"[خدایا] چقدر صبور شدم من"
این دیالوگ شخصیت زن داستان در میانه های فیلم "یک قناری،یک کلاغ" است!
تنها جایی که درکی از تصویر در من شکل گرفت و در فرامتن باهاش همذات پنداری کردم!
چقدر صبور شده مخاطبی که هنوز میاد و انتظار خرج حداقل هنر و شعور رو توی یه فیلم اصطلاحا هنری داره!
چقدر صبور به تماشای فیلمی نشسته که :
((کارگردانش اصلا نمیدونه برای چی گفته "1.2.3 حرکت" ! جز ایده ی مطرح شده در پنج دقیقه ی ابتدایی هیچ دلیل محکمی برای شروع نداشته و به همین جهت فیلم کش میاد و منطق روایی تهی میشه! تناقض تفکر فیلمساز در مورد تنهایی و گفتگو در جای جای فیلم بیداد میکنه و اصرار نویسنده به چپاندن شعر های "شر"گونه درون فیلم خش روی اعصاب می اندازد!))
چقدر صبور که گروه هنر و تجربه احتمالا در 90% مواقع بهش یک فیلم "لاهنر لاتجربه" تحویل داده به این بهانه که امثال ماهی گربه و پرویز
... دیدن ادامه ››
و هجوم "هم" اکران میکنه!
چقدر صبور که میره تو سالنی یکساعت و نیم میشینه که بسته های چیپس و پفک در دست کودکان بیشتر از کل تعداد مخاطب بزرگسال توی همون سالنه!
چقدر صبور که اصلا راجع به این وقایع مینویسه!
پ ن1: بخدا سوگند که از تیتراژ اول فیلم بیشتر از کل فیلم لذت بردم ... که ای کاش اون ابزوردیسم به داد فیلم و ما میرسید ... اما دریغ از تفکر و عرضه!
پ ن2: وای از روزی که کسانی که ادعای هنر دارند(زیاد هم دارند) برسند آنجا که نفهمند(زیاد هم نفهمند)
پ ن3: من این سینما رو نمیخوام(با لحن و میمیک سدممد مایلی کهن)
#صبوری #حماقت