در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فروزین تقوی نژاد | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:28:50
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمایش مشتمل بر سه اپیزود در باب حفظ اخلاق در موقعیت های مختلف بود. اینکه به چیزی بعنوان رعایت اخلاق باور داری و خط مرزی برای خودت قائلی ولی با تغییر موقعیت ، آن مرزها را نادیده می گیری.
بازیگران در اجرا توانمند بودند. نمایشنامه و طرح موضوعش خوب بود. برش هایی خیلی کوتاه از زندگی آدم ها و موقعیتی که در آن قرار می گرفتند، خیلی جذاب مطرح شد.
طراحی صحنه به تناسب نمایش مفید و مختصر بود.
من حیث المجموع، از تماشای نمایش لذت وافی بردم و آن را پیشنهاد می کنم.
روزگاری توس، گیو و گودرز سه تن از شوالیه‌های دلیر ایران به شکار الاغ‌های وحشی در جنگل‌ رفتند. زمانی که به جنگل رسیدند، زنی با زیبایی بی‌نظیر (سودابه) دیدند و دل‌های توس و گیو به عشق او سوخت و چون از نسبش پرسیدند و فهمیدند که از نژاد فریدون است، هر یک خواستند او را به همسری بگیرند. اما هیچ‌کدام به جای شخص دیگر کناره گیری نمی کرد. شخصی به آنها گفت:

من به شما مشاوره می دهم، بگذارید کی کاووس (پادشاه آن زمان) بین شما تصمیم بگیرد. هر دو به سخن مشاور گوش دادند و زن را با خود نزد کی کاووس بردند و آنچه را که پیش آمد برای او بازگو کردند. اما کی-کاووس وقتی زیبایی کنیز را دید، گفت که او شایسته تاج و تخت است و او را به همسری گرفته و به خانه زنان خود برد.
پس از روزهای بسیار، پسری از زن دیگر کی کاوس به دنیا آمد، که بلند قامت و زیبا بود و نامی که بر او نهادند سیاوش بود. کی کاووس اما به دلیل طالع بینی ها در مورد او اندوهگین شد. زیرا در طالع آن نوشته شده بود که فضیلت‌های این پسر هیچ سودی برای او نخواهد داشت، زیرا این صفات بیش از هر چیز، او را به هلاکت می‌کشاند.

در این میان خبر به دنیا آمدن سیاوش، به رستم رسید و پهلوان چون از آن آگاه شد به یاد غم سهراب افتاد و از زابلستان بیرون آمد و طفل را از پدرش ... دیدن ادامه ›› گرفت تا بپروراند. رستم، به سیاوش فنون جنگ و رزم یاد داد و او را تربیت کرد. بر قدرت و زیبایی سیاوش چنان افزود که تو می گفتی که دنیا مانند او را ندارد.
اینک چون سیاوش نیرومند شد، سر بلند به پیش رستم آمد و گفت:

« من می خواهم به حضور پادشاه بروم تا پدرم مرا ببیند و ببیند که تو از من چه انسانی ساخته ای .»
رستم پنداشت که نیک گفت. پس تدارک فراوانی کرد و با لشکری نیرومند به سوی ایران لشکر کشید و سیاوش به همراه او، در رأس آنان حرکت کردند و کی کاووس از دیدن پسر خوشحال شد و به رستم پاداش های فراوان داد. سیاوش در کنار او بر تخت نشانده شد و همه مردم او را ستایش کردند و جشنی برپا شد که جهان مانند آن را ندیده است.

سیاوش هفت سال در دربار پدر ماند و خود را ثابت کرد. در سال هشتم، کی کاوس چون او را شایسته یافت، تخت و تاجی به او داد.

داستان سهراب و گردآفرید
گژدهم پهلوان پیر ایرانی در دژ سپید دختری داشت جوان ، بسیار کار آزموده و با تجربه و جنگجو و رزم دیده که نام او گرد آفرید بود.

چون خبر گرفتار شدن هجیر نگهبان به گرد آفرید رسید بی درنگ موهایش را در زیر زره و کلاه خودش پنهان کرد و جامۀ رزم پوشید ، سلاح بر خود بست و بر اسبی نشست و راهی میدان نبرد شد. گرد آفرید وقتی وارد میدان کار زار شد نعره ای کشید و هماورد خواست . سهراب چون صدای او را شنید لباس رزم پوشید و سوار بر اسبش شد و به میدان آمد . گرد آفرید چون او را دید کمان را به زه کرد و بارانی از تیر بر سر سهراب فرود آورد. سهراب نیز سپر را بر سرش گرفت تا به نزدیک گرد آفرید رسید و با نیزه چنان ضربه ای به کمربند گرد آفرید زد که زره بر تنش پاره گردید. گرد آفرید هم با تیغش نیزۀ او را به دو نیمه کرد.

گرد آفرید چون فهمید که نمی تواند با سهراب مقابله کند و شکست می خورد پشت به میدان جنگ کرد و بسوی دژ گریخت . سهراب که دید هماوردش از میدان می گریزد و بسیار آسان از چنگ او گریخته است بدنبال او تاخت . چون به نزدیک او رسید ، گرد آفرید فکری کرد که کلاه را از سرش بردارد تا شاید سهراب بفهمد او دختر است ، دست از سرش بردارد. پس گرد آفرید کلاه خود را از سرش برداشت و موهایش پریشان شد . سهراب وقتی که موهای او را دید بسیار متعجب شد . او تا کنون زنی جنگجو و کار آزموده چنین ندیده بود . پس سهراب کمندی بر کمر او انداخت و او را در بند گرفت . گرد آفرید در حالیکه سعی و تلاش می کرد که خود را از بند آزاد کند ، سهراب به او گفت :

ای دختر ، بیهوده تلاش نکن . کسی تاکنون نتوانسته از دست من رهایی پیدا کند.

گرد آفرید گفت : ای دلاور بی همتا ، اکنون دو سپاه ما را نگاه می کنند و با خود می گویند که ، سهراب با دختری هماورد شده است . پس بهتر است که با یکدیگر سازش کنیم و به دژ سپید برویم .

 
. من قول می دهم که کاری کنم تمام سپاه ایران زیر فرمان تو بروند و دژ سپید را نیز در اختیار تو قرار می دهم . آنگاه گرد آفرید تبسمی زیرکانه به سهراب زد . سهراب دل به او باخت و از او خواست که پیمان شکنی نکند.

پس گرد آفرید و سهراب تا در دژ سپید با یکدیگر تاختند . گژدهم وقتی دخترش را دید در دژ را گشود و گرد آفرید داخل شد. آنگاه در دوباره بسته شد و سهراب به پشت در باقی ماند . در همین حال گرد آفرید به پشت بام دژ رفت و به سهراب گفت :

ناراحت نشو ای دلاور ، اکنون به سوی سرزمینت باز گرد ، زیرا ترکان نمی توانند از ایرانیان همسری انتخاب کنند .

سهراب که بسیار خشمگین شده بود چون حرفهای گرد آفرید را شنید بسیار خجالت زده شد که خود را بازیچۀ دست دختری قرار داده ، پس هر چه در زیر دژ سپید بود به یغما برد و بسوی سپاه خود بازگشت.

 
نمایش" به زور " برگرفته از دو داستان فوق، به زیبایی ، تنها با حرکات و بدون کلام، حکایت ها را شرح می دهد. طراحی صحنه و لباس عالی بودند. بازیگران به بهترین شکل ممکن ، نقش آفرینی کردند.
موسیقی نمایش به صورت زنده و با هنرمندی بانو رها نقوی، عالی اجرا شد.

منابع:
وبلاگ پیام عدالت و وبلاگ سنگ صبور







نمایشی در مذمت استعمال مواد مخدر و پیامدهای جبران ناپذیر آن که با ورود کودک (برادر کوچکتر دو فرد معتاد)، پایان قابل پیش بینی را رقم زد. بازی بازیگران به جز دو برادر معتاد، ضعیف بود. بازی بازیگران اصلی(معتادان) ، متوسط بود. طراحی صحنه خوب و شبیه به نمایش خاک سفید بود.
پی نوشت:
رفتار با بازیگر خردسال نمایش بغایت خشن و بی ملاحظه بود.
و در کمال تعجب ، علی رغم اعمال محدودیت سن برای مخاطبان نمایش، چند نفر از دوستان بازیگر خردسال در بین تماشاچیان حضور داشتند. در نمایش استعمال مواد مخدر به صورت کامل نمایش داده شد.
سپهر، محمد فروزنده، نیما، نیلوفر ثانی، امیر مسعود، arash و مهرناز خلیلی این را خواندند
آرمین این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جناب آقای یونسی
با درود و احترام

خواهشمند است در طراحی پوستر حداقل به نام طراح پوستر فیلم غلاف تمام فلزی آقای استنلی کوبریک اشاره شود و لطفا ننویسید طراحی پوستر ، بنویسید کپی از فیلم مذکور
سپاس از نگاه پر مهر شما دوست عزیز.
ممنونم که توجه کردید به پوستر نمایش جنگ.
خدمت شما عرض کنم که اگر اجرا نمایش را هم ببنید متوجه می‌شوید
یکی از اپیزودها برداشتی آزاد از غلاف تمام فلزی استاد استنلی کوبریک کبیر هست.
از آنجا که حق کپی رایت برای هنرمند همیشه در الویت هست من یک صفحه از برشور اجرا برای ایشون در نظر گرفتم.
و این پوستر بمانند نمایشی ... دیدن ادامه ›› از یک نویسنده خارجی که عکس کتاب آن روی جلد هست نگاه کنید.
در قسمت طراح پوستر ایشان زحمات زیادی کشیدند اما این خواست من بود که ادعا دینی توسط من به غلاف تمام فلزی باشد.
باز هم ممنون که توجه کردید
علیرضا یونسی
سپاس از نگاه پر مهر شما دوست عزیز. ممنونم که توجه کردید به پوستر نمایش جنگ. خدمت شما عرض کنم که اگر اجرا نمایش را هم ببنید متوجه می‌شوید یکی از اپیزودها برداشتی آزاد از غلاف تمام فلزی استاد ...
با درود و احترام
ممنونم از پاسخی که فرمودید
۶ روز پیش، یکشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید


در هنگام ورود به محل اجرا، مشاهده قفسه های مخصوص کفش و یا استفاده از پوششی برای کفش ها و نشستن روی فرش و قرار گرفتن در مجلس ختم، فضای دلچسبی را برایم رقم زد. لیکن در ادامه، ضعف نمایشنامه و فقدان انسجام در اجرا ، فراموشی گاه و بیگاه متن توسط بازیگران، علی رغم ایده جذاب نمایش، موجب آشفتگی و عدم ارتباط با نمایش شد.
همچنین برخلاف نوشته پنجره تیوال در معرفی نمایش، مبنی بر تعاملی بودن آن، صرف تعارف کردن چای و قلیان به مخاطبان ، نمی توان این واژه را در مورد اجرا به کار برد.
به امید تماشای آثار بهتر از طرف گروه اجرایی
من سردم بود،بمن چای دادند و همینطور که چای میخوردم گفتم مرگ بر کمونیسم،زنده باد کاپیتالیسم،حذف باد فئودالیسم🥶و این نهایت تعامل بود واقعا❤️🤣
مریم علیپور
من سردم بود،بمن چای دادند و همینطور که چای میخوردم گفتم مرگ بر کمونیسم،زنده باد کاپیتالیسم،حذف باد فئودالیسم🥶و این نهایت تعامل بود واقعا❤️🤣
🤣🤣🤣
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش با هُبوط و سقوط انسانِ رانده‌شده از باغ عدن و فرستاده‌شدن او به زمین آغاز می شود. انسان گم گشته در جستجوی هویت و ادامه بقا، به عده ای با نام هایی که در جستجوی آنهاست، ملحق می شود. در ادامه با بخش تاریک وجودش آشنا می شود و میان گرگ بودن و بره بودن ، ناگزیر یکی را می پذیرد.
طراحی صحنه و نور و نمایش فیلم خوب بود. بازی‌ها و طراحی حرکات متوسط. همچنین ایده نمایش نیز خوب بود.
منگی در لغت نامه دهخدا، به حالت گیجی و سرگشتگی از بیماری یا مسمومیت یا صدمه معنی شده است؛ در نمایش نیز که با یک بازیگر اجرا شده ، همین حالت سرگشتگی را شاهد هستیم. در ابتدا، همچون مرده ای از گور برمی خیزد و در ادامه حکایت رویاگونه زندگی اش، باقیمانده کفن پاره پاره شده و مندرس را از تنش می زداید. و سرانجام با پاک کردن باقی گریم روی صورت و برداشتن موهای مصنوعی، دوباره به کسوت پیش از مرگ رجعت می کند. سه بازیگر زن نیز ، بی کلام و با حرکات نمایشی ، تنها بازیگر اجرا را در تجلی رویاهایش و روایت رنج هایش یاری می دهند.

متن نمایش متوسط ، بازی آقای فردین رحمانپور و طراحی صحنه هم خوب بود. موسیقی در شروع نمایش و در فضای تاریک ، کمی رعب آور و همراه با تعلیق بود.

پی نوشت: یادآوری یک نکته که ارتباطی به اجرا ندارد. از مسئولین تئاتر هامون استدعا دارم، همانند تماشاخانه دا ، فضایی را برای دورانداختن ته سیگار ، بیرون از سالن تعبیه نمایند. چقدر خوب می شد اگر هنرمندان تئاتر که رسالت فرهنگی دارند، در این زمینه نیز الگو سازی کنند.
ایده نمایشنامه خوب بود ولی به نظر من کارگردانی و بازی ها ضعیف بودند. به امید تماشای کارهای بهتری از این گروه
اجرای مفرحی بود. لذت بردم. طول مدت نمایش عالی بود. گروه موسیقی خیلی خوب بودند
بازی ها خوب بودند. نمایشنامه متوسط بود. طراحی صحنه خوب بود.
مونولوگی با مفاهیم روانشناسی همراه با اجرای قطعاتی از موسیقی با اشعار شیخ اجل، استاد سخن، حضرت سعدی . موضوعی که در نمایش مطرح شد، کمتر در اجراهای دیگر دیده بودم و انتخاب آن برایم بسیار دلپذیر بود. نکات بسیار خوبی در نمایش عنوان شد. خوشبختانه این نمایش در سالنی دیگر به اجرای خود ادامه می دهد و علاقمندان به مباحث خودشناسی و روانشناسی می توانند از این نمایش لذت ببرند.
متاسفانه نتوانستم با نمایش ارتباط برقرار کنم.
به امید تماشای اجراهای بهتر از این گروه.
بازیگران به ویژه آقای برهانی خیلی خوب بودند. موضوع نمایش هم جالب بود گرچه براساس آنچه که قبلا راجع به نمایش خوانده بودم، ایده نمایش مشابه فیلم Eternal Sunshine of the Spotless Mind ، بود. یک مقدار زمانش طولانی بود. درکل نمایش متوسطی بود.
لازم شد به عنوان نویسنده اثر، بالاخره این فیلم رو ببینم. چون چندمین نفری هستید که به اسم این فیلم اشاره می‌کنید. هرچند اینکه این اثر شبیه oldboy. Saw. Memento. Blackmirror. . Platform. Twailightzone. The room و چند اثر دیگه هم هست رو هم زیاد شنیدم. البته ، برای من که این متن رو ده سال پیش به عنوان جوان ۲۳ نوشتم خیلی جذاب هست شنیدن این نام‌ها ولی خب بیشتر این فیلمها رو متاسفانه ندیدم.
امین اسفندیار
این متن اقتباس یا کپی نبوده و نیست. در بروشور ۸ سال پیش قید شد"با نگاهی به اپیزور خرس سفید..." اما همان موقع عده ای با خواندن این عبارت گمان کردند این اثر اقتباس است از آن اپیزود. و ...
👌🏻👌🏻👌🏻
امین اسفندیار
این متن اقتباس یا کپی نبوده و نیست. در بروشور ۸ سال پیش قید شد"با نگاهی به اپیزور خرس سفید..." اما همان موقع عده ای با خواندن این عبارت گمان کردند این اثر اقتباس است از آن اپیزود. و ...
در گفتگو به میان کشیدن درک طرف مقابل بر خلاف آدابه، آشکاره متن نمایشتان اقتباس یا کپی نیست ولی اگه ایده از خودتان بود اثرتان درخشان می شد و این به هیچ عنوان از ارزش متن و (((به ویژه اجرایتان))) کم نمی کنه و "با نگاهی به اپیزود خرس سفید..." به معنای اقتباس یا کپی نیست و ذکر آن در صفحه نمایشتان بهتر و حتی لازمه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هم بازیگران بسیار توانمند و استادانه، نقش آفرینی کردند و هم متن نمایشنامه عالی بود. از تماشای نمایش حظ وافر بردم.
نمایشنامه خلاقانه و عالی. بازیگران هنرمند و مسلط ، طنز عالی، همه و همه دست به دست هم دادند و یک نمایش خیلی خوب را رقم زدند.
در کلاس زبانی در کرج، گلی، الهام، امید و رؤیا، خود را برای امتحان تافل آماده می‌کنند.

معلم کلاس، مرجان، چند سالی در منچستر زندگی کرده و بعد ... دیدن ادامه ›› به ایران برگشته. گلی ۱۸ ساله در آرزوی دست یافتن به فرصت‌های تازه می‌خواهد مهاجرت کند. رؤیا پسری دارد که در کانادا زندگی می‌کند. پسر شرط گذاشته که اگر رؤیا می‌خواهد با او و خانواده‌اش زندگی کند باید انگلیسی یاد بگیرد و با نوه‌اش انگلیسی حرف بزند. الهام از یکی از دانشکده‌های پزشکی استرالیا پذیرش گرفته و باید در امتحان تافل قبول شود تا بتواند ثبت‌نام کند. او ۵ بار تا به حال در امتحان تافل رد شده. امید شاگرد دیگر این کلاس است که کمتر از همه لهجه دارد و لغت‌های زیادی بلد است اما معلوم نیست از کجا انگلیسی را به این خوبی یادگرفته.
ساناز طوسی ، نویسنده نمایش که خود آمریکایی تبار است، به خوبی با چالش زبان که می توان آن را اصلی ترین و بزرگ ترین مشکل مهاجرین دانست، آشنا بوده . اینکه مدتها به طول می انجامد بتوانی با زبان کشور مقصد ، مانند زبان مادری ات زندگی کنی.

بازیگران بسیار خوب نقش آفرینی کردند. طراحی صحنه هم متوسط بود . زمان نمایش می توانست قدری کوتاه تر شود.

گزینه ی spoil رو تیوال برداشته؟
یک شماره کارت بزارید ، قسمتی از مبلغ بلیط رو واریز کنیم براتون
مهدی آزادی
یک شماره کارت بزارید ، قسمتی از مبلغ بلیط رو واریز کنیم براتون
🤣🤣
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آقای مهدی بختیاری،نمایشنامه ای درخور تماشا خلق کردند و بازیگران با هنرمندی اجرا کردند. یکی از نمایش های خوبِ تعاملی که از تماشایش حظ وافر بردم.
از بازی ، بازیگران به ویژه آقای مهیار اسلامی ، لذت وافر بردم. کارگردانی و طراحی صحنه هم خوب بودند.
نمایشنامه خوب، بازی‌های عالی ، طراحی صحنه خلاقانه و کارگردانی توانمند، همه و همه دست به هم دادند تا شاهد یک اجرای عالی باشم.
نمایشنامه ، کارگردانی، طراحی صحنه و بازی‌ها خوب بودند. شکل روایت نمایش را دوست داشتم.