در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مینا سروش | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:00:09
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
بعد چندین ماه به دیدن تئاتر برگشتم
حالا بیشتر از قبل یه مسئله ای تو ذوقم می زنه
نمیشه به نظرات و امتیازات اعتماد کرد (بدتر از قبل)
اگه از رو نظرات می خوای بری دیدن یه تئاتر
اول باید دونه به دونه چک کنی اونی که نظر رو نوشته
تازه همون روز عضو تیوال نشده باشه یا بازیگر نباشه که داره به رفیق یا استادش نون قرض میده
خب چه کاریه ؟!
خودتون باشید
دو سال پیش این تئاتر تو سالن مولوی با اجرای افراد دیگه دیدم ، یه کمدی سیاه . از فقر و رسیدن به بی معنایی برای قشر بالاتر ...
الان این پوستر ....
چقدر خنده هاشون لج آوره ...
فکر کنم به همان بی معنایی رسیدن این دوستان
فقط از بازی ها لذت بردم
۰۱ آبان ۱۴۰۱
بی‌نظیر بود من که لذت بردم حتما پیشنهاد میکنم ببینید
۱۲ آبان ۱۴۰۱
بهزاد محبی
بی‌نظیر بود من که لذت بردم حتما پیشنهاد میکنم ببینید
سپاس از شما دوست عزیز و خوشحالم که کار را پسندیدید
۱۳ آبان ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کاش یه توضیحی راجب محتوای نمایش می نوشتید ، در مورد قرص توپیراماته ؟
راجب ویدیو : قرص توپیرامات جز داروهایی با سایز کوچکه ، قرصهای در دست بازیگر به استامنفون 500 میخوره
سلام درود بر شما
بله متاسفانه مقدمه ای بر کار نوشته بودیم که دوستان تیوال ثبت نکردند ظاهرا
راجع به قرص های درون ویدیو...چون توپیرامات طبق نسخه پزشک ارائه میشه مجبور شدیم از قرص های دیگه جایگزین کنیم
۳۱ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوست دارم این تئاتر بیام ببینم ، اما هر چى به رقمش نگاه میکنم ، ١٢٠یا ١٥٠ بعلاوه ارزش افزوده ، نمیتونه راحت هضم کنه ذهنم
تازه میترسم چند ماه بعد بیام نوشته خودم بخونم بگم ، اااا چقدر بهار قیمت بلیطها خوب بود !!!
تو این چند تا تئاتر آخرى که رفتم ، بیشترین چیزى که توجهم جلب کرد ، حضور خانواده هایى که با بچه کوچکشان به دیدن تئاتر بزرگسالان آمدند ، درسته فرهنگ سازى براى حمایت و دیدن تئاتر کار پسندیده اى ، ولى سر جدتون بچه رو ببرین تئاتر کودکان ، یا لااقل تو انتخاب تئاتر اون محدودیت سنى نگاه کنید ، واقعا بعضى موضوعها هضمش براى اون کودک سخته ، خیلى زوده! و لطف نیست ، با دست خود به کودک خود آسیب رسوندن!
کاش مسئولین سالن ها ، هنگام ورود مانع ورود این خونواده هاى عزیز میشدن
متاسفانه هر روز هم بیشتر میشه ، به طور کلى فرهنگ قشر تئاتربین دچار تزلزل شده شدیدا
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
متاسفانه پول حلال مشکلات است... مشتری ( نه مخاطب) باشد با بچه بدون بچه با چیپس، با تلفن با دوربین ..‌‌ مهم نیست فقط باشد که پول بدهد
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
آرمین
متاسفانه پول حلال مشکلات است... مشتری ( نه مخاطب) باشد با بچه بدون بچه با چیپس، با تلفن با دوربین ..‌‌ مهم نیست فقط باشد که پول بدهد
خدارو شکر در تمامى ابعاد زندگى هر روز بِه از دیروزیم!!!
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جز نمایش های خوب و قابل قبولی بود که بعد از کرونا دیدم ، البته شاید میشد بخشهاییش رو کوتاه کرد ،خط داستانی قابل فهم و گیرا بود . در بخش صدا کاش از میکروفون استفاده می کردند ، گاها صدا نامفهوم میشد ، طراحی صحنه عجیب و جالب بود ، بخش ناراحت کننده نمایش برای من، تماشاگر نماها بودند ، دلیل اینکه میان تئاتر رو نفهمیدم ، کاش حتی اگه به عنوان مهمان دعوت میشن ، نیان ، کنار ما خانواده ای بودند که دختر نوجوانشون با صدای بلند بلند هر دقیقه در حال حرف زدن بود از پدرش دلیل هر بخش نمایش میپرسید، که با خشم یکی از افراد ردیف جلوتر ، صدای خود و پدرش به پچ پچ مداوم رسید .البته صحنه عجیب برای من ، مادر و دو فرزند کوچکش بودند که کودکشانش لااقل ازین دختر خانم 4الی 6 سالی کوچکتر بودند و کل زمان تئاتر ساکت نشستند و دنبال کردند . گرچه برایم عجیب بود که سنشان چه ربطی به این نمایش دارد ، اما از نحوه رفتارشون لذت بردم ، غیر از دختر حراف کنارم ، دونفری رو هم دیدم که بین نمایش در حال چک کردن اینستاگرامشون بودند ، نور گوشیشون حواس رو پرت میکرد ، جای آقای بهبودی رو خالی دیدم ، که امثال این دوستان رو در نمایشی بیرون کرد .
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یه نمایش با داستان روان و اجراى خوب ، فقط از اینکه سالن تو کرونا ١٠٠٪؜ ظرفیت بستن اضطراب آوره
با نقش تینا بیشتر از بقیه ارتباط برقرار کردم ، از یجایی تکرار و بازی کلمات بود ولی در کل خسته نباشند ، صدای خنده ی تماشاچیا میومد برای من حس مثبت داشت بعد مدتها تو فضایی بودم که ادما میخندیدن و اینکه بنظرم شاید میتونست پایان بندی بهتری داشته باشه
ممنون از دیدگاهتون
۰۵ مهر ۱۴۰۰
متشکرم که ما رو دیدید
۰۵ مهر ۱۴۰۰
متشکریم از بیان نظرتون
۰۶ مهر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش جالبی بود و هماهنگی بازیگراش خیلی خیلی خوب بود و در عین حال تلخ . فقط اگه بیشتر توجه میکردم قبل از نمایش حتما یه خلاصه از نمایشنامه کله تیزها و کله گردها رو میخوندم و میرفتم فکر کنم بهم بیشترم میچسبید و چند دقیقه طول کشید لود شم :)) امروز رفتم راجبش خوندم برام کامل جا افتاد
برام خیلی جالب بود از انتخاب چهره ها که اکثر بازیگرها هر دو نفر بازیگرخیلی مشابه هم بودن ، و بر مبنای اسم نمایش 50-50 ، حتی چهره ها و شخصیت ها هم تقسیم میشدن
در عین غم آدم رجوع میکنه به زندگی به خودش ...
آیا زندگی من بهتر از اینه ؟ وقتی تو هرم مازلو و نیازهای اولیه زندگی گیر افتادیم
زندگی دست ماست یا دست سرنوشت ؟ شاید هر دو شاید همه چی 50-50است
پ . ن: چقدر بازی نقش دلقک دوست داشتم اصن یه وضیییی :))) دلم میخاست برم بغلش کنم
ما کف بر لب جان می‌کنیم،
زیرا ارباب به‌ما یابو نمی‌دهد.
هرکدام از ما، یابوی خود هستیم.
کاش ساعت نه نبود ! زودتر بود
من از کار قبلی اقای معتضدی خاطره خوبی دارم
یه تلفیق نمایش و استند اپ
جالب بود
آوا فیاض (avafayyaz)
مینای عزیز امیدواریم در طول مدت اجرا یک شب بتونید تشریف بیارید.
۱۲ دی ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به نظر من مردم ایران همه هنرمندند ...
چون واقعا هنر میخواد با این چالشها زندگی کردن ...
هر شب که به رختخواب میری فردا باید منتظر هر اتفاقی باشیم و تعجب نکنیم
خیلی از چیزهای که یروزی هدف بود الان تبدیل شده به رویا آرزو و با قوه تخیل و استعداد هنرهای تجسمیمون لمسشون میکنیم .. تو ذهنهامون زندگیشون میکنیم
دست مریزاد به هنر زندگی کردن ما ...
به بازی ماهرانه مون
گرانی و قطع اینترنت جز دوستان و اشنایانمون شدن ...

دلنوشته : خدایا به باطری گوشیم دراین شل کن سفت کن اینترنت عمر با عزت عطا بفرما ...
بنظرم اگر هنر هم نباشه یه سری هم به فهرست داروهای مسکن بزنیم هم بد نیست.
البته قبول دارم این مورد کمکی به باتری گوشی نمیکنه !
۰۴ دی ۱۳۹۸
ما که شل کردیم فقط بگذره
البته اونم کمکی به عمر باطری نمیکنه
میخوام برم یه نوکیا 1100 پیدا کنم بخرم ازین لحاظم خیال خودمو راحت کنم :)))
۰۴ دی ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیشب به تماشای تیاتر رفتیم با توجه به نظر دوستان که حرف از حمایت از یک گروه جنوبی و بازیهای خوب و حیف دیده نشدن و یا گفته بودن نمایش صرفا کمدی ... دیدن ادامه ›› است ....
برای روز جمعه چون دنبال یک نمایش صرفا کمدی بودم ، انتخاب کردم و رفتم ...
داخل سالن که رفتیم سه نفر جامون نشسته بودن :))) که به مسئول گفتیم جابه جاشون کردن فکر کنم مهمان بودن
درسته که خنداندن شهروند ایرانی کار سختیه ولی واقعا کاری که من دیشب دیدم کمدی نبود ... به غیر از دوست عزیزی که جلوی ما نشسته بودن و آدم خوش خنده ای بود بیشتر سالن سکوت بود
شاید دو یا سه جای خنده دار داشت و لحظه ای و الباقی بیشتر شوخیهای کلیشه ای ...
از موسیقی بسیار لذت بردیم و دلنشنین بود ...
و خود داستان تا یه جاهایی شاید ارتباط گرفتن سخته اشاره به مرز خیال و واقعیت و اینکه خیال ادمو تا کجا میتونه ببره
و در اخر پایانی دل اشوب کن که ادمیزاد توانایی هر کاری داره وقتی زیاد میریم تو نقش خوبی سایه سیاهی هم حمل میکنیم خلاصه خسته نباشن...
توجه کردم دیدم کلی بچه اورده بودن واسه دیدن نمایش خدایی من بچه بودم همچین پایانی میدیدم تا یه هفته مامانم باید شبا پیشم میخوابید :)))) بچه هارو ببرید تئاتر کودکان

من دیروز فیلم در مجموعه روانتحلیل (پرسونا) دیدم که تحلیلش بشنوم . جالب بود تحلیل اینکه وجود عقده حقارت در انسانها با درگیر شدن با جستجوگر باعث ... دیدن ادامه ›› درخشش میشه و گاهی با سرکوب تبدیل به یک ویرانگر ! میشد باور کرد تمام اون اشوبها در شهر بوجود اومده و مردمی که چهره موجه یک فرد نمیپذرفتن حمایتگر چهره خشمگینش شدن و از طرفی دیگه میشد گفت که تمام اون اتفاقات در ذهنش اتفاق افتاده باشه . وقتی در دنیای بیرون جایی براش نبود در دنیای خیالی خودش دوستش داشتن و فردی مهم بود .
صحنه رفتن تو یخچال برام جالب بود و اینکه وقتی شنیدم بازیگر نقش جوکر اون نقش فی البداهه و از تاثیر صحنه قبل که پرونده بیماری مادرش میخونه و متوجه گذشته اش میشه و میفهمه اون رابطه عاطفی با اون خانم همسایه کاملا خیالی بوده و تنهاست بازی میکنه ! همزیستی و اون حجم از غم و تنهاییش ...
مادر به اسم هپی صداش میکرد و تحمیلی که در این کلام بود در این واژه ! شادی که زندگی نکرده بود
خلاصه ما بعدش زیاد حالمون خوش نبود شمارو نمیدونم
نمیدونستم بداهه بازی کرده
۰۹ آذر ۱۳۹۸
اره برای منم جالب بود و اینکه بازیگرش تا یکی دو ماه بعد تموم شدن درگیرش بوده ، یجورایی میشه گفت شاه نقشش بوده بقول او سیزیف...
۱۰ آذر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اگه عینک روشن فکری دارین و از رو چشمتون برداشته نمیشه، تو خونتون موزیک بی کلام و موتزارتو ...پخش میشه این فیلم نرید ببینید !! ولی اگه مثل من یه دهه شصتی که بین سنت و صنعت گیر کرده !! مرز بین قدیم و جدید ! گوش شنوای خاطرات قدیم از پدر مادرا یا بزرگترا و عشق کردن . خوندن سری رمانهای اسماعیل فصیح و رفتن تو حال و هوای جنوب شهر تهران ...اصلا اگه گاهی جای هر اهنگی دلت میخواد جواد یساری و شماعی زاده گوش کنی و ترانه هاشونم از حفظیو و حالتو خوب میکنه این فیلم خوبه !
مطرب نماینده هنرمندهای کوچه بازاری ماست ، سبکی که چه بخوایم چه نه وجود داره از قدیم تا الان ! که روزگاری به اسم هنرمند بودن و یه تغییر در سبک زندگی باعث تغییر در اسمشون و زندگیاشون شد ! نسلهای سوخته ...
خب همه که دلشون نمیخواست از ایران برن ! همه که نمیتونن ساز رو به غم بنوازن ؟ و بازی زندگی میتونه چه با ادم بکنه ...
شاید بخواد بگه اینا هم هستن ادمایی که تو عروسیا شادتون کردن و دیده نشدن و یادداوری از درک متقابل
روزی که ما رفتیم سینما فکر کنم همه یاد حال و هوای قدیم افتادن .. من حس نمیکردم که تو سال 98م حس کردم رفتم به قدیم مردم میخندیدن ، دست میزدن حتی سوت زدن مثل قدیماااا کلی انرژی رد و بدل شد و خداروشکر
من هم با این فیلم حال کردم و هنوز هم گوش کردن به آهنگ های کوچه بازاری را به بعضی ار اهنگ های بی سر و ته امروزی ترجیح میدم برای من یکی مهم اینه چی حالم را خوب میکنه فارغ ای اینکه کل مردم دنیا هم باهاش مخالف باشند
۰۶ آذر ۱۳۹۸
منم دوست داشتم مطربو
۰۶ آذر ۱۳۹۸
چه خوب گفتین آقای جباری ، ممنون و اینکه ادم بدونه چی حالش رو خوب میکنه خیلی خوبه
۰۶ آذر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من روزی چند دقییقه هم شده میام اینجا سر میزنم ، شده عادت ...
چند تا صفحه باز میکنم و میرم قسمت نظرات و شروع میکنم به خوندن حتی اگه یادم بره گزینه خوندن بزنم
گاهی یه نظری که جلب توجه میکنه میزنم رو اسمش و تاریخچه حرفاشو میبینم ..
البته دروغ چرا یه روزایی که حسش نیست نوشته های طولانیو با سانسور میخونم :)
خلاصه شده یه بخش از زندگیم حتی اگه سایه وار بیام برم
اجتماع اینجا سه دسته اند یا شاید چهار دسته
1- تمجید کنندگان اغراق آمیز (پیشنهاد میکنم حتما ببینید ، میخوام برم یبار دیگه ببینم ...)
2- نقد کنندگان افراطی و طرفداراشون (یه چندتا دوست که باید بگن کار بد بوده و چند نفر تحسین کننده که ایول گفتیی بد بوده )
3- افرادی که ... دیدن ادامه ›› کاری به کار کسی ندارن ، کار خودشون میکنن خوب بود تعریف میکنن و اگه بد نقطه ضعفشو میگن
4- افراد سایه ...
چند روز پیش رفتم صفحه اولین تئاتری که تنهایی دیدم سرچ کرم و آوردم (گفتگوی برجای ماندگان) چه حس خوبی داشت واسم ، و موزیک راکش و بعدش پیاده روی طولانی تا از سطح به عمق جان بره ! شاید اون تجربه اونقدر برام خوب نبود دلم نمیخواست باز تجربه ش کنم ! و بارها تنها بیام برای دیدن یه تیاتر جدید ! دیدم چه قدر نقد منفی گرفته بود و چه قدرم به اون موزیک راک دوست داشتنی من گیر دادن !
فهمیدم به هر حال تیاتر ببین عوام بودنم عالمی داره و بیشتر بهت خوش میگذره :)
درود بر شما خانم سروش عزیز

با احترام به دسته بندیتون ( و البته تا حدودی موافقت و همراهی) باید بگم، به نظرم دنیای هنر ( در هر رشته و گرایشی) خیلی سلیقه ایه و وابسته به روحیات ما أدمهاست. این حرف و نظریست که همیشه دارم.
خود من گاها از یک نمایش،فیلم یا موسیقی و یا هر هنر دیگه ای که شاید کلی مخالف هم داشته باشد؛خوشم بیاد یا حسابی لذت ببرم که خیلی ها لذتی نبرند. و با کمی دقت متوجه میشم که انتخاب و پسندش کاملا وابسته به روحیات و حال و هوای حتی لحظه ای من بوده...
به هرحال به عنوان یک تیوالی امیدوارم از تمام لحظات تاتریتون لذت ببرید.
۰۵ آذر ۱۳۹۸
ممنون آقای تهوری اول صبح کلی انرژی گرفتم اومدم اینجا !!!!
۰۶ آذر ۱۳۹۸
علی من واقعا اسمش یادم نمیومد ممنون نیلوفر جان از تقلبت :)
۰۶ آذر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیروز در سانس ویژه به تماشا نشستیم ، بعد مدت زمانی که هر نمایشی میرفتم اقتباس از یک داستان خارجی بود ، یه داستان ایرانی ، خوب که میشد درگیرش شد ، باهاش هم خندیدیم و هم ناراحت شدیم ! داستان از زبون چندین نفر روایت شد ، و هر کس از دید خود بیان کرد . یکی بر مبنای نفعش ، یکی برمبنای علاقه و مریدیش و یکی دیگه برمبنای ذهنیتش ...
دو ساعت با داستان جاری شدیم و پیش رفتیم ...
اینکه آخرش واقعیتش چه بود کسی چه میدونه !! من دلم خواست داستان کمالیو باور کنم ...
خسته نباشید به همشون مخصوصا اقای امیرنوروزی
مجید این را خواند
شاهین، Farid Hoseini و محمد لهاک ⭐ ( آقای سوبژه ) این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تو این دوره زمونه که کار سینمایی برای بچه های خیلی کمه ، باید قدر دونست !! وقتی رو پرده سینما بود وسط کلی بچه با دوستم رفتیم و کلی انرژی گرفتیم هم از فیلم هم از بچه ها ، خلاصه اینکه فکر کنم اون روز کودک درونم میخندید :))
زهره مقدم و امیر مسعود این را خواندند
بابک و میشا آشتیانی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برای من این نمایش هم نقاط مثبت داشت هم منفی
مثلا برای من تو یه سری بخشها یه ابهامی موند ، یکیش اینکه چرا به دختر گفته بود برادر خودش بکشه ؟؟؟؟!!!‌
داستانش شاید میتونست قوی تر باشه
نمیدونم جدیدا به این بحث بیشتر داره پرداخته میشه یا من ناخودآگاه تو انتخابم این موضوع رو انتخاب میکنم . بحث سایه (نیمه تاریک وجود ) که تو هر داستانی به یه اسمی خطابه میشه ! اینجا بنام شیطان بود ...
شکیب شجره در قسمت برزخ و نقش شیطانی یا همون سایه وجودیش چقدر منو یاد اسماعیل گرجی در سیزیف مینداخت ، نوع حرف زدنش ، حرکاتش و هر دو در ذات نقش یک هویت رو در دو داستان متفاوت اجرا میکردن .
چیزی که برام جالب بود سرعت عمل تو تعویض لباس بود و میزان عرق و اشکی که موقع اجرا ادغام میشد یه جاهایی حیرت میکردم که چه باری به دوش میکشه که به ثانیه ای شرابه ای از آب میشن
قبل شروع نمایش با دوستم نشسته بودیم جلوی در تماشاخانه ...
تصویر دختر بهم نشون داد بهم گفت تو چهره ش چی میبینی ؟ گفتم غم
گفت من خشم میبینم ...
نمایشی از مکالمه یک مادر و دختر که برای من خیلی جاهاش آشنا شد ...
نمایشی از غم ها و خشم های سرکوب شده ...
حرفهای گفته نشده ...
و بالاخره از یجایی میزنه بیرون
آدمهایی که میرن تو نقش ناجی ، اولویتشون میشه دیگران تا یه جایی کسی دستشونو بگیره ، تا یجایی دیده بشن تا یجایی خواسته بشن
اکثر ما یجایی تو زندگی خواسته خودزنی کردیم
وقتی اومدم از سالن بیرون فکرم خیلی مشغولش بود
ممنون
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید