من نمیتونم مثل خیلیها بهخاطر رفاقت با بازیگران یا عوامل نمایش، تعریف و تمجیدهای آبکی و کلیشهای بنویسم؛ چون این کار رو خیانت در حق رفقای خودم میدونم.
متاسفانه جز بازیهای تقریباً متوسط، سایر بخشهای این نمایش بسیار ضعیف بود.
با یدک کشیدن اسم گوگول و پوشکین و آرایهی ادبی مجاز، نمیشه به تنهایی به یه اثر ادبی ادای دِین کرد یا اسمش رو اقتباس گذاشت!!
اما از این حرفها بگذریم... بیشتر از همه چیزی که منو اذیت کرد، استفادهی بیهوده از شکل ظاهریِ «فُرم» بود. به نظرتون بهتر نیست وقتی نمیتونیم از اِلِمان بدن بازیگرها به درستی استفاده کنیم، اصلاً اون رو بیخیال شیم و کارکرد فرم رو به عهدهی کسانی که بلدِ کارن، بسپاریم؟
در پایان خسته نباشید میگم به گروهتون.
چون اینجا بستری برای نقد و نظر آزاد فراهم شده، نظرم رو گفتم.
درباره نمایش «دویل»
بوفِ بینای ابلیس، آوازش را در گوش ناشنوای بشریت میخوانَد و شیپور شرارت با این آواز، نواخته میشود.
دویل از جهنم گم شده میگوید؛ جهنمی که مدتهاست سایهی خیالی «بهشت گمشده» را کنار زده است دارد انسان را از انسانیت فراری میدهد.
دویل، قصهای تازه با کهنالگوی رمزآلود شرارت است. شرارتی که تماشایش جسارت و مالیات میخواهد. (مانند مردمان قصهی دویل که برای پیدا کردن شیطان باید مالیات میدادند.)
پس بلیتهایتان را آماده کنید، روی صندلی تماشاگران بنشینید، چشمهای خمارتان را باز کنید و در راه پیدا کردن شیطان درونتان همدیگر را بُکشید.
کیست که حاضر نباشد آواز منحوص بوف شیطانی این شبها را بشنود؟!
ممنون که با نبوغ و تلاشتون اجازه نمیدین که تئاتر بیمارِ این روزای ایران، به بنبست برسه. جاتون روی صحنهی تئاتر این سرزمین، سبز و درخشان بمونه. آمین❤️
به تعبیر سارتر، وجه تفاوت انسان و حیوانات، نه قوهی اندیشه است و نه لبخند؛ بلکه دروغ گفتن است. انسان تنها موجودیست که میتواند دروغ بگوید پس باید مسئولیت آن را هم بپذیرد.
حال اگر دروغگویی بهجای خطا به ارزش تبدیل شود و راستگویان بهجای دروغگویان خسارت بدهند چه میشود؟ نمایش دروغ پارلمانی به دنبال پاسخ همین سوال با لحنی کمیک است و در پایان، شما را با حالی خوش بدرقه میکند.
از دیدن این نمایش دلهرهآور و استعاری، بهشدت لذت بردم.
این جملات رو زمانی دارم مینویسم که شب آخر اجرا از راه رسیده و سالن شهرزاد از فردا شب، دیگه میزبان چنین نمایش فاخر و ارزشمندی نیست. تنها درخواستی که از گروه ماندگار نمایش انسان اسب پنجاه پنجاه دارم، اینه که لطفاً دوباره برگردین و باز هم برامون این اثر قدرتمند و بینظیر رو اجرا کنید. حتی اگه ده بار دیگه هم برگردید و برید روی صحنه، من باز حاضرم بیام و هربار اجرای شما رو ببینم. به همهتون خستهنباشید میگم و تشکر میکنم با بودنتون یهذره امید و نور به شبهای تیره و تار تئاتر ما، برگشت.
هر چی کامنت مثبت توی تیوال درباره این نمایش میبینید، دقیقاً برعکسش کنید! این نمایش انقدر ایراد داشت و حوصلهسربر بود که جاداره جایزه بدترین نمایش سال رو بهشون بدن. لطفاً با دیدن کامنتهای مثبت گول نخورید. همهمون میدونیم که اکثر کامنتگذاران مثیت از خویشاوندان و دوستان عوامل کار هستن. در مجموع دیدن این نمایش، یعنی تلف کردن وقت. خسته نباشید میگم به عوامل کار🌱
استعارههای سیاسی و اجتماعی را همیشه دوست دارم. برای همین اسبهای انباری را به شدت دوست داشتم.
تاریخ تئاتر ۱۰ سال اخیر ایران، باید کریملوژی رو حسابی به خاطر بسپره.
تئاتر فاخر به معنای واقعی کلمه در سهگانه پاریسی، قابل رویت است. یک متن منسجم، دیالوگهای پر از کشش فردی و اجتماعی، میزانسنهای مینیمال و به اندازه، بازیهای هیجانآور و از همه مهمتر کارگردانی دقیق، همه و همه پازلوار کنار هم چیده شدهاند تا یک نمایش خیره کننده، میزبان چشمهای تماشاگران باشد. حال خوب، رهاوردیست که در پایان این نمایش، به ذهنهای بینندگان هدیه میشود. تجربه این حال خوب را به همه شما توصیه میکنم.