در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال mohammad reza khosravian | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:13:19
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
اینک انسان.
مسئله این نیست؛ دغدغه این است.

ریشه ی ناامیدی، دلهره و هراس بشر از ابتدای تاریخ در زندگی فردی و اجتماعی، تزلزل و رخنه ی شک در الگوهای اعتقادی و باورهای اوست. نمونه هایی که با ابزار شدن توسط مدعیان نجات انسان، دچار خدشه یا ترکیدگی شده و بهانه ی کسانی می شوند که با ساخت، پردازش و مدار قرار دادن تئوری، قوانین و احکام خودنوشته، انسانیت را به مسلخ می برند. گفتمان سازانی که به نام دین، آزادی و مردم، در قرون متمادی حقایق آنها را قربانی کردند. عجیب نیست که پیامبران، قدیسان، صلحا، دانشمندان، سیاسیون، ادیبان، مورخان، فیلسوفان، هنرمندان و ... به دست مدعیان سعادت بشر شهید شدند؛ که البته بستر اصلی و مشترک آن، فریب مردم توسط گفتمان پردازها بوده است. چرا که قدرتمندان از نزدیک، بی دفاعند. همچون زمانه و دنیای معاصر پست مدرن ما.
یکی از این بزنگاههای تاریخ یهودیت و مسیحیت در انتخاب مردم، موضوع عفو و بخشش مسیح(ع) یا باراباس توسط آنهاست. اینکه آیا طبق قانون زمانه ی مردم اورشلیم در حاکمیت پونتیوس پیلاتوس، افکار عمومی چگونه هدایت و مهندسی شد تا منتج به رای مردم برای عفو و بخشش باراباس گردید یا این هدایت و مهندسی انتخابات، صرفا از طرف حاکم سرزمین بود یا کاهنان یهود؟ در حوصله ی این بحث نیست و به همین بسنده می کنم که با توجه به قرائت رسمی تاریخ، در جنگ روایت ها، کم ... دیدن ادامه ›› رنگ کردن نقش پونتیوس پیلاتوس در به صلیب کشیدن مسیح(ع) شاید قرائتی سکولاری در دفاع از امپراتوری روم و نظام های اجتماعی و حکومت های دارای منشاء قدرت زمینی باشد؛ که البته نمی توان دشمنی کاهنان یهود را در اعلام دین تازه و نادیده گرفتن منافع نامقبول و نامشروع آنها نادیده گرفت. زیرا جنگ کهنه با نو همیشگی خواهد بود. اگر چه نویسنده ی مطرح نمایشنامه ی "اینک انسان" قصد روایتگری تاریخ مسیح(ع) یا دفاع از روایت خاصی را ندارد. زیرا به فراروایت انسان می اندیشد. یعنی به مذبح بشریت که همچنان قربانی می طلبد. سئوالی که ساموئل بکت هم در نمایشنامه ی "در انتظار گودو" به همین بزنگاه انتخاب تاریخی در تمدن بشر اشاره می کند(ولادیمیر: گوگو، چرا از اون دو تا دزد یکی شونو بخشیدند. ت، سیروس طاهباز)
نمایش اینک انسان حمیدرضا نعیمی نیز همین دغدغه ی انسانی را دارد. انسان کیست؟ که هست؟ کجاست؟ آیا هراس و دلهره ی هستی، همراه همیشگی انسان خواهد بود؟
بیایید فعلا در پاسخ سئوال ارمیای نبی(ع) که فرمود: چرا راه شریران خوش انجام است و خائنان ایمنند و مرد عادل در عدالت خود هلاک می شود؛ کمی به افکار خود به شوخی بگوئیم که: هنوز کورسوی چراغ انسانیت روشن است و چلچراغ عشق پژمرده نشده است. شاید با سرنوشت غریق کشتی تایتانیک آویخته بر تخته پاره ای در شب دهشت اقیانوس همراه شویم.

حمیدرضای عزیز، دستمریزاد به تو و عوامل نمایشتان که در متن و اجرا به لحاظ زیبایی شناسی، هنری، انسانی و اجتماعی، کم و کاستی ندیدم.

با احترام - محمدرضا خسرویان
1403/10/7
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اول بازی یا دست اول

نمایش "تایتان" را در تاتر شهر دیدم. عرض خسته نباشید دارم به اجرا کنندگان روی صحنه و دیگر عوامل فنی آن.
قصه ی به بن بست رسیدن تمدن فعلی بشر در غرب که محصول فیلسوفان، متولیان ادیان، عالمان علوم طبیعی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و بطور کلی فرهیختگان آنها که محصول آن تمدن است، دستمایه ی ساموئل بکت شد تا پایان فاجعه بار بشریت را پیش بینی کند. همانطور که در نمایشنامه ی "در انتظار گودو" هم، یاس و ناامیدی آن را به تصویر کشید.
بشریتی که نابودی آن، در نمایشنامه ی "آخر بازی" محصول عوامل و دست اندرکاران آن و به قولی بانیان وضع موجود است. همچون کشتی تایتانیک که فاصله ی طبقاتی و فساد، آن را غرق کرد.
دزدی یکی از همین عوامل است. نمایش "تایتان" همان نمایش "آخر بازی" یا "دست آخر" ساموئل بکت است که بدون اشاره به نام او یا نمایشنامه اش اجرا شده است.
البته شما گروه اجرایی، تنها مجرم یا مقصر این دزدی[ادبی] که منجر به اتفاق آخرالزمانی خواهد شد نیستید؛ بلکه سیستم ... دیدن ادامه ›› فشل و ناکارآمد دیوانسالاری اداری دچار فساد ساختاری شده و به کارگیری افراد کم سواد یا پوسیده ی به روز نشده و به تعبیری فسیل شده در کارشناسی آثار نمایشی، بیشتر مقصر است.
باید بپذیریم حذف نام اثر یا خالق آن در تولید هر مضمون با هر پرداختی، بدون هیچ اشاره ای، همان اول بازیی می شود که روزی به آخر می رسد. چه در این کشتی، ناخدا[مدیر و تولید کننده ی محتوای نمایشی] باشیم چه سرنشین[اجراکنندگان و دست اندر کاران آن].

محمدرضا خسرویان
درود خدایان کوه المپ بر خریداران و مهمانان تئاتر تایتان و ایضاً لعنت الله بر کسانی که تئاتر را ندیدند و نظر می دهند و یا به عمد چشمان شان را بر حقیقت بسته اند و نیز فیکیون تیوال و تئاتر...
و اما بعد..
حضرتعالی را منصف و دنبال حقیقت یافتم...
همان طور که جناب بهکام را از نزدیک می شناسم و ایشان اشاره کرده و نام مرحوم بکت ... دیدن ادامه ›› را آورده...
کمی جست و جوی سطحی نیاز است...
کافی بود پوستری را نگاه دقیق تر می انداختید..
اما بهرحال به عنوان کسی که جدیداً در موارد حقوقی دستی برآتش دارم، واژه دزدی بار حقوقی دارد...
امیدوارم جناب بهکام حضرتعالی را عفو بفرمایند و از پیگیری قضایی مصون بمانید...
اما در مورد تایتانیک چیز بامزه ای نوشتید که در ذهم من نیز بود البته مفهوم دیگری ازش...

و السلام علی من التبع الهدی...
mohammad reza khosravian
سلام درست قرمودید. حق با شما بود. به پوستر دقت کردم. نام بکت را دیدم. از گروه اجرایی پوزش می خواهم. عجولانه قضاوت کردم.
جناب خسرویان با درود
اگر صلاح میدونید در متن اصلی که نوشتید موضوع مشکل نمایشنامه را اصلاع نماید
به این علت میگم که اکثر دوستانی که مطالب روی دیوار را مطالعه میکنند نظرات پایین متن را پیگیری نمی کنند و این موضوع ذهنیت اشتباه در مورد نمایش برای دوستان ایجاد میکند
جناب خسرویان عزیز
با سلام
البته بنظر نمیرسد که تمدن غرب به بن بست و پایان رسیده باشد. چون بعد از سقوط روایات کلان و تهی شدن ارزش ها در پی حاکمیت شک گرایی رادیکال در قرن نوزدهم در غرب نیهیلیسم حاکم شد و بعد از نیهیلیسم، نوعی انسان - معناگرایی اگزیستانسیال که رابطه ای دیالکتیک با نیهیلیسم داشت و زهر آن را گرفت و بعد از آن نیز تحت تاثیر فضای حاکم پس از جنگ جهانی دوم و سرخوردگی های ناشی از جنگ، مدتی ابزوردیسم حاکم بود و غرب نهایتا از همه اینها با پراگماتیسم عبور کرد و اکنون انسان در جایگاه خالق هوش مصنوعی است. و مناسبات او با این مخلوق جدید رفته رفته دارد به بخشی از هویت انسان خردمند معاصر تبدیل می شود. بشخصه فکر میکنم پایان بازی را تقابل مفهوم خدا با مخلوق اخیر بشر (هوش مصنوعی) رقم خواهد زد.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نگاهی کلی و مختصر به نمایشنامه ی "روزهای بی باران" نوشته ی امین بهروزی

مهرداد، فارغ‌التحصیل جراحی مغز از کشور آلمان به ایران آمده ... دیدن ادامه ›› تا علت قطع ناگهانی رابطه ی معشوقه ی قدیمی اش، "باران" را بیابد؛ که متوجه می شود "پوریا" دوست نزدیکش هم تومور مغزی دارد و مرگ وی حتمی است؛ مگر آنکه جراحی شود؛ که در این صورت هم دچار عارضه ی فراموشی مطلق می شود. پوریا و همسرش "شبنم" زندگی عاشقانه ای دارند. لذا حاضر به عمل جراحی نیست ولو اینکه بمیرد. در این میان قصه ی جدایی پدر و مادر مهرداد و قصه ی خواهرش، "آوا"، که به علت نازایی از شوهرش "شهرام" جدا گردیده نیز بیان می گردد. در پایان، بعد از سالها که مهرداد در کشور آلمان مفیم شده و با دختری آلمانی ازدواج کرده و صاحب دو فرزند شده، متوجه می شود که معشوقه ی قدیمی اش "باران"، در همان سالهای گذشته، در اثر تصادف ماشین از دنیا رفته است که ناگهان ارتباطشان قطع گردیده است.

متن اگرچه داستانی رئالیستی دارد، اما تمثیلی از تنهایی و جدایی ازلی آدمها نسبت به همدیگر، و زندگی آنها در تجرد و غربت است. تصویری از هجرت و تنهایی ناخواسته ی انسان ها از وضعیت و شرایطی که در خلق آن هیچ سهمی نداشته و ندارند. کسانی که از فسق و فجور و روابط نامشروع نوکیسه گان به تنگ آمده، در جستجوی خوشبختی احتمالی، مجبورند از گذشته و هویت خود دست بشویند و تنها بمانند، که عامل آن یا محیط است؛ مثل جدایی پدر و مادر مهرداد، یا وراثت است؛ مثل نازایی خواهرش. آوا؛ یا حادثه‌ ای مرگبار مانند فوت معشوقه ی قدیمی اش، باران؛ یا بیماری، مانند تومور مغزی دوستش، پوریا.
به هر حال بشر به هر دلیل، محکوم به تنهایی است. خواسته یا ناخواسته گامهایش بدان سو می رود. گویی برای تنها شدن، انتخاب نمی کند، انتخاب می شود.
نمایشنامه ی روزهای بی باران، علاوه بر معنای تنهایی در ازدحام آدم ها، چرایی سترونی و بی حاصلی تلاش های بیهوده، برای ایجاد رابطه در میان آدم ها را نیز دارد. هجده18

محمدرضا خسرویان
چون غرض آمد هنر پوشیده شد

بدون کارشناسی دم از کیفیت زدن جفای دیگر به تاتر است. افول و تباهی هنر زنده، تئاتر!؟ نمایش های ضعیف، ناپخته، سخیف، مبتدی و بی کیفیت!؟ عدم امید به راه نجات تاتر!؟
اینها نکات مطرح شده در نوشته ی شماست.
با کدام معیار، نمایش های لانگ شات، مردمان خشمگین، دل لرزه، خدای جهنم، قصه های درگوشی، هیدن، حرفه ای، سوسمار، گوریل غمگین، بک تو بلک، تفنگهای کارار، پدر، آواز عاشقانه دختر دیوانه، این دنیا یک کنسرت ... به من بدهکاره و یادگار را سطحی، مبتدی، سخیف و مبتذل می دانید!؟ این قضاوت منتج از کدام نگاه مستدل نقد هنری است؟ و مصداق آن همه نمایش های اجرا شده در "تئاتر شهر" تهران در سال۱۴۰۲ است؟ البته بحث در مورد کیفیت تک تک این آثار در حوصله ی این مطلب نیست. اما چون در مطلب شما فقط اسم از نمایش ""یادگار" آمده عرض می کنم متن و اجرای فوق دارای ابعاد انسانی، اجتماعی، زیبایی شناسی و هنری می باشد. به کارگیری کلمه ی اروتیک در مورد آن کم لطفی است. نمایش یادگار، حافظه ی جمعی و تاریخی مخاطب را با داده های هنری خود متوجه هزینه های جنگ تحمیلی برای قهرمانان آن، مادران، زنان، دختران و خانواده های آسیب دیده از آن می کند. متن و اجرایی هوشمندانه از سرنوشت مردمان جنگ دیده و همچنین ... دیدن ادامه ›› مدیریت و فرماندهی نظامی آن دوران است. شکل اجرایی کارگردانی و اثرگذاری بازیگری نمایش یادگار بر مخاطب، چه چیزی کمتر از اثرگذاری دیدن اجرای نمایش های تفنگ های ننه کارار و ننه دلاور برتولت برشت در تاثیر جنگ بر آدمها دارد؟ با کدام استاندارد کیفیت اجرای تئاتر را می سنجید؟
التهاب و بحران اجتماعی ناشی از ویروس کرونا و حوادث بعد از شهریور ۱۴۰۱ باعث موضعگیری هنرمندان از جمله تئاتر در موضوع مهسا امینی شد که منجر به تحریم، ممنوع الکاری و حتی خودخانه نشینی آنها گردید که بی تردید این ریزش، بر کیفیت تئاتر اثر محسوس گذاشت و بسیاری از هنرمندان و مدیران تئاتر را که معتقد به روشن ماندن چراغ این هنر بودند و هستتد با چالش مواجه کرد. حال در این اوضاع و شرایط، اجراهای تئاتر را به بهانه ی واهی بی کیفیتی، بدون مطالعه و بررسی کارشناسانه از متن و اجرا و حواشی آن چوب حراج زدن به نفع کیست؟ کدام جریان از آن سود می برد؟ آیا چراغ تئاتر در کشورهای مختلف جهان در طول تاریخ آن به بهانه ی جنگ ها، اشغال ها، حوادث و حاکمیت های گوناگون خاموش شد؟ و به قول شما امید راه نجات نداشت؟ مطلب غیرکارشناسی و عدم بررسی دقیق درباره ی نبود کیفیت در آثار نمایشی تئاتر شهر در این هشت ماه متاسفانه خالی از شائبه نیست. بر همین سیاق چاپ مطلب شما در روزنامه ی جناح سیاسی که در اثر از دست دادن حاکمیت فعلی، موضعگیری طبیعی علیه رقیب دارد، خالی از شائبه نیست. حکایت سیاست بازان و سیاست زده ها به قول شهید مطهری حکایت آن فردی است که خود را می کشد تا همسایه اش را متهم به قتل کند.
کیفیت با کارشناسی رابطه ی تنگاتنگی دارد. مراقب باشیم تئاتر، ملعبه ی غیرتئاتری ها نشود. تئاتر افول و تباهی ندارد. که به درستی گفته شده: چون غرض آمد هنر پوشیده شد.

محمدرضا خسرویان
۱۴۰۲/۹/۷.
نمایشنامه ی "عشق به افق خورشید"
اثر: سید مهدی شجاعی

"شیخ حسین" طلبه ی عاشق، چند بار به خواستگاری "عاطفه" دختر "میرزا"، کاسب خواربار فروش بازار رفته که با مخالفت پدر او مواجه شده است. شیخ، فقیر، بیمار و سرخورده با استاد خود ملاقات می کند. استاد به او می گوید: ... چرا معشوقت را از حضرت ولیعصر(عج) طلب نمی کنی؟
در چهلمین شب چهارشنبه که شیخ در مسجد کوفه بیتوته کرده، "مردی" نزد او می آید. شیخ با بی اعتنایی در ادامه ی حرف ها به او می گوید: چه فایده به تو بگویم که عاشقم، ... مستاصلم؟
مرد استکان قهوه ای را که شیخ برای خودش ریخته لب می زند سپس جلوی او می گذارد. شیخ با خوردن قهوه شفا یافته آن مرد را دوست داشتنی می یابد و به دعوت او به زیارت قبر حضرت مسلم(س) می روند. بعد از آن شیخ متوجه می گردد آن مرد امام زمان(عج) بوده است. ... لذا بعد از دیدن او دیگر هیچ رویی برایش ارزش دیدن ندارد و عشق دختر میرزا از دلش می رود.
امام عصر(عج) به خواب پدر دختر رفته از او می خواهد تا دخترش را به شیخ حسین بدهد. اما شیخ معشوق دیگر یافته ... دیدن ادامه ›› دل از دختر بریده است. حالا نوبت ابرام و اصرار پدر دختر از شیخ حسین برای ازدواج با عاطفه است ...
ناگهان دختر وارد شده در اعتراض به پدر و خواستگار خود شیخ حسین می گوید: پس من کجای واقعه هستم؟ جای من در این مرافعه کجاست؟ ... هیج کس از من نپرسید که رائ تو چیست؟ در این مجادله یا مرافعه ... یا معامله. ... دل که پل نیست، پله نیست، دل شکستنی است. ... با چه زبانی بگویم که دوستت دارم مرد؟

متنی هنری، زیبایی شناسانه، اجتماعی و انسانی با گفتمان دینی و مذهبی در مورد دختران و زنان مسلمان و شاید پاسخی به تاریخ مردسالار و ظلم، ستم و تبعیض تاریخی نسبت به زنان به ویژه کسانی که دین و مذهب را جنسیتی تفسیر می کنند. آن هم در اوضاع و شرایطی که زن و حقوق آن در جامعه ی ما می رود تا به خواسته های سطحی و بعضا مبتذل تبدیل، و در شکل آزادی بی بند و بار غرایز، دوباره قربانی گردد؛ و شاید جوابیه ای به جاعلان آزادی خواه و تلنگری به متحجران سطحی نگر که هر دو، عامل خشونت در گذشته، حال و آینده ی جامعه هستند، باشد.
زن متدین نیز حق اعتراض به تمامی قوانین فردی و اجتماعی را در نظام جامعه دارد. هر چند خوش آیند مرتجعان سرکوبگر دین فروش و تجدد خواهانی که با ابزار کردن آموزه های فیلسوفان و دانشمندان مدرن و البته سیاسی، فساد اخلاقی را برای بهره کشی از زن، توجیه و دامن می زنند.
فساد اخلاقی که به اعتراف خودشان در آثار نمایشنامه نویسانی همچون ادوارد آلبی، سم شپارت، نیل سایمون، مارتین مک دونا، فلوریان زلر و ... در جوامع مدرن گریبان گیرشان شده و عوام، خواص و فرهیخته نمی شناسد و می رود تا سرنوشت تمدن به اصطلاح مدرن را به سرنوشت کشتی تایتانیک دچار کند.

با احترام
محمدرضا خسرویان
امیرمسعود فدائی و سپهر این را خواندند
زیبا سالار این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کج وایسادی راست حرف بزن

بحث بر سر جامعه ی کهنه و نو یا قدیم و جدید نیست؛ مسئله ی حاکمیت دولتی یا خصوصی نیست؛ حرف های فیلسوفان مدرن از ماکس وبر تا یورگن هابرماس موضوعیت ندارد؛ حتی در تئاتر، تغییر رفتار مردمان مطرح نیست وقتی پای دروغ و طمع در میان باشد.
نمایش "کلردیاز پوکساید" در تاریخ 1402/3/19با 40 دقیقه تاخیر در عمارت ارغوان تئاتر تهران واقع در خیابان نوفل لوشاتو بعد از تقاطع رازی بن بست زیبا به اجرا رفت.
مناسبات مدرن و اقتصاد آزاد چه تعریفی برای این خودخواهی مدیر عمارت ارغوان تئاتر و "گروه اجرایی" نمایش کلردیازپوکساید دارد که وقت مخاطب را به گروگان می گیرد؟
البته عذرخواهی عجولانه ی بازیگر از تاخیر در شروع اجرا و بلافاصله آوارکردن دو خواسته ی دیگر از مخاطب روی آن، در مورد موبایل و بیرون نرفتن در حین اجرا بیشتر یک جوک و شوخی فرار به جلو بود.
به لحاظ قانونی که مراکز صدور مجوز بر موسسات فرهنگی و هنری در بخش مراقبت های ویژه به سر می برند. اما به لحاظ هنری تکلیفمان با مدعیان این مظهر تمدن(تئاتر) روشن نیست.

محمدرضا خسرویان
بابت تاخیر که یک بار در طول مدت اجراها اتفاق افتاد عذرخواهی میکنم . تمام حرمت و اعتبار یک نمایش به وجود و حضور مخاطب هاست ، متاسفم بابت این موضوع . ممنون بابت حضورتون 🙏🌹
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
من این نمایش را تماشا نکردم اما تقریبا همه چیز در اکثر سالن های تئاتر هشلهف و همراه با بی احترامی است.
برای هیچ کس از دست اندر کار تا تماشاگر آداب وقت شناسی،رفتار در مجامع عمومی یا بر هم نزدن آرامش معنایی ندارد
صدای پچ پچ مردم و فلاش عکاس و اغذیه تماشاگر سالن تئاتر را به چیزی شبیه استادیوم فوتبال یا سیرک بدل کرده
درها باز میشوند و تماشاچی ها اضافه میشوند و تازه میپرسند چی شد؟
وضعیت فرهنگی فاجعه است و اراده ای هم برای اصلاح آن وجود ندارد
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
مرتضی تقی‌وند
من این نمایش را تماشا نکردم اما تقریبا همه چیز در اکثر سالن های تئاتر هشلهف و همراه با بی احترامی است. برای هیچ کس از دست اندر کار تا تماشاگر آداب وقت شناسی،رفتار در مجامع عمومی یا بر هم نزدن ...
دقیقا. انگار اومدن سینما!! چیپس و پفک آوردن می خورن! یعنی هنوز شعور تئاتر رفتن ندارن. همش حرف حرف حرف. واقعا بی شعوری بیداد می کنه. نگاشونم می کنی انگار نه انگار. کاش مسئولین سالن اول تذکر می دادند.
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نگاهی به نمایشنامه ی "خدای جهنم" اثر سم شپارد
مترجم: میلاد قطبی

"هینس"، دانشمند فراری به خانه ی دوست دامدار سنتی خود "فرانک" در ویسکانسین پناه آورده است. او تحت تاثیر آزمایشات تحقیقات علمی، بدنش دارای جاذبه ی الکتریکی شده که به تماس افراد دیگر شوک وارد می کند. این باعث کنجکاوی همسر فرانک در مورد هینس است. "ولچ"، مامور دولتی در قالب فروشنده ی دوره گرد او را پیدا و مجددا اطاعت پذیر می کند تا به "راکی باتس" ببرد. فرانک نیز مطیع مامور شده و خانه اش برای نشست تبلیغاتی دولت در مورد راکی باتس محیا می شود.

گذار از دوران کشاورزی و دامداری به دوران صنعتی چشم انداز جدیدی در برابر انسان مدرن قرار داد. با نظریه های هربرت اسپنسر و چالز داورین در مورد تکامل طبیعی و بقا اصلح، تئوری ها و آزمایش های زیادی در طرح های تولید انبوه برای عرضه ی بیشتر در تجارت، بازار آزاد و اقتصاد آزاد و دولتی مطرح شد. ... دیدن ادامه ›› لاجرم این تفکر به زمینه های جنگ و صلح نیز تعمیم داده شد. تا حافظ نظم نو باشد.
فرانک دامپرور ویسکانسینی نماد دامپروری سنتی است که با قواعد جدید هینس، با فروش گوساله ها فریب خورده است. هینس نماد فیلسوفان و دانشمندان اثبات گرای تجربه گر مدرنیسم است که او هم با خدمت به نماینده ی سرمایه داری مدرن، ولچ، احساس فریب خوردگی دارد؛ لذا فرار کرده و به سنت فرانک پناه آورده است. ولچ نماد قدرتمندان صاحب ابزار تولید(تکنولوژی) در جامعه ی نو است. اما همسر فرانک هم زن سنتی خانواده دوست خانه دار و یک جا نشین است که از تولد تا مرگ در آنجا شور زندگی دارد.
سم شپارت با نمایشنامه ی "خدای جهنم" اشاره به مدرنیته ای دارد که به "راکی باتس" سرد و منجمد ختم می شود که در آن انسان ها یکسان سازی می شوند و همچون رباتی برنامه ریزی شده گوش به فرمان ولچ هستند. ولچ پس از پیدا کردن هینس او را مجددا به سیم های کنترل در دست خود وصل می کند. یعنی اینها عالمان، روشنفکران، فیلسوفان و دانشمندان متصل به قدرت هستند و حرکاتشان تحت فرمان است. شگردی که ساموئل بکت در مورد شخصیت های "لاکی" و "پوتزو" در نمایشنامه ی در انتظار گودو به کار می گیرد. لاکی نماد روشنفکران و دانشمندانی است که طناب قدرتمندانی مثل پوتزو به گردنشان آویخته است.
بورژوازی نو به خوبی می داند که با کنترل و هدایت فرهیختگان می تواند مردم ستم دیده یا به قول واتسلاو هاول نویسنده و کارگردان تاتر، قدرت بی قدرتان را مهار کند. مدرنیته می خواهد همه را به سوی راکی باتس ببرد. حتی با استفاده از پلوتونیوم یا طرح و آزمایشات ژنتیک تا ویسکانسین های مرکز تولید لبنیات اورگانیک فرانک را تبدیل به محصولات ژنتیک راکی باتس کند. بله به قول سم شپارت پایان راه مدرنیسم کنونی جهنم سرد و سترون راکی باتس است که خدای آن قدرتمندان مدرن هستند.

با احترام
محمدرضا خسرویان
نگاهی به نمایشنامه ی "چه کسی از ویرجینیا وولف" می ترسد؟

"جورج"، استاد تاریخ و همسرش "مارتا" دختر رئیس دانشگاه، میزبان "نیک" استاد زیست شناس و همسرش "هانی" دختر کشیش می باشند. میزبانان در حضور مهمانان در حال تحقیر همدیگر از ناکامی ها و نارضایتی های سال ها زندگی مشترک می گویند. سپس مهمانان را مسخره می کنند. مارتا در حضور شوهرش موفق به اغوای زیست شناس می شود و بعد علت ناتوانی جنسی او را به مصرف الکل ربط می دهد. جورج و مارتا پسری داشته اند که جورج همواره از مارتا می خواسته در مورد آن با کسی صحبت نکند. اما مارتا در اثر مستی به زن مهمان می گوید پسری دارند؛ لذا جورج به مارتا می گوید نامه ای به دستش رسیده که پسرشان در تصادفی کشته شده است؛ بعد معلوم می گردد اصلا آنها بچه دار نمی شوند و این توهمی بوده که در خیال خود ساخته اند.

ویرجینیا وولف رمان نویس زن که در قرن بیستم خودکشی کرد.

آنچه ادوارد فرانکلین آلبی را همطراز نمایشنامه نویسان مطرح و مشهور جهان مثل تنسی ویلیامز، آرتور میلر، ساموئل بکت و ... می کند نگاه جهانشمول ... دیدن ادامه ›› وی به انسان در جامعه ی مدرن و نو است. ادعای نظام اجتماعی نو پس از گذار از جامعه ی کهنه، وجود روابط و مناسبات آزادی، حقوق فردی و اجتماعی، برابری، عدالت و حق تعیین سرنوشت و نهایتا سعادت بشر است.
دو مرد این نمایشنامه، "جورج" و "نیک" به ترتیب استاد تاریخ و زیست شناسی هستند.
تاریخ، اشاره به فلسفه های سیاسی تاریخ باوری، آگاهی طبقاتی و جبر تاریخی است که در نگاه فیلسوفان سوسیالیسم، مارکسیم و کمونیسم هم در گذار از بورژوازی به پرولتاریا درباره ی آن بحث شده است. استاد تاریخی که نماد روشنگری و آگاهی طبقاتی و تاریخی است ولی آلت دست رئیس دانشگاه به وسیله ی ازدواج با دختر او برای حفظ موقعیت و جایگاه خود است. چیزی شبیه جایگاه شخصیت "لاکی" در نمایشنامه ی "در انتظار گودو" که مطیع اوامر شخصیت "پوتزو" است. عده ای بر این باورند لاکی تمثیل عالمان، دانشمندان و روشنفکران جامعه ی مدرن است که اسیر دست پوتزو تمثیل سرمایه داری یا بورژوازی است که صاحب ابزار تولید می باشد. مثل پدر مارتا که رئیس دانشگاه تولید علم تاریخ است.

زیست شناسی، علم مدرن به پوزیتیویسم تجربه گرای و نظریه های فیلسوفانی چون فرانسیس بیکن، باروخ اسپینوزا و اماتوئل کانت تا هربرت اسپنسر و چارلز داروین در "فرضیه ی تکامل" تا فردریش نیچه و حکمای معاصر مثل برتراند راسل تا جان دیوئی و فیلسوفان سیاسی از ماکس وبر تا یورگن هابرماس در مورد دین، دولت، نقد عقل محض، اراده، اخلاق قهرمانی، استبداد خرد ابزاری، فردگرایی ملکی، تکثرگرایی و پایان تاریخ اشاره دارد که نشان از مدرنیته و جامعه ی نو است. انسانی که شاید علاوه بر ناتوانی جنسی به گفته ی مارتا، زن میزبان، ناتوانایی های فردی و اجتماعی دیگری را هم از دیدگاه زیگموند فروید درباره ی غریزه ی جنسی(لیبیدو) داشته باشد. شاید هم برای پر کردن کمبودهای خود با طبقه و صنف روحانیان وصلت کرده است.

زن مهمان، که دختر کشیش است اشاره به پایگاه طبقاتی و صنفی متولیان دین دارد که در دوران گذار به مدرنیته، تن به مناسبات، روابط و اوضاع و شرایط داده و دختر خود را به عقد یک عالم علم مدرن یعنی زیست شناسی در آورده تا از غافله ی تمدن عقب نماند.

تمسخر مهمانان توسط میزبانان، اشاره به غیر قابل باور و ناهمگون بودن اتحاد و ازدواج سنت با مدرن، قدیم با جدید، کهنه با نو یعنی دختر کشیش با زیست شناس دارد.

به هرحال آنچه نمایشنامه ی چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد؟ اثر ادوارد آلبی را ماندگار کرده اوضاع و شرایط زن و مرد در جوامع مدرن سوسیالیستی و سرمایه داری است که مورد ستم، تبغیض و ظلم تاریخی قرار دارد. مردان هویت باخته در جامعه جدید با روابط و مناسبات سیاسی و اقتصاد دولتی و اقتصاد بازار آزاد و تبعات آن بر فرد و خانواده و زنان که وجه المصالحه ی دلالی ها و معاملات جامعه ی مردسالار می شوند. زنان و مردانی که مشابه آنها را می توانید در نمایشنامه های "باغ وحش شیشه ای"، "اتوبوسی به نام هوس" و ... اثر تنسی ویلیامز یا نمایشنامه ی " مرگ فروشنده" اثر آرتور میلر مشاهده کنید. جوامعی که پیشرفت علمی، فلسفی، تکنولوژیکی و ... دارند اما انسان های آن هنوز دردمند و ناتوانند؛ و به قول ساموئل بکت از زبان شخصیت های ولادیمیر و استراگون در نمایشنامه اش، به نام "در انتظار گودو" درباره ی سعادت بشر می گویند: کاری نمیشه کرد.

با احترام
محمدرضا خسرویان
1402/2/20
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از داش آکل تا "معرکه در معرکه"

پهلوان توسط زنی که از طرف لوطی تیمور اجیر شده بی آبرو می شود و چون دلداده ی آن زن است شاگرد جوانش را راهی و دست از معرکه می کشد. زن که اجرت این کارش را لوطی نداده نزد پهلوان آمده دختر خود را به او می سپارد. سال ها بعد شاگرد جوان که از ترفند لوطی آگاه بوده و با او قرار مبارزه ی معرکه گیری گذاشته به خانه ی پهلوان آمده عاشق دختر او می شود. شرط ازدواج، اجرای معرکه توسط شاگرد جوان است که لوطی تیمور وارد شده و "مار" از صندوق در آورده تا طبق قرار قبلی آن را در دستان شاگرد جوان بگذارد. پهلوان، شاگرد را منع و خود افعی سیاه را به چنگ می گیرد تا در صندوق بگذارد و در آخرین لحظه مار افعی زهر خود را می ریزد و نیش خود را به تن پهلوان فرو می برد. پهلوان می میرد.

متن و اجرا درباره ی قربانی شدن پهلوانان در دفاع از این سرزمین و میراث آن، عشق، ارزش ها و زیباییهاست. مدافعان حریم انسانیت و همه ی خوبی ها که همیشه در معرض تهاجم و فریب بدسگالان است. بدسگالانی که در شکل ها و ترفندها و لطایف الحیل سعی در ویرانی و غارت این مام پرگوهر دارند. "کاکا رستم" ها و "لوطی تیمور"ها که در صدد حذف "داش آکل"ها و "پهلوان" ها هستند. داش آکل و پهلوان، هردو عاشقند، امینند، جوانمردند ... دیدن ادامه ›› و نگهبانان آن.
به تاریخ و نفوذ و تهاجم سرمایه داری، سوسیالیسم و فاشیسم و چگونگی شکل گیری حکومت ها مراجعه کنیم. مدرنیسم، انواع دمکراسی ها، حکومت های دینی(از احزاب دمکرات مسیحی اروپا تا احزاب اسلامی آسیا و آفریقا)، سوسیال دمکراسی، سوسیال ناسیونالیسم و فلسفه و آرا اندیشمندان آنها را در مورد انسان، جامعه، فردیت، آرای عمومی، رائ اکثریت، نخبه گرایی، تاریخ باوری، اثبات گرایی، تجربه گرایی، فایده گرایی، اقتصاد آزاد و دولتی را بدانیم؛ تا حربه ها و افسون های کاکا رستم ها و لوطی تیمورها فریبمان ندهد و از نیش افعی های راه یافته به باغ بهشت میهن غافل نباشیم. آن وقت می توانیم درک کنیم وضعیت "عیال حاج صمد" داستان داش آکل و "زن" نمایش معرکه در معرکه حال و روز این سرزمین است. "مرد چهل ساله"، داماد آیند ه ی حاج صمد صادق هدایت و "شاگرد جوان معرکه گیر" داوود میرباقری، عاشق و وارث این وطن هستند. "کاکا رستم و "لوطی تیمور" چه کسانی اند؟ "داش آکل" و "پهلوان" کجایند؟ و گل های زیبای "مرجان" و "دختر" به که سپرده می شوند؟

... ما برای آنکه ایران خانه ی خوبان شود، رنج دوران برده ایم.

با احترام
محمدرضا خسرویان
1402/2/16
سپهر و بهروز محمدی این را خواندند
نغمه میلانی، مهدی حسینی و مریم رمضانی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از داش آکل تا "معرکه در معرکه"

پهلوان توسط زنی که از طرف لوطی تیمور اجیر شده بی آبرو می شود و چون دلداده ی آن زن است شاگرد جوانش را راهی و دست از معرکه می کشد. زن که اجرت این کارش را لوطی نداده نزد پهلوان آمده دختر خود را به او می سپارد. سال ها بعد شاگرد جوان که از ترفند لوطی آگاه بوده و با او قرار مبارزه ی معرکه گیری گذاشته به خانه ی پهلوان آمده عاشق دختر او می شود. شرط ازدواج، اجرای معرکه توسط شاگرد جوان است که لوطی تیمور وارد شده و "مار" از صندوق در آورده تا طبق قرار قبلی آن را در دستان شاگرد جوان بگذارد. پهلوان، شاگرد را منع و خود افعی سیاه را به چنگ می گیرد تا در صندوق بگذارد و در آخرین لحظه مار افعی زهر خود را می ریزد و نیش خود را به تن پهلوان فرو می برد. پهلوان می میرد.

متن و اجرا درباره ی قربانی شدن پهلوانان در دفاع از این سرزمین و میراث آن، عشق، ارزش ها و زیباییهاست. مدافعان حریم انسانیت و همه ی خوبی ها که همیشه در معرض تهاجم و فریب بدسگالان است. بدسگالانی که در شکل ها و ترفندها و لطایف الحیل سعی در ویرانی و غارت این مام پرگوهر دارند. "کاکا رستم" ها و "لوطی تیمور"ها که در صدد حذف "داش آکل"ها و "پهلوان" ها هستند. داش آکل و پهلوان، هردو عاشقند، امینند، جوانمردند ... دیدن ادامه ›› و نگهبانان آن.
به تاریخ و نفوذ و تهاجم سرمایه داری، سوسیالیسم و فاشیسم و چگونگی شکل گیری حکومت ها مراجعه کنیم. مدرنیسم، انواع دمکراسی ها، حکومت های دینی(از احزاب دمکرات مسیحی اروپا تا احزاب اسلامی آسیا و آفریقا)، سوسیال دمکراسی، سوسیال ناسیونالیسم و فلسفه و آرا اندیشمندان آنها را در مورد انسان، جامعه، فردیت، آرای عمومی، رائ اکثریت، نخبه گرایی، تاریخ باوری، اثبات گرایی، تجربه گرایی، فایده گرایی، اقتصاد آزاد و دولتی را بدانیم؛ تا حربه ها و افسون های کاکا رستم ها و لوطی تیمورها فریبمان ندهد و از نیش افعی های راه یافته به باغ بهشت میهن غافل نباشیم. آن وقت می توانیم درک کنیم وضعیت "عیال حاج صمد" داستان داش آکل و "زن" نمایش معرکه در معرکه حال و روز این سرزمین است. "مرد چهل ساله"، داماد آیند ه ی حاج صمد صادق هدایت و "شاگرد جوان معرکه گیر" داوود میرباقری، عاشق و وارث این وطن هستند. "کاکا رستم و "لوطی تیمور" چه کسانی اند؟ "داش آکل" و "پهلوان" کجایند؟ و گل های زیبای "مرجان" و "دختر" به که سپرده می شوند؟

... ما برای آنکه ایران خانه ی خوبان شود، رنج دوران برده ایم.

با احترام
محمدرضا خسرویان
1402/2/16
سپهر، fateme soleimani و Reza1991s این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چه کسی از "ویرجینیا وولف" نمی ترسد؟

"جورج"، استاد تاریخ و همسرش "مارتا" دختر رئیس دانشگاه، میزبان "نیک" استاد زیست شناس و همسرش "هانی" دختر کشیش می باشند. میزبانان در حضور مهمانان در حال تحقیر همدیگر از ناکامی ها و نارضایتی های سال ها زندگی مشترک می گویند. سپس مهمانان را مسخره می کنند. مارتا در حضور شوهرش موفق به اغوای زیست شناس می شود و بعد علت ناتوانی جنسی او را به مصرف الکل ربط می دهد. جورج و مارتا پسری داشته اند که جورج همواره از مارتا می خواسته در مورد آن با کسی صحبت نکند. اما مارتا در اثر مستی به زن مهمان می گوید پسری دارند؛ لذا جورج به مارتا می گوید نامه ای به دستش رسیده که پسرشان در تصادفی کشته شده است؛ بعد معلوم می گردد اصلا آنها بچه دار نمی شوند و این توهمی بوده که در خیال خود ساخته اند.

ویرجینیا وولف رمان نویس زن که در قرن بیستم خودکشی کرد.

آنچه ادوارد فرانکلین آلبی را همطراز نمایشنامه نویسان مطرح و مشهور جهان مثل تنسی ویلیامز، آرتور میلر، ساموئل بکت و ... می کند نگاه جهانشمول ... دیدن ادامه ›› وی به انسان در جامعه ی مدرن و نو است. ادعای نظام اجتماعی نو پس از گذار از جامعه ی کهنه، وجود روابط و مناسبات آزادی، حقوق فردی و اجتماعی، برابری، عدالت و حق تعیین سرنوشت و نهایتا سعادت بشر است.
دو مرد این نمایشنامه، "جورج" و "نیک" به ترتیب استاد تاریخ و زیست شناسی هستند.
تاریخ، اشاره به فلسفه های سیاسی تاریخ باوری، آگاهی طبقاتی و جبر تاریخی است که در نگاه فیلسوفان سوسیالیسم، مارکسیم و کمونیسم هم در گذار از بورژوازی به پرولتاریا درباره ی آن بحث شده است. استاد تاریخی که نماد روشنگری و آگاهی طبقاتی و تاریخی است ولی آلت دست رئیس دانشگاه به وسیله ی ازدواج با دختر او برای حفظ موقعیت و جایگاه خود است. چیزی شبیه جایگاه شخصیت "لاکی" در نمایشنامه ی "در انتظار گودو" که مطیع اوامر شخصیت "پوتزو" است. عده ای بر این باورند لاکی تمثیل عالمان، دانشمندان و روشنفکران جامعه ی مدرن است که اسیر دست پوتزو تمثیل سرمایه داری یا بورژوازی است که صاحب ابزار تولید می باشد. مثل پدر مارتا که رئیس دانشگاه تولید علم تاریخ است.

زیست شناسی، علم مدرن به پوزیتیویسم تجربه گرای و نظریه های فیلسوفانی چون فرانسیس بیکن، باروخ اسپینوزا و اماتوئل کانت تا هربرت اسپنسر و چارلز داروین در "فرضیه ی تکامل" تا فردریش نیچه و حکمای معاصر مثل برتراند راسل تا جان دیوئی و فیلسوفان سیاسی از ماکس وبر تا یورگن هابرماس در مورد دین، دولت، نقد عقل محض، اراده، اخلاق قهرمانی، استبداد خرد ابزاری، فردگرایی ملکی، تکثرگرایی و پایان تاریخ اشاره دارد که نشان از مدرنیته و جامعه ی نو است. انسانی که شاید علاوه بر ناتوانی جنسی به گفته ی مارتا، زن میزبان، ناتوانایی های فردی و اجتماعی دیگری را هم از دیدگاه زیگموند فروید درباره ی غریزه ی جنسی(لیبیدو) داشته باشد. شاید هم برای پر کردن کمبودهای خود با طبقه و صنف روحانیان وصلت کرده است.

زن مهمان، که دختر کشیش است اشاره به پایگاه طبقاتی و صنفی متولیان دین دارد که در دوران گذار به مدرنیته، تن به مناسبات، روابط و اوضاع و شرایط داده و دختر خود را به عقد یک عالم علم مدرن یعنی زیست شناسی در آورده تا از غافله ی تمدن عقب نماند.

تمسخر مهمانان توسط میزبانان، اشاره به غیر قابل باور و ناهمگون بودن اتحاد و ازدواج سنت با مدرن، قدیم با جدید، کهنه با نو یعنی دختر کشیش با زیست شناس دارد.

به هرحال آنچه نمایشنامه ی چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد؟ اثر ادوارد آلبی را ماندگار کرده اوضاع و شرایط زن و مرد در جوامع مدرن سوسیالیستی و سرمایه داری است که مورد ستم، تبغیض و ظلم تاریخی قرار دارد. مردان هویت باخته در جامعه جدید با روابط و مناسبات سیاسی و اقتصاد دولتی و اقتصاد بازار آزاد و تبعات آن بر فرد و خانواده و زنان که وجه المصالحه ی دلالی ها و معاملات جامعه ی مردسالار می شوند. زنان و مردانی که مشابه آنها را می توانید در نمایشنامه های "باغ وحش شیشه ای"، "اتوبوسی به نام هوس" و ... اثر تنسی ویلیامز یا نمایشنامه ی " مرگ فروشنده" اثر آرتور میلر مشاهده کنید. جوامعی که پیشرفت علمی، فلسفی، تکنولوژیکی و ... دارند اما انسان های آن هنوز دردمند و ناتوانند؛ و به قول ساموئل بکت از زبان شخصیت های ولادیمیر و استراگون در نمایشنامه اش، به نام "در انتظار گودو" درباره ی سعادت بشر می گویند: کاری نمیشه کرد.

با احترام
محمدرضا خسرویان
1402/2/20
سپهر این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از داش آکل تا "معرکه در معرکه"

پهلوان توسط زنی که از طرف لوطی تیمور اجیر شده بی آبرو می شود و چون دلداده ی آن زن است شاگرد جوانش را راهی و دست از معرکه می کشد. زن که اجرت این کارش را لوطی نداده نزد پهلوان آمده دختر خود را به او می سپارد. سال ها بعد شاگرد جوان که از ترفند لوطی آگاه بوده و با او قرار مبارزه ی معرکه گیری گذاشته به خانه ی پهلوان آمده عاشق دختر او می شود. شرط ازدواج، اجرای معرکه توسط شاگرد جوان است که لوطی تیمور وارد شده و "مار" از صندوق در آورده تا طبق قرار قبلی آن را در دستان شاگرد جوان بگذارد. پهلوان، شاگرد را منع و خود افعی سیاه را به چنگ می گیرد تا در صندوق بگذارد و در آخرین لحظه مار افعی زهر خود را می ریزد و نیش خود را به تن پهلوان فرو می برد. پهلوان می میرد.

متن و اجرا درباره ی قربانی شدن پهلوانان در دفاع از این سرزمین و میراث آن، عشق، ارزش ها و زیباییهاست. مدافعان حریم انسانیت و همه ی خوبی ها که همیشه در معرض تهاجم و فریب بدسگالان است. بدسگالانی که در شکل ها و ترفندها و لطایف الحیل سعی در ویرانی و غارت این مام پرگوهر دارند. "کاکا رستم" ها و "لوطی تیمور"ها که در صدد حذف "داش آکل"ها و "پهلوان" ها هستند. داش آکل و پهلوان، هردو عاشقند، امینند، جوانمردند ... دیدن ادامه ›› و نگهبانان آن.
به تاریخ و نفوذ و تهاجم سرمایه داری، سوسیالیسم و فاشیسم و چگونگی شکل گیری حکومت ها مراجعه کنیم. مدرنیسم، انواع دمکراسی ها، حکومت های دینی(از احزاب دمکرات مسیحی اروپا تا احزاب اسلامی آسیا و آفریقا)، سوسیال دمکراسی، سوسیال ناسیونالیسم و فلسفه و آرا اندیشمندان آنها را در مورد انسان، جامعه، فردیت، آرای عمومی، رائ اکثریت، نخبه گرایی، تاریخ باوری، اثبات گرایی، تجربه گرایی، فایده گرایی، اقتصاد آزاد و دولتی را بدانیم؛ تا حربه ها و افسون های کاکا رستم ها و لوطی تیمورها فریبمان ندهد و از نیش افعی های راه یافته به باغ بهشت میهن غافل نباشیم. آن وقت می توانیم درک کنیم وضعیت "عیال حاج صمد" داستان داش آکل و "زن" نمایش معرکه در معرکه حال و روز این سرزمین است. "مرد چهل ساله"، داماد آیند ه ی حاج صمد صادق هدایت و "شاگرد جوان معرکه گیر" داوود میرباقری، عاشق و وارث این وطن هستند. "کاکا رستم و "لوطی تیمور" چه کسانی اند؟ "داش آکل" و "پهلوان" کجایند؟ و گل های زیبای "مرجان" و "دختر" به که سپرده می شوند؟

... ما برای آنکه ایران خانه ی خوبان شود، رنج دوران برده ایم.

با احترام
محمدرضا خسرویان
1402/2/16
احسان مشعل چی، سپهر و امیر مسعود این را خواندند
Ehsan Vahab این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید