در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال الهام. ب | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:55:32
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
آوردن کودک زیر 2 سال روی صحنه که از جیغ ها و هیبت خواهرانِ (!) خوآن بترسد و به گریه بیفتد تلاش موفقی در راستای متفاوت نمایی نیست. هر چقدر هم که مادر کودک پشت صحنه حضور داشته باشد و رضایت داشته باشد و... امیدوارم قرار نباشد این اتفاق 20 شب تکرار شود. پیشاپیش از اینکه با زدن برچسب های سنتیمنتال و سنتیمنتالیسم دهان گوینده را نمی بندید، متشکرم.
وحید عمرانی و رضا تهوری این را دوست دارند
سلام. چقدر گریه میکنه؟ چون بعد از اداره به دیدنش خواهم رفت و مسلما حوصلۀ صداهای بد رو ندارم.
۲۰ بهمن ۱۳۹۵
سلام. زمان حضور کودک بر روی صحنه زیاد نبود و قطعاً میزان گریه ی وی قراردادی نیست، اما اگر جیغ های گوشخراش مکرر نیز شامل "صداهای بد" می شوند، خواهران خوآن در نیمه ی دوم نمایش به هیچ وجه به گوش تماشاگر رحم نمی کنند.
۲۰ بهمن ۱۳۹۵
ممنونم. ^_^
۲۳ بهمن ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فارغ از جذابیت خود بسنده ی فیلم، دیدن آن را به تئاتر دوستانی که نمایش «فهرست» رضا ثروتی و «مستأجر» ستاره امینیان را دیده اند نیز توصیه می کنم. اولی به این دلیل که فیلم مثل «فهرست» با نگاه به نمایشنامه ی The Card Index اثر Tadeusz Różewicz ساخته شده و دومی از این بابت که پیش زمینه ی فلسفی و سیاسی ای که ارائه می شود شاید به درک چراییِ نوع فضاسازی (طراحی دکور، لباس و...) ستاره امینیان در اقتباسش از «مستأجر» کمک کند (هرچند که احتمالاً اگر انتخاب لباس های متحد الشکل و خاکستری در «مستأجر» به صورت آگاهانه و برای اشاره به روح کمونیسم و انکار فردیت صورت گرفته بود، کارگردان در مصاحبه های خود به جای اصرار بر انتخاب عامدانه ی لباس های "زشت" به این نکته اشاره ای می کرد).
شخصیت های بی شناسنامه. تکه پرانی های گل درشت. تکرار مکررات در ساختار. تکیه ی تمام به نوستالژی. روایت داستانی «تخیلی» با شخصیت هایی تخیلی در بستر و بر پایه ی رخدادهای واقعی. نقش زائد اشکان خطیبی با جزئیاتی زائد تر (بیماری جوع که بهانه ای شده برای وزن کم کردنی که خطیبی از آن با افتخار یاد می کند، گرچه اگر محمد رحمانیان نگاهی به فراسوی حلقه ی خودی ها و اسپانسرها داشت، احتمالاً ایمان صیاد برهانی بدون نیاز به کشیدن چنین مشقتی می توانست از پس این نقش زائد بربیاید). اتلاف 2 ساعت از عمر گران.
علیرضا آذری راد این را خواند
وحید هوبخت، سارا_ز و امیرمسعود فدائی این را دوست دارند
البته من تو جشنواره بین المللی فجر(اردیبهشت دیدم) اونم بسختی چون فقط یه اکران داشت...
دوتا شخصیت علی عمرانی و مهتاب نصیر پور تا اندازه ای شناسنامه دارن که ببینده گیج نشه ولی هومن برق نورد و اشکان خطیبی خیر...
شخصیت پردازی فیلم مشکل داره
ظاهرا رحمانیان تنها از خاطرات و دغدغه های خودش تو فیلم یاد کرده که یکم ارتباط برقرار کردن باهاش سخت میشه...
واژه گل درشت بودن رو با شما موافقم وخیلی کوتاه و زود گذر هم هستن و خیلی سطحی رد میشه
ولی من از دیدنش پشیمون نیستم......
چون فیلم بد روهم باید دید....

۲۶ آذر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«خشکسالی و دروغ» یا یک رپرتوار تئاتری در قالب فیلم سینمایی

اگر جایزه ای تحت عنوان بدون زحمت ترین فیلم سینمایی تاریخ ایران وجود داشت، بدون شک «خشکسالی و دروغ» پدرام علیزاده کاندیدای بسیار مناسبی برای دریافت این جایزه بود و علی سرابی و آیدا کیخایی در مقام بازیگر و محمد یعقوبی در مقام فیلمنامه نویس و بازیگردان نیز برنده ی بی رقیب رقابت کم فروش ترین ها می شدند و محمدرضا گلزار و پگاه آهنگرانی با تکرار واو به واو جزئیات بازی پیمان معادی و باران کوثری و... در رتبه ی بعدی جای می گرفتند.
البته محمد یعقوبیِ فیلمنامه نویس در تبدیل نمایشنامه به فیلمنامه متحمل زحماتی نیز شده که از این میان میتوان به حذف تعریف کامل جوک قورباغه ی دهان گشاد، تبدیل عدد بیست و پنج به بیست و چند، بسط دادن سکانس جشن تولد و افزودن دیالوگ هایی که بهانه ی خوبی برای توقیف فیلم و در پی آن حاشیه سازی های همیشگی ایشان دست خواهند داد، تزریق شخصیت بچه، تحمیل حضور فیزیکی افشین و دوست دختر آرش و دکتر زنان که نسخه ی سینمایی را به فیلم هایی از جنس «آتش بس» نزدیک می کنند اشاره کرد.
انتخاب بازیگری با فیزیک محمدرضا گلزار با اندامی که حفظ آن مستلزم روزانه چند ساعت باشگاه رفتن است، برای نقش یک مترجم و ویراستار درونگرا و به شدت اهل مطالعه، به اندازه ی تابلوی «مرکز جراحی محدود سعادت آباد» از کادر بیرون می زند.
هنگام تماشای فیلم در سانس 9 پنج شنبه شب پردیس کوروش، در صحنه ... دیدن ادامه ›› هایی که تماشاگران را پیش از این هنگام اجرای صحنه ای به خنده های بلند وا می داشت، از میان خیل تماشاگران پاپ کورن به دستی که احتمالاً بیشتر برای تجدید دیدار با گلزار محبوبشان آمده بودند، جز عده ای انگشت شمار بقیه در سکوت کامل فرو رفته بودند و همین نکته نشانگر این است که محمد یعقوبی نه تنها سینما را نمی شناسد و با اصول اولیه ی نگارش فیلمنامه آشنا نیست، درکی از مخاطبین سینما نیز ندارد و بیشتر از هر چیزی روی همان خنده هایی که در اجرای تئاتری از تماشاگر می گرفته، حساب باز کرده است.
در نهایت اینکه اگر داریوش هخامنشی وضعیت این روزهای تئاتر و سینمای ایران را می دید، احتمالاً دعا می کرد اهورا مزدا چشمه ی ذوق و قلم نویسندگان این کشور را نیز از خشکسالی بپاید.
انصافاً تئاترهای این اثر بسیار بهتر بودند و حتی فیلم خود تئاتر به نظرم جذاب‌تر از این فیلم بودند ولی در سینمایی که سایه‌های موازی، ناردون، آتش‌بس، کلاه قرمزی ۲ و .. فروش میلیاردی دارند، چرا تهیه‌کنندگان خرج اضافی کنند؟!
دور هم جمع میشن و نفری چند خط دیالوگ می‌خونن و یکی هم همشونو میچسبونه به هم، ما هم از روی ناچاری و نداشتن هیچ انتخابی میریم نفری ۱۰-۲۰ هزار تومان پول بلیط و تنقلات میدیم و خوشحالیم که مثلن فیلمی دیدیم که شایعه کردن توقیف میشه، یا حرف‌های جدیدی داره، یا فضای جدیدی رو برامون ساخته !!

پ.ن: من به نظرم رتبه‌ی یک در کم‌فروشی برای فیلم‌های در حال اکران سایه‌های موازی است و دوم برای خشکسالی و دروغ ..
۱۲ مهر ۱۳۹۵
من که در مجموع با شما هم‌سو هستم خانم الهام.ب
فقط به نظر من مثلاً اخراجی‌ها لااقل مقداری هزینه‌ی جلوه‌های ویژه داشت، سایه‌های موازی اصلاً صحنه‌ای نداشت..
در «خشک‌سالی و دروغ» لااقل دو تا بازیگر این فیلم قبلاً در چندین اجرا تلاش کرده بودن و نقششان را درست بازی کردند و موضوع فیلم برای کسانی که تئاتر را ندیده بودن هم جالب بود و نویسنده‌اش قبلاً یک زحمتی کشیده بوده..
باور کنید سایه‌های موازی هیچ چیزی نداشت، هیچ چیز
۱۲ مهر ۱۳۹۵
من هم دقیقاً یاد فیلم آتش بس افتادم .
به نظرم فیلم اصلا جالب نبود و بیشتر برای گیشه ساخته شده بود...
تئاتر خشکسالی و دروغ بسیار بهتر از فیلم بود و کاملا با شما موافق هستم الهام جان در تمام موارد.
۱۴ مهر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بعضی ظرافت ها در طراحی صحنه رو دوست داشتم اما متأسفانه حضور و بازی و بیان به شدت ضعیف و تصنعی (یا به قول اهالی موسیقی "خارج"ِ) آقای سعیدیان اونقدر سطح اجرا رو پایین آورده که حتی بازی بسیار خوب و تسلط آقای بجستانی هم نمیتونه کار رو نجات بده. واقعاً برام عجیب بود کسی با تحصیلات بازیگری تئاتر و مدرک گویندگی اینطور روی صحنه حاضر بشه. متن هم یک متن خالی و دم دستیه که فقط شخصیت گورکن کمی بهش بعد داده. ادعای پرداخت به اختلاف طبقاتی برای چنین متن الکنی واقعاً بیش از اندازه بزرگ به نظر میرسه که البته شاید بخشیش به دراماتورژی و ترجمه هم مربوط باشه.
ای کاش اهالی تئاتر هم برای خودشون و هم برای وقت -و نه حتی هزینه ی- تماشاگر بیشتر ارزش قائل بشند و هر کاری رو به هر قیمتی و به هر شکلی روی صحنه نبرند.
رضا تهوری این را دوست دارد
در مورد آقای بجستانی موافقم اما به نظرم در مورد بازی آقای سعیدیان کم لطفی کردید.
۰۶ مهر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حالا اصلاً من ملانقطی، ولی کسی نبود قبل از بستن طرح بگرده اون d آخر stare توی پوستر و بنر و احتمالاً بروشور رو پیدا کنه بذاره سرجاش؟ حالا the رو که دیگه اصلاً نمیگم.
چاپی ها رو که قطعاً نمیشه کاریش کرد ولی نسخه های دیجیتال رو اگر طراح محترم اصلاح کنند بد نیست.
آرمین و محمد شمالی این را خواندند
لعیا میری این را دوست دارد
البته اگر بخوایم ایراد گرامری بگیریم که با توجه به اینکه عنوانه و نباید لغت به لغت ترجمه بشه، ویرانتر از اینی هست که شما می فرمایید. :D
۱۶ شهریور ۱۳۹۵
ممنونم از شما در تلاش برای اصلاحیم و خدا رو شکر تذکر به جای شما باعث شد پیش از ارسال فایل پوستر برای چاپ ادیت شود
گروه نمایشی از دقت شما نهایت تشکر را دارد
۱۸ شهریور ۱۳۹۵
خانم حدادی عزیز اگر کمک به موقعی شده باشه که واقعاً باعث خوشحالیه و برای شما و گروه محترم آرزوی موفقیت می کنم :)
۱۸ شهریور ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تجربه ی جالب و هیجان انگیزی به نظر میاد، فقط ای کاش ای کاش هوس ساختن برج بابل به سر آدمیزاد نمی زد و ما هم می تونستیم بدون نیاز به زیرنویس خوندن دیالوگ ها رو متوجه بشیم. حیفه به خاطر خوندن زیرنویس لحظه ای از این تصاویر رو از دست داد و اون حال و هوای فانتزی رو نگرفت.
شادی بهرامی، Elaheh Eli و تینا تیماجچی این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
الهام. ب (elixia)
درباره فیلم قیچی i
فیلم رو در کل و به خصوص به عنوان یک فیلم اول دوست داشتم و دلیل این نادیده گرفته شدن و بعضاً نقدهای مخرب رسانه ها رو متوجه نمیشم.
محمد خدابخشی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
الهام. ب (elixia)
درباره نمایش فردا i
به دلیل فاصله ی فوق العاده کوتاه اجرای این نمایش با اجرای قبلی گروه -نمایش «سرگیجه»- به هیچ وجه قصد دیدن آن را نداشتم و تنها به دلیل خواندن نقد جناب راقب کیانی مشتاق دیدن شدم. اما با دیدن «فردا» به این نتیجه رسیدم که برای تماشای کارهای این گروه -که کار قبلی شان را بسیار دوست داشتم- حداقل تا یک سال صبر کنم و بیش از پیش در انتخاب کارهای این تهیه کننده احتیاط کنم.

پیشنهاد می کنم اگر به هر دلیلی قصد دیدن این نمایش را دارید در ردیف های آخر بلیط بگیرید که مثل ما در اثر فریادهای بی دلیل آقای صیاد برهانی که انگار متوجه ابعاد سالن نیستند از شدت سردرد به انواع و اقسام مسکن متوسل نشوید، هر چند ممکن است در مواقع دیگر بعضی دیالوگ ها را از دست بدهید که باز هم برمی گردد به عدم تسلط بازیگر بر روی حنجره و امثال آن.

توضیح بیشتر از این در مورد نمایش و معجون داستانی و فرم و غیره ی آن هم باشد برای فضا یا زمانی دیگر که شامل قانون نانوشته ی دفع مخاطب نشود.
از دیشب که این نمایش را دیدم «Welcome to the Machine»ِ پینک فلوید و "این بود زندگی"ِ حسین پناهی در ذهنم تکرار می شود، هر چند که نمایش از بحث همیشگیِ "ماشین در خدمت انسان یا انسان در خدمت ماشین" فراتر می رود.
میزان فکر و خلاقیت و تلاشی که صرف کار شده، ستودنی است و وجود کارگردان جوان و کار اولی، اگر خود زیر چرخ دنده های دنیای تئاتر -که کم کم مانند سینما به یک صنعت/تجارت/هنر تبدیل می شود- و جریان زندگی روزمره خرد نشود یا مانند شخصیت اول نمایش و بسیاری دیگر به یک «ماشینیستِ» صرف تبدیل نشود، نویدبخش آثار قابل تأملی است.

پی نوشت: جای حسرت دارد که چنین نمایش های پر زحمت و فکر شده ای برای صندلی های خالی اجرا شوند. هر چند که به قول بورشرت نمی شود کسی را که دنبال کیک آمده، با نان سیاه سیر کرد.
ممنون از حسن نظرتون خانم الهام.
امیدواریم تئاتر به روزی برگردد که سالن ها برای تئاتر پر می شد نه چیز دیگری.
۱۲ مرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"من شکنجه گر خودم بودم. من شکنجه گر خودم هستم. چون می ترسیدم. چون می ترسم قاتل خودم باشم."
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ابتدا، خسته نباشید خدمت گروه جوان و محترم و به امید موفقیت های پیش رو.

«چهل گیس و حسن کچل» نمایشی است در ستایش فیلم «حسن کچلِ» علی حاتمی و به یاد هنرمندانی که دیو سرطان -یا هر بیماری دیگری- شیشه عمرشان را شکسته، چه از عزیزانی که در بروشور و پرده ی آخر نام آنها برده می شود، چه شخص علی حاتمی و علی حاتمی ها.
نمایش با همان روایت آشنای راوی از کوچه و بازار آغاز می شود و سعی شده همان نوع نقد اجتماعی و اخلاقی اثر اولیه در قالب طنزی به دور از لودگی انجام شود. اینکه قصه ی حسن کچل و چهل گیس کمی به شکل ملودرام در می آید، شاید از آن روست که قصه ی جنگیدن با دیو در واقعیت هم ماجرای پر سوز و گدازی است.
هر چند فرم اتخاذ شده در بعضی حرکاتِ گروه حرکت، در دقایق کوتاهی کار را از فرم تئاتر و دنیای هنر به معنای آشنای آن کمی دور کرده و به سمت مرزهای دنیای سرگرمی (entertainment) پیش می برد، اما می تواند تماشاگر جدی و سخت گیری مانند من را به این نتیجه برساند که کمی سرگرمی اگر رو به ابتذال نرود -که در اینجا نمی رود- الزاماً چیز مضرّی نیست.

پی نوشت 1: این اجرا با اینکه مخاطب هدف آن بزرگسالان هستند محدودیت سنی ندارد و احتمالاً در بخش اول و موزیکالِ آن صدای خنده ی بچه ها به ... دیدن ادامه ›› گوشتان خواهد خورد. البته شاید مثل من پی ببرید همین خنده ها اگر به جا باشد چندان هم آزارنده نخواهد بود.
پی نوشت 2: ارجاعات به «حسن کچلِ» علی حاتمی بیشتر از آن است که مخاطب جدی ای که فیلم را ندیده -نه مخاطبی که صرفاً برای سرگرمی می رود- آنطور که باید و شاید از نمایش لذت ببرد.
پی نوشت 3: به این نمایش با متر و معیارهای دیگری امتیاز دادم و فکر می کنم نمی شود نمایش هایی از این دست را که بدون ادعاهای آنچنانی و توسط گروه های جوان و با ژانرهای مشخص اجرا می شوند با معیارهای همیشگی سنجید و امتیاز داد. موارد اشاره شده توسط دوستان -استفاده از فاکتورهای مربوط به دنیای سرگرمی- از نظر من به شکلی نبود که آزارنده باشد و منی که به دنبال خاطره ی فیلم علی حاتمی رفته بودم هم از همان راوی و نقالی کوتاهش، صحنه ی زورخانه و شیوه ی در هم تنیدن دو خط داستانی و ادغام شخصیت ها و جابجایی نقش ها در پرده ی آخر داستانِ هسته ای "به اندازه ای که توقع داشتم" لذت بردم.
پی نوشت 4: با تشکر از تیوال برای برگرداندن پستی که به اشتباه پاک کرده بودم.
مریم زارعی، کورش برزی و پرندیس این را خواندند
farhad riazi و بهزاد این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گروه همیاری محترم، آیا امکان اضافه کردن نمایش تاریخ عضویت در پروفایل کاربران وجود ندارد؟
با توجه به طرح پژوهشی و پرسشنامه ای که جهت بررسی سطح اعتماد به نظرات کاربران در تیوال قرار گرفته و شاید از وجود چنین دغدغه ای حاکی باشد، چنین اقدام کوچکی می تواند به این اعتماد سازی کمک کند.
رضا این را دوست دارد
درود
الهام عزیز این طرح پژوهشی و پرسشنامه کجا قرار گرفته؟
اما در کل به هزاران دلیل ،سابقه حضور یک فرد در یک سایت نمیتواند ملاک خوبی برای اعتماد کردن به نظرات ایشان باشد
۲۷ تیر ۱۳۹۵
پرندیس گرامی، میان بنر های کوچک سمت چپ با عنوان "شرکت در طرح پژوهشی دانشگاه تهران" و لوگوی دانشگاه تهران قرار گرفته.
با صحبت شما موافقم که سابقه ی کاربری ملاک خوبی برای اعتماد کردن نیست، اما برای اعتماد نکردن هست. حداقل زمانی که تعداد زیادی کاربر در یک تاریخ خاص عضو سایت می شوند و بدون هیچگونه سابقه ی کاربری در مدح یا ذم یک اثر خاص می نویسند، این مشخص بودن تاریخ عضویت می تواند برای سایر کاربران مانند یک چراغ زرد عمل کند که در اعتماد به این نظرات و تصمیم گیری بر اساس این گونه نظرات با احتیاط عمل کنند.
۲۷ تیر ۱۳۹۵
ممنون الهام عزیز
بله فرمایشتون از این لحاظ درست است،متوجه منظورتان شدم ،برای من نیز قبل و پس از تماشای یک تئاتر که نمیخواهم نام ببرم چنین برداشتی پیش آمد جالب است من از آن تئاتر بدم نیامده بود نوشتاری هم برای بیان نظرم آماده کرده بودم اما وقتی با تعریفهای چند خطی به تعداد زیاد از کابرانی با نام های جدید و بدون سابقه دیدن نمایش هایی غیر از آن روبرو شدم کلا از درج مطلب صرفه نظر کردم
این راه درستی برای جلب مخاطب نیست
از دقت نظرتون متشکرم
۲۷ تیر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
الهام. ب (elixia)
درباره نمایش مستاجر i
در حاشیه ی اجرای پنج شنبه 24 تیر نمایش مستأجر:
1. کنترلچی سالن حافظ در نهایت خوش سلیقگی تصمیم می گیرد میهمان شخصی اش را روی صندلی من بنشاند که از قضا بهترین صندلی قابل خرید هم بوده و میهمان عزیز در جواب پرسش من مصرانه پاسخ می دهد شماره صندلی اش درست است تا کنترلچی می رسد و ابتدا من را به نشستن روی صندلی کناری و پس از رسیدن صاحب صندلی کناری به روی صندلی کنار آن دعوت می کند و که قبول نمی کنم و بالأخره خانم میهمان عزیز با اخم و ناراحتی از اینکه صندلی اش را تصاحب کرده ام، بلند شده و در انتهای ردیف می نشیند.
2. موسیقی ابتدای نمایش در حال پخش است و در لحظه ای که چراغ ها خاموش می شود اصواتی بلند و نامشخص و همراه آن صدای دست زدن و سوت از ردیف های بالا به گوش می رسد و آنقدر شوکه کننده است که من شخصاً اول فکر می کنم مربوط به اجراست تا ادامه پیدا می کند و سایر تماشاگران نزدیکتر با اعتراض موفق به ساکت کردن اشخاص مربوطه می شوند. با روشن شدن صحنه و پیدا شدن پرده های سفیدی که باد در آنها پیچیده، یک "یا ابوالفضل" و قهقهه ی سایر اشخاص مربوطه تا باز با اعتراض سایر تماشاگران ساکت می شوند و در چنین لحظه ای مرتضی اسماعیل کاشی و بازیگر نقش سرایدار وارد صحنه می شوند.
3. (شماره ی مربوط به 75 دقیقه زمان نمایش به دلیل اینکه باعث حذف پست خواهد شد، پیشاپیش نوشته نخواهد شد)
4. معدود تماشاگران باکس کناری به محض روشن شدن چراغ ها قبل از بازگشتن بازیگران روی صحنه سالن را ترک می کنند و من و همراهم که در وسط باکس روبرو گیر افتاده ایم می ایستیم و به احترام همان دو سه نفری که اندک احترامی برایمان قائل شده اند، دست می زنیم.
بیتا نجاتی (tina2677)
آقای دادخواه؟
۲۵ تیر ۱۳۹۵
آقای دلخواه منظورم بود. نوعی از slips of mind بود.
۲۵ تیر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هیچوقت فکر نمی کردم بعد از دیدن نمایشی به نویسندگی بیضایی و کارگردانی رحمانیان به این نتیجه برسم که نهایتاً برای سرگرمی خوب بود.
الهام. ب (elixia)
درباره نمایش هیپولیت i
دوست داشتمی بسیار و بزرگ. جذابیت و تأثیرگذاری هیپولیت مانند بسیاری از نمایش های اخیر نه از ابزار صحنه و تکنیک های آنچنانی است، نه از خطابه های جلوه فروشانه، نه از سه چهار جمله ی تند و تیز. شعر شاملو یا چند عبارت از اخوان هم اگر استفاده شده چنان در خدمت اجراست که بیشتر به نظر می رسد ادای دینی به این بزرگان باشد نه تمهیدی برای آشنایی زایی.
هیپولیت اوج خلاقیتی است که تا مرزهای وسواس و شوریدگی پیش رفته و اجرا که تمام می شود تماشاگر را به این فکر می اندازد که واقعاً این همه دقت و زحمت و چنین اجرای فوق العاده ای برای تنها 9 روز؟ یا حتی 90 روز! برای تماشاگر امروزی؟ که به بسیار کمتر از این هم قانع است؟
صمیمانه می نویسم که آقای امینی به شما و گروهتان افتخار می کنم.

پ.ن: اگر از دیدن شبه تله تئاترها خسته شده اید و دلتان می خواهد واقعاً تئاتر ببینید، گویا تنها 4 اجرا مانده است.
گروه همیاری محترم، دوستان مطلع، از سرنوشت «هتل سه ستاره» ی هومن سیدی که گویا نوبت سالن خود را به «یادم تو را فراموش» داده است، خبری در دست نیست؟
الهام. ب (elixia)
درباره نمایش شینیون i
نماینده محترم گروه اجرایی، امتیازی تحت عنوان «تخفیف بدبیاری» وجود ندارد که شامل حال منی بشود که در دو نوبت بلیط این نمایش را تهیه کردم اما جوش آوردن ابوقراضه نگذاشت در هیچ کدام موفق به تماشای نمایش و استفاده از بلیط خود بشوم؟ با تشکر :)
الف. بای (elixia)
درباره نمایش سرگیجه i
همیشه نوشتن درباره ی آنچه دوستش داشته ام برایم مشکلتر بوده اما به هر حال، اگر رنج های بشری جایی در دغدغه های شما دارند، دیدن این نمایش را به شما توصیه می کنم.
علاوه بر متنی قوی، بازیگرانی سخت کوش با بازی هایی که بین خیلی خوب تا عالی نوسان دارند، طراحی صحنه ی خلاقانه، و مواردی از این دست، یکی از نکات قوت کار عدم استفاده ی نابجا از موسیقی است که البته کاملاً در خدمت متن و صحنه ی پایانی است. صحنه ای که اگر دردآشنا باشید، شاید بغض شما را هم بترکاند.
با آرزوی موفقیت های بزرگتر برای گروه محترم.
این نمایش بی نظیره, من اجرای جشنواره دانشگلعی این نمایش را هم دیدم. عالی هستند. عالی
۲۱ خرداد ۱۳۹۵
پرند عزیز، شما که اجرای قبل رو دیدید ممکنه در مورد این صحنه:
http://www.tiwall.com/files/cache/IMG_3536_rdddb710c1f2d42c63d63704ecbbf0729.JPG
توضیح بدید؟
موسیقی به صورت زنده اجرا می شده؟
ممنون
۲۳ خرداد ۱۳۹۵
دوست گرانقدر، تا جایی که حافظه ام یاری میکنه، بله به صورت زنده بود.
۲۳ خرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مدیر تئاتر (خطاب به بکمان): کار شما فاقد محتویات جنسی پنهانی ولی جذابیه که باعث غلیان احساسات میشه. مردم میخوان به هیجان بیان نه اینکه احساساتشون سرکوب بشه... ما نمیتونیم مردمو با نون سیاه سیر کنیم، اونم وقتی اونا خواستار کیک ان.