بازی‌ها عالی بود، بی‌کم‌ترین نقصی. بازیگران کاملا مسلط به متن بودند و اجرای آن‌ها روان و سیال بود؛ چیزی که باید باشد. و می‌دانیم که در اجرای اکثر نمایش‌های بیضایی (که در آن‌ها آدم‌ها حرف اول را می‌زنند) بازی یعنی همه چیز. و بیش و پیش از همه، بازی خوب یعنی کارگردانی خوب. صحنه‌ی خالیِ تخته‌های روحوضی با بازی آدم‌ها و اجرای آیین‌ها و سنت‌های نمایشی ایرانی جان می‌گیرد و همه‌ی این‌ها در چیره‌دستی‌ای که فقط از بیضایی سراغ داریم به گفت‌وگو می‌نشینند تا روایتی یک‌سره نو و ساختارشکنانه از همان سنت‌ها و نهایتا زیست مردمان ما به دست دهند. و همه‌ی این‌ها در این نمایش اتفاق افتاده بود. پس چرا این نمایش آن‌چه که باید می‌بود نبود؟
به گمانم باید پاسخ را باید در زبان بیضایی جست. آن‌چه که بیضایی را از بقیه‌ی نویسندگان ما جدا می‌کند زبان اوست؛ زبانی سخته و پخته و قوام‌یافته و متشخص که فقط از قلم او برمی‌آید و نزدیک شدن به جهانی که این زبان می‌آفریند آسان نیست؛ سخت هم نیست؛ طاقت‌فرساست. چیزی که در اکثر اجراهای گذشه از آثار بیضایی مرا آزار داده است، به فهم نیامدن و اجرا نشدن ضرباهنگی‌ست که اگر از اکثر کارهای او گرفته شود، همچون نخ گسسته‌ی یک زنجیره‌ی معنایی آن را در هم می‌شکند و افسارگسیخته می‌کند. اما این ضرباهنگ تنها ویژگی متن بیضایی نیست و به نظرم همین موضوع در این اجرا از نظر مغفول مانده بود. برعکس اکثر آن اجراها، این اجرا کاملا هوشیار و خودآگاه به ضرباهنگ اثر بود و آن را به خوبی به صحنه آورده بود. اما همین تاکید بر ضرباهنگ، زنجیره را در خود حل و تاکیدها و سکوت‌ها و مکث‌ها و فرازها و فرودها را رها کرده بود. شاید هم انصاف نباشد که تا این اندازه حداکثری از تیم اجرا متوقع باشم. همه می‌دانیم که حتی زمانی که خود بیضایی آثارش را اجرا می‌کند، با چه وسواس و سخت‌گیری و سخت‌کوشی و تیزبینیِ استخوان‌خردکنی مراقب جزء به جزء مجموعه‌ی اثرش هست و نمی‌توان توقع داشت کسی ... دیدن ادامه ›› و گروهی بیش از خود بیضایی از پسِ به صحنه آوردن آثارش برآید. پس بهتر می‌دانم بابت اجرایی که امشب دیدم از این مجموعه دوست‌داشتنی تشکر کنم و به آن‌ها خسته نباشید بگویم. و می‌دانم که با چنین اجراهایی می‌توان امیدوار بود که با گذر زمان بیضایی را بهتر ببینیم، بهتر بخوانیم، بهتر بفهمیم.
یک نکته: اگر از آوردن القابی همچون «بزرگ» یا «استاد» یا امثال این‌ها در کنار نام بیضایی خودداری کردم به این دلیل است که باور دارم بیضایی بیش از هر چیزی خواننده‌ی پویا و پرسش‌گر می‌خواهد، نه ستایش‌گر اسطوره‌ساز و منفعل، وگرنه چه کسی هست که نداند همه‌ی این لقب‌ها و عنوان‌ها برای نام بلندی چون بیضایی بسیار کوچک و بی‌مقدار است.
واقعا متن بسیار سختی داشت با ادبیات خاص. مونده بودم چطور بازیگرها تونسته بودن این متن سخت رو بدون تپق و فراموشی اجرا کنن. من همچین حافظه ای ندارم. به نکته ی خوبی اشاره کردین.
۲۲ آبان ۱۳۹۸
ممنون از شما. بله. این اجرا نشون میداد که گروه مدت خیلی زیادی رو صرف تمرین اجرا کرده بودن. واقعا زحمت کشیده بودن.
۲۴ آبان ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این نمایش اقتباس بسیار نزدیکی از فیلم Perfect Strangers است. این فیلم را یک بار نویسنده‌ی ایتالیایی فیلم‌نامه، یعنی پابلو جنووسه در سال 2016 ساخته است و یک بار هم کارگردان اسپانیایی، الکس دِ لا ایگلسیا در سال 2017. نسخه اول که روایت آن اساسا رئالیستی‌تر است، ساخت و پرداخت بهتری دارد و اقتباس آقای بنی‌اردلان هم از همین نسخه است. انتقال این اثر از مدیوم سینما به تئاتر به نظرم ایده‌ی هوشمندانه و جذابی است، چراکه روایت صمیمی و از نظر روان‌شناختی و اجتماعی موشکافانه‌ی فیلم، خیلی زود مخاطب را درگیر و با او دیالوگ فعال برقرار می‌کند و انتقال چنین ساختاری به مدیوم تئاتر می‌تواند تا حد بسیار زیادی بر این کیفیت بیفزاید. نمایش‌پردازی (دراماتورژی) و کارگردانی نسبتا خوب به علاوه‌ی صحنه‌پردازی ریزبینانه، که باید آن‌ها را وجه مشخصه‌ی این نمایش دانست، در ایجاد دیالوگ موثر با مخاطب موفق عمل می‌کند و از نمایش، یک کمدی دلچسب و صمیمی و دوست‌داشتنی می‌سازد. به این دو مورد، باید بازی نسبتا خوب مجموعه‌ی بازیگری را هم افزود. اما در کنار موارد مثبتی که ذکر شد، شاید توجه به چند نکته‌ از طرف تیم اجرا کیفیت آن را دوچندان می‌کرد. اول آن که اصرار کارگردان به وفاداری بسیار زیاد به ساختار فیلم تا حدی امکان آزادی و ایجاد نسبت بافتیِ بیش‌تر با زبان و فرهنگ مقصد را از نمایش گرفته است. این اصرار حتی بر انتخاب موسیقی و شیوه‌ی اجرای آن اثر گذاشته است و برای مخاطبی که پیش‌تر فیلم را دیده است، امکان حضور در یک بستر گفتمانی جدید و مستقل برای مواجهه با نمایش را محدود می‌کند. از سوی دیگر، با وجود همه‌ی ریزبینی و دقتی که این مجموعه در اجرای کار به خرج داده است، موارد مغفولی به چشم می‌خورد؛ مثلا در قسمت صحنه‌آرایی، چیدمان میز (که شاید ارجاع به پوستر نسخه‌ی اسپانیایی فیلم، منظورم را روشن‌تر کند). همین نکته کوچک تاثیر مستقیم بر روایت اثر و ذهنیت مخاطب می‌گذارد؛ در قسمت کارگردانی و دراماتورژی، شخصیت‌پردازی مطلوب اما نه‌چندان کامل (که می‌توانست امکان درگیری بیش‌تر با نمایش را برای مخاطب فراهم کند)؛ و در قسمت بازیگری عدم تسلط کامل بازیگران به متن نمایش (که اگرچه در انتقال شخصیت نسبتا خوب عمل می‌کنند، گاهی نشانه‌هایی از عدم تسلط صددرصدی به متن در بعضی بازیگرها به چشم می‌آید). در مجموع به نظرم باید این نمایش را یک اقتباس موفق و دلنشین دانست که فرصت «تجربه‌ی نزدیک‌تر» آن‌چه را که بر صفحه نمایش رقم می‌خورد، برای مخاطب فراهم می‌کند. دیدن این نمایش را به دوستان عزیز پیشنهاد می‌کنم. البته که باید فیلم را هم قبل یا بعد از نمایش تماشا کرد.
مجید (bavinmajid)
درباره نمایش بیگانه i
نمایش فنی و خوبی بود، اما با وجود پایبندی سفت و سخت به متن رمان، «بیگانه» نبود. این نمایش، «بیگانه» را از یک تراژدی فلسفی تبدیل به یک ملودرام تراژیک و عاطفی می‌کند. بسیاری از چیزهایی که می‌خواستم بنویسم، در نظر آقای کیان آمده است. مخاطب، در نهایت به جای آن که به مورسو فکر کند، با او همدلی و همدردی می‌کند. از صحنه‌آرایی گرفته، تا موسیقی و بازی بازیگران، همه در خدمت خوانش دراماتیک آقای دلخواه از اثر هستند که الحق، این خوانش را هم خوب پیاده کرده‌اند. مهم‌ترین نمود این خوانش هم در رفتار مخاطبان پیدا بود. بسیاری از جملات و دیالوگ‌های رمان برای پررنگ‌تر کردن absurdity موقعیت انسان (ببخشید، هنوز ترجمه‌ی خوبی برای این واژه وجود ندارد) تبدیل به موقعیت‌های کمیکی شده بود که مخاطبان را به خنده وامی‌داشت. البته غیر از نگرش کارگردان، این نقد مخاطبان و در سطح وسیع‌تر یک ساختار فکری را هم نشان می‌دهد؛ ساختاری که هنوز فکر کردن به انسان را، چه در بعد فردی و چه در بعد اجتماعی، جدی نگرفته است. وقتی رفتار ما با کامو این‌طور است، قطعا نمی‌توان توقع خوانش‌های بهتری از تئاتر و ادبیات ابزورد داشت؛ خوانش‌هایی که صرفا به یک کمدی ختم می‌شود؛ کمدی‌ای که اصلا جدی نیست.
دوست عزیز خوشحالم که ماحصلِ زحماتِ استاد و یارانش را به تماشا نشستید و نظرات خود را به اشتراک گذاشتید و متشکرم از توجه ای که به عرایض بنده داشتید. از آنجا که در آثار و اقتباسهای آتی به بیگانه ای بیگانه تر چشم امید دوخته ام، اتفاقِ نظر با شما را فرخنده دانسته و قدر می دانم.
مانا باشید.
۳۱ خرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید