در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سارا تفرشی نژاد
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:59:24
 

فعال هنری

 ۱۹ بهمن ۱۳۷۸
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
مهمون عروسکا فقط پنجشنبه و جمعه
منتظر حضور گرمتون هستیم ❤️🦋
💥رونمایی از اولین پوستر رسمی
‌‎”نمایش شاد و موزیکال “مهمون عروسکا 🎭
پیش خرید روز های جدید از سایت تیوال

‌‎مدیر هنری و تهیه کننده : بهزاد قربان پور
‌‎نویسنده و کارگردان : بهزاد قربان پور
.
‌‎گروه بازیگران :
‌‎محمد علی فاضل ، نیکا شیرازی ، ساجده قائمی فرد ، سارا تفرشی ،
‌‎هلنا فصیحی ، هدیه کفیلی ، بهزاد قربان پور
.
‌‎گروه ... دیدن ادامه ›› موسیقی :
‌‎نوازنده ی تنبک و کاخن : الهه مشایخ
‌‎نوازنده ی سنتور : آوا سلیمانی
‌‎نوازنده ی ویولن و فلوت : ترانه راوشی
.
‌‎گروه کارگردانی :
‌‎دستیار اول : صبا نوری
‌‎دستیار دوم : هما دریانی
‌‎منشی صحنه : معصومه کوهزادی
.
طراح پوستر : صبا نوری
طراح کاراکتر پوستر : حنانه بینش طریق
‌‎تیزر و تدوین : مهدی کامران


‌‎🔸 از ۲۲ آبان ماه ساعت ۱۷ 🔸
‌‎📍مجتمع فرهنگی هنری نور
.
امیر مسعود و محمد فروزنده این را خواندند
ترانه راوشی و بهزاد قربان پور این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
🎭
نمایش شاد و موزیکال “ مهمون عروسکا “

پیش فروش روز های اول
‌‎مدیر هنری و تهیه کننده : بهزاد قربان پور
‌‎نویسنده و کارگردان : بهزاد قربان پور

‌‎گروه بازیگران :
‌‎محمد علی فاضل ، نیکا شیرازی ، ساجده قائمی فرد ، سارا تفرشی ،
‌‎هلنا فصیحی ، هدیه کفیلی ، بهزاد قربان پور

‌‎گروه ... دیدن ادامه ›› موسیقی :
‌‎نوازنده ی تنبک و کاخن : الهه مشایخ
‌‎نوازنده ی سنتور : آوا سلیمانی
‌‎نوازنده ی ویولن و فلوت : ترانه راووشی

‌‎گروه کارگردانی :
‌‎دستیار اول و برنامه ریز : صبا نوری
‌‎دستیار دوم : هما دریانی
‌‎منشی صحنه : معصومه کوهزادی

‌‎تیزر و تدوین : مهدی کامران
‌‎طراح پوستر : حنانه بینش طریق
طراح لباس : محمود قربان پور

‌‎🔸 از ۲۲ آبان ماه ساعت ۱۷ 🔸
‌‎📍مجتمع فرهنگی هنری نور
امیرمسعود فدائی، محمد فروزنده و شینا این را خواندند
بهزاد قربان پور این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خیلی کارو دوست داشتم خسته نباشید میگم به تمامی عوامل مخصوصا بانوی خوش صدا که اسمشون رو نمیدونم ❤️
خانم سوده خدری
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
درود فراوان

سپاس از شما مخاطب گرامی که به تماشای نمایش "سیاه خال" نشستید

روابط عمومی نمایش "سیاه خال"
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
احوالم هیچ خوش نیست در روزهایی چنین زخم کهنه ام سرباز می‌کند خاطرات بسیاری پدیدار می‌شود در ذهن خسته ام.. همیشه دلداده این سرزمین بوده ام و هستم و حتی حالا که شبیه نهنگی خسته کناره گرفته ام، بر ساحل نبودن چشم به دریا دوخته ام. آزادی ای برکِشنده‌ی کُشنده. آیا این غم انگیز نیست که ما همه نامت را میدانیم اما هیچکدام صورتت را ندیده ایم؟
امیرمسعود فدائی، stanco، مهرناز خلیلی و محمد فروزنده این را خواندند
میثم محمدی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هوشنگ گلشیری یه جمله داره که این سالها شده زمزمه هرروز من :
بخشیده‌ام، شما هم اگر بخواهید می‌توانید ببخشید؛ آدم زمین نیست که بتواند بار همه این تلخی‌ها را به دوش بکشد.

میثم محمدی و مهرناز خلیلی این را خواندند
امیرمسعود فدائی و رعنا وثوق این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
انقدر از نمایشنامه خسیس مولیر خوشم اومده که هر موقع به
شخصیت هارپاگون فکر میکنم ناخودآگاه لبخند میزنم
یه آدم چطور انقدر خسیس میشه؟ 😂

پ.ن: هنوزم برای من خنده دار ترین نمایشنامه جهان این آب آشامیدنی نیست اثر وودی آلن.
اولین نمایشنامه کمدی مولیر که به نثر نوشته شده است و در آن زمان با وجود اینکه مولیر طرفداران بسیاری داشت اوایل مورد پسند واقع نشد این متن حول محور شخصیت هارپاگون می‌چرخد شخصیتی که صفت اصلی آن خساست می‌باشد
شاید در نگاه اول خساست را فقط پول ندادن بدانید اما این خساست در شخصیت هارپاگون به طور گسترده‌تری وجود دارد
یکی از ویژگی‌های بارز این اثر ایجاد کمدی‌های موقیعت است. اصولاً آثار اروپایی و آمریکایی در خلق آثار کمیک به دنبال ایجاد کمدی موقیعت و رفتار هستند
در شخصیت هارپاگون خساست بیش از حد او روی روابط خانوادگی، اجتماعی و مسایل عاطفی و ارکان زندگی و بر همه اطرافیان تأثیر می‌گذارد، روابط را پیچیده و از روال عادی خارج می‌کند و نهایتاً محیط و فضایی توطئه‌آمیز به وجود می‌آورد. هارپاگون در همه لحظات نقشه می‌کشد و می‌کوشد روابطش با دیگران به شکل معامله‌ای سودآور باشد و هم‌زمان پسرش کلئانت و دخترش الیز نیز برآنند که با ترفندهایی نقشه‌ها، توطئه‌ها و آسیب‌رسانی‌های پدرشان را که عمدتاً بر مبنای سودجویی و مال‌اندوزی هرچه بیشتر است خنثی سازند و خود و زندگی‌شان را از دخالت‌های بی‌حد و مرز و ظالمانه او نجات دهند

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم :

وای به آن وقتی که پای پول دادن به میان بیاید از کلمه دادن چنان بیزار است که هرگز روی زبانش جاری نمی‌شود و حتی به جای آنکه بگوید به تو سلام می‌دهم دلش می‌خواهد بگوید سلام را به تو وام می‌دهم
لذت بردم و ثانیه ای هم حوصلم سر نرفت
کمتر فیلمنامه ای دیدم که به طور مشخص به زن های میانسال طلاق گرفته و چالششون با مردای دیگه اشاره کنه.
بازی خانوم معتمد آریا که واقعا بی‌نظیر بود و همینطور بازی هوتن شکیبا و باران کوثری
کار لوکیشن های محدود و بازیگرای کم داشت و همینم قشنگش کرده بود.
استفاده از نمادهای بوتاکس صورت، دریم کچر، قفسه کتابی که کتاباش دور ریخته میشه و جاش قلیون گذاشته میشه
واقعا عالی

خوشحالم که دیدمش
"دلم میخواد خفش کنم"


همه دلمون میخواد خفش کنیم... همه....
خسته نباشید میگم خدمت همگی عوامل و بازیگر این کار.
کارو دوست داشتم گرچه سعی می‌کردم متمرکز بمونم اما حقیقتا نمیدونم که چرا نویسنده و کارگردان کار انقدر سخت همه چیز رو بیان کردن و اینم درک نمیکنم چرا ده دقیقه از کار باید گفتن حروف الفبا باشه.
از بازی خانوم بدرقه لذت بردم. بیان واقعا درجه یک 🤟🏼
اما از بازی الباقی نه متاسفانه

قطعا زحمت کشیدید و قطعا پشت همه این ها ماه ها شایدم سال ها تفکر هستش.
نور پردازی خوب بود اما میتونست بهتر باشه
دکور جالبی داشت و با موضوع هماهنگ بود.

مجدد خسته نباشید میگم و امیدوارم موفق باشید ❤️
امیرمسعود فدائی و امیر مسعود این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«به ماورای آنچه پیداست نگاه کن. دنبال روحی بگرد که در پس این ظهور، چیزها رو آشکار میکنه و از نیروی جهان که اونو به تو عرضه میکنه، تغذیه کن. سرچشمه ی اسرار همه جا هست، هرکس خوب نگاه کنه، سرانجام اونو میبینه.»

فلیکس پسر سیاهپوست دوازده ساله ای است که با مادرش فاتو در پاریس زندگی میکند. فاتو، این زن مهربان و پرنشاط، طی ماجراهایی به افسردگی شدید و لاعلاجی دچار میشود. فلیکس درمانده، در پی شناخت علت و درمان آن برمیآید. این جستجو او را به زادگاه پر رمز و راز مادرش در آفریقا و به سرچشمه اسرار میکشاند
اریک امانوئل اشمیت در کتاب «فلیکس و سرچشمه ی اسرار» ، قدرت باورها و آیین های ناشی از یک تفکر معنوی عمیقا شاعرانه را زیر سوال می برد. همچنین آهنگ عشق واقعی یک پسر را برای مادرش به ما ارائه می دهد. این اثر یک رمانی پر جنب و جوش و جادویی است.

این کتاب شگفت انگیز با قلم ساده و رسا و به شیوه ترکیبی رمان و نمایشنامه شما را همراه می‌کند

خواندن این کتاب را به شدت توصیه میکنم
امیرمسعود فدائی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وقتی عظمت فرد دیگری را میبینید و تحسینش میکنید
در واقع این عظمت برای خودتان است ؛
خیلی خوب است آدم اینقدر با خودش در صلح باشد
که به راحتی بزرگی دیگران را تحسین کند و به زبانش بیاورد ...!

دبی فورد

جوجه اردک زشت درون
امیرمسعود فدائی، میثم محمدی و سپهر این را خواندند
میلاد فراهانی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
باید یه ماشین زمان پیدا کنم و برگردم به اون روزا که این نمایش روی صحنه بود.

بازی فوق العاده بهناز جعفری عزیز با سارای چهارده ساله کاری کرد که عاشق تئاتر و بازیگری بشه.

همه چی فوق العاده بود.

کاش کسی بتونه فیلم تئاتر این کارو بهم بده.


فیلم تئاترش منتشر شده و موجوده.
۰۶ آبان ۱۴۰۲
سارا تفرشی نژاد (saratafreshii)
محمد مهدی فتحیان
در قالب سی دی فیزیکی منتشر شده. احتمالا در فروشگاه واقع در خانه هنرمندان یا تماشاخانه ایرانشهر بتونید پیداش کنید.
خیلی ممنونم ازتون. حتما سر میزنم
۰۶ آبان ۱۴۰۲
محمد مهدی فتحیان
فیلم تئاترش منتشر شده و موجوده.
می تونید لینکش را بدهید؟
۰۵ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امیرمسعود فدائی و میثم محمدی این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چه طور میشه دوسش نداشت؟
موسیقی زنده فوق العاده
با طراحی نور جناب نصیری عزیز
نگاهی جدید به متن مده‌آ روایتی از خشونت زنان و عدم تحمل جامعه.
به شدت لذت بردم و متوجه گذر زمان نشدم به خصوص از بازی خانوم مقصودی عزیز که منو به گریه انداخت.

بهتون پیشنهاد میکنم این نمایش رو از دست ندید.

سلام دوست عزیز
سپاس از حضور و درج نظرتون در مورد اجرا🙏🍀💙
۰۵ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
داستانی از شهر ورنا ماجرای عشق دختر و پسری از دو خانواده بزرگ که با یکدیگر دشمنی دیرینه دارند. رومئو که از خاندان مونتگیو است، به امید ملاقات با رزالین، دختری که رومئو عاشق اش شده، به ضیافت لرد کپیولت می‌رود؛ آنجاست که رومئو، ژولیت دختر لرد کپیولت را ملاقات می‌کند و رزالین را فراموش می‌کند. رومئو و ژولیت پس از نخستین شب عاشقی ، در تلاش برای رسیدن به یکدیگر به بن‌بست می‌رسند. در این بین خاندان های آن دو که کینه‌ای دیرینه از هم دارند، آتش اختلافاتشان بالا می‌گیرد و رومئو ناخواسته باعث مرگ تیبالت از خانواده کپیولت می‌شود و اوضاع را وخیم تر میکند. حاکم ورونا دستور می‌دهد که رومئو شهر را ترک کند. ژولیت که از یک سو غم دوری از رومئو و از سوی دیگر غم از دست رفتن تیبالت قلبش را می‌فشارد، غمگین و مایوس می‌شود. خانواده ژولیت که از ازدواج مخفیانه او با رومئو که با وساطت لارنس راهب صورت گرفته بی‌خبر اند، ژولیت را به این امر می‌کنند که با خواستگارش، کنت پاریس ازدواج کند. ژولیت نزد لارنس راهب می‌رود و از او چاره خواهی می‌کند. لارنس به ژولیت معجونی را می‌دهد که با مصرف آن دوروز ساعت به خوابی مرگ گونه فرو خواهد رفت؛ پیش‌بینی لارنس این است که خانواده ژولیت به تصور این که دخترشان مرده، او را در مقبره خانوادگی قرار خواهند داد و در این میانه لارنس این فرصت را خواهد داشت که قاصدی را نزد رومئو بفرستد و او را به ورونا بخواند تا همراه ژولیت که در نهایت از خواب مرگ گونه برخواهد خاست که به مکان امنی بروند. ژولیت ناامید از تحقق عشقش و با هدف تنبیه و هشدار دیگران، معجونی را که لارنس به او داده می‌نوشد که مدتی او را همچون مرده‌ای به خواب عمیقی فرومی‌برد. خبر مرگ ژولیت در شهر می‌پیچد و مجلسی که برای ازدواج ژولیت با کنت پاریس برپا شده بود، به مجلس عزا بدل می‌شود. در همین اثنا نقشه لارنس برای ارسال خبر برای رومئو ناکام می‌ماند؛ چون، جان که راهب دیگری است پیش از آن که بتواند پیغام را به رومئو برساند در خانه‌ای که نوعی بیماری مسری در آن شیوع یافته و به امر حاکم قرنطینه شده گرفتار می‌شود. رومئو بی‌خبر از همه جا خبر نادرست مرگ ژولیت را از مستخدمش، بالتازار، دریافت می‌کند و پس از آن که سمی را تهیه میکند رهسپار ورونا می‌شود. رومئوی دل‌شکسته و بی‌خبر، برای حضور در کنار پیکر ژولیت که در انتظار برگزاری مراسم تدفین، در کلیسا گذاشته شده حاضر می‌شود و در آن جا با کنت پاریس که برای گذاشتن گل بر مزار ژولیت آمده در گیر می‌شود و او را به قتل می‌رساند. رومئو جسد پاریس را به داخل مقبره کپیولت‌ها می‌کشاند و در آن جا با پیکر ظاهراً بیجان معشوقش روبرو ... دیدن ادامه ›› می‌شود. رومئو سم را می‌خورد و جان می‌دهد. زمانی نمی‌گذرد که دو روز پایان یافته و ژولیت از خواب مرگ گونه برمی‌خیزد و چون با جسد بیجان رومئو روبرو می‌شود، با خنجر رومئو به زندگی اش پایان می‌دهد. لرد مونتگیو، لرد کپیولت و حاکم ورونا سر صحنه حاضر می‌شوند و لارنس راهب کل ماجرا را برای آن‌ها توضیح می‌دهد. حاکم که با جسد کنت پاریس که از خویشاوندانش است روبرو شده با یادآوری این که دشمنی دو خاندان مسبب این اتفاقات بوده لرد مونتگیو و لرد کپیولت را سرزنش می‌کند؛ آن دو که سخت اندوهگین اند سرانجام با یکدیگر دست دوستی می‌دهند و نفرت دیرینه دو خاندان با مرگ رومئو و ژولیت برای همیشه پایان می‌یابد.
سپهر این را خواند
سارا رضایی، ماه‌بانو کیانیان و مرصاد غنی آبادی این را دوست دارند
سارا رضایی (sararezayii)
عالی
۰۴ آبان ۱۴۰۲
سارا عالیه.
۰۴ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سارا رضایی (sararezayii)
عالی هستی
۰۴ آبان ۱۴۰۲
مرصاد غنی آبادی (mersadghaniabadi)
👌👌👌
۰۴ آبان ۱۴۰۲
سارا دمت گرم.
۰۴ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خسته نباشید میگم خدمت همگی عوامل و بازیگران کار به خصوص جناب توکلی عزیز.
کار رو در کل دوست داشتم اما خیلی طول کشید تا ارتباط برقرار کنم و یه جورایی خودمو مجبور کردم که متمرکز بمونم
اول اینکه من دو ردیف پایین تر از اتاق فرمان نشسته بودم وقتی نور تماشاچی گرفته شد متاسفانه چراغ اتاق فرمان خاموش نشد و نورش کاملا تو صحنه بود و نور صحنه رو میدزدید به یکی از عوامل که پشت سر من نشسته بود گفتم و ایشون جواب دادن که همینطوریه. من متوجه نشدم که چراغ اتاق فرمان چطور بخشی از طراحی نور هستش به هرحال من از نور پشت سرم اصلا لذت نبردم و دیدم چندتا تماشاچی ام برگشتن. کاش اون نور خاموش بود تا صحنه پرسپکتیو بهتری داشت.
نکته بعدی که به ذهنم میرسه
صدای یکی از بازیگرای عزیز بود که متاسفانه خیلی ضعیف به گوش میرسید.
متوجه چندتا ترک وسط کار نشدم اما واقعا آقای توکلی عزیز با نوازندگی عالیشون روح تازه ای به صحنه بخشیدن و من لذت بردم مخصوصا از ترک آخرشون.
پشت سر من که از عوامل اجرایی کار بودن متاسفانه صدای پچ پچه و خنده به شدت بلند بود و نمیدونم چرا. موقع اجرای اهنگ هم همخوانی میکردن جوری که صدای قشنگشون بیشتر از صحنه به گوش میرسید
مجدد خسته نباشید میگم
و امیدوارم بترکونید رفقا و بالاها ببینمتون🎭❤️❤️
امیرمسعود فدائی، امیر مسعود و سپهر این را خواندند
مرصاد غنی آبادی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر

تماس‌ها

09391076774