در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سروناز یکتا | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:17:19
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمی‌دونم شما هم مثل من هستین یا نه. من اینطوری‌ ام که اگه فیلمی رو دوست داشته باشم، هرسال همون موقع که بار اول اون فیلم رو دیدم، دلم می‌خواد دوباره ببینمش‌.
مثلا من دوسال پیش تابستون، Dirty Dancing رو دیدم و حالا هرسال تابستون هوس می‌کنم باز برم سراغش. یکی از فیلمهای تابستونی مورد علاقه‌ ام . تعطیلات تابستونی، شبهای تابستونی، لباسهای تابستونی.یه جایی وسط جنگل،کلبه و دریاچه. نور و رنگ و رقص و ماجرای عاشقانه بیبی و جانی.
مد دهه‌ی هفتاد میلادی. موسیقی اون زمان. روابط رو در رو و واقعی.
من امشب سه‌باره Dirty Dancing 1987 رو میبینم.







فرزاد جعفریان
من بیشتر بکی تاچر و آمی لارنس یادمه تا برده هه :))))
برده سیاه تنومنده رکن اصلی داستان تام سایر و هکلبریفین بود
بزار سرچ کنم 😁
۲۵ تیر ۱۴۰۱
فرزاد جعفریان
من بیشتر بکی تاچر و آمی لارنس یادمه تا برده هه :))))
https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D9%87%D8%A7%DA%A9%D9%84%D8%A8%D8%B1%DB%8C_%D9%81%DB%8C%D9%86

اسمش جیم بود
۲۵ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عکس از فیلم Bonnie And Clyde ،آخرین فیلمی که دیدم؛
من اهل فیلم‌های عاشقانه نیستم. لوس و پر از حرف‌های تکراری. اما زوج بانی و کلاید با زوج‌های دیگه فرق دارن.
بانی دچار عشق در یک نگاه میشه. بخاطر کلاید از زندگی ساده و کسالت‌بارش می‌گذره و همدست سرقت‌های مسلحانه‌ی کلاید میشه‌. جایی از فیلم کلاید از بانی میخواد که دیگه برگرده به همون زندگی قبلی چون این زندگی خیلی براش خطرناکه.
بانی میگه که برنمی‌گرده و می‌خواد با کلاید باشه و کلاید انگشت اشاره‌اش رو توی هوا تکون میده و با حالت هشدار میگه:« یه لحظه‌ هم آرامش نداریا!»
و بانی بدون لحظه‌ای تردید می‌پرسه:« قول میدی؟»
زوج بانی و کلاید تا ابد به عنوان یکی از خوش‌شانس‌ترین‌ زوج‌ها توی ذهن من باقی می‌مونه.زوجی که حتی در منفی‌ترین افکار هم با هم تفاهم دارن و به آینده فکر نمی‌کنن و بی‌منطق فقط از لحظه لذت میبرن.
(البته که فیلم از لحاظ کارگردانی و فیلمنامه ضعف‌های زیادی داره.)
اما فیلم Bonnie And Clyde موضوع فرعی این پسته.
قبل از بانی و کلاید چند ... دیدن ادامه ›› هفته‌ی پیش من The Worst Person in the World رو دیدم و بلافاصله بعدش Fish‌ tank و بعدش Lamb و بعدش Lust,Caution و بعدش Conte d'ete و four months 3 weeks 2 days و Force Majeure و bonnie and clyde و ... ترتیبش خیلی مهم نیست.
فیلم آخر به من ثابت کردن که این‌ فیلم‌های اروپایی دوچ زبان یا اروپای شمالی یا چمیدونم اروپای سردسیر یا هرچی که بشه اسمشون رو گذاشت به شدت بی‌رمق و بی‌روح و اتو کشیده هستن.

به یولیای the worst person... فکر می‌کنم و مشکلش رو مقایسه می‌کنم با مشکل گبی و اوتیلیای فیلم 4months 3weeks 2days.
به اینکه یولیا نمی‌تونه مثل میا فیلم fish tank خشم و نفرتش رو بروز بده‌، اینکه یولیا به اندازه‌ی بانی پارکر bonnie & clyde ریسک‌پذیر نیست و اینکه به اندازه‌ی وونگ‌ چیا فیلم lust.caution بی‌حد و مرز نیست و به‌اندازه‌ی مارگو فیلم conte d'ete دوست وفاداری نیست. پس این یولیا چه شخصیتی داره؟
یولیا ی the worst person... معلم فیلم Drunk ,کیوریتور فیلم the square و زوج فیلم lamb و force majeure اقشار مرفه از خانواده‌های سطح بالا و تحصیل کرده که از نبود دغدغه توی زندگیشون رنج می‌برن!
سطح دغدغه یا مشکلی که باهاش رو به رو میشن پایین و از دید من ناچیزه.



از طرفی کارگردان‌های این فیلم‌ها من رو یاد شاگرد اول‌ها میندازن. همه چیز از دید یه استاد متوسط در حد نمره‌ی بیسته،نمیشه ایرادی از ساختار فیلم گرفت اما پس خلاقیت و جسارت و ساختار شکنی و زیبایی شناسی چی میشه؟ مهم‌تر از همه لذت چی میشه؟
کارگردان‌های وسواسی سرد مزاجی که مثل بچه‌هایی می‌مونن که فقط دنبال تایید دیگرانن و دوست ندارن آتو دست منتقدها بدن.
البته نه وسواسی از نوع کوبریک و نه پررو در حد فون‌تریه.بلکه لوس و خودشیرین.
شرط می‌بندم کارگردان the worst person... برای ساخت لحظه‌های خاص(به خیال خودش) روابط یولیا و دوست‌پسرش ساعت‌ها به مغزش فشار آورده تا یه رابطه‌ی جدید و شگفت‌انگیز از آب در بیاد.
درحالیکه کارگردان fish tank با یه حرکت ساده مثل لحظه‌ای که کانر بعد از استفاده‌ از ادکلن خم میشه و گردنش رو زیر بینی‌ میا می‌بره و میپرسه:« نظرت چیه؟»
با یه کلوزآپ ساده و بجا همه‌ی حس صحنه رو به من منتقل میکنه.


یولیا میشینه و از وضعیت زندگیش که چندان هم بغرنج نیست با گریه‌ حرف می‌زنه که شاید این حرف‌ها،حرف دل مخاطب باشه. اما گاسپارد فیلم conte d'ete در یک جمله در حالیکه سرش رو پایین انداخته و دستاش رو توی جیبش گذاشته میگه:« من محو شدم،من نامرئی‌ام،وجود ندارم.»
و وقتی میگه «وجود ندارم» واقعا منظورش همینه .وقتی به زندگی گاسپارد نگاه کنی ،سردرگمی، ناتوانی در برقراری ارتباط و منزوی بودن رو می‌بینی.
اما یولیا خیلی راحت از رابطه‌ای به رابطه‌ای دیگه میره و میل جنسیش رو دنبال می‌کنه و ناگهان شروع میکنه به غر زدن!
شاید چون کارگردان‌های این فیلم‌ها هیچ تجربه‌ی زیستی از چیزی که میسازن ندارن یا فقط در همون حدی که میدونن فیلم میسازن.

این‌ فیلم‌های اروپایی نمی‌تونن من رو به وجد بیارن. ذهن من رو درگیر کنند، یک لحظه‌ی بیاد ماندنی به من نمیدن( البته بین همه‌ی فیلمها the square بحثش جداست از بقیه، حداقل از لحاظ قاب و لحظه‌ی ناب. اما هنوز همون مسئله‌ی دغدغه رو داره)
.
.
چند ماه پیش دوستم موقع دیدن the conformist به من پیام داد و بهش گفتم دارم the conformist رو میبینم و هیجان‌زده‌ام چون الان توی این سکانس یه اتاق با دکوراسیون اداری‌/اشرافی هست که گوشه گوشه‌اش گردو چیده شده!
گفت«چرا باید بخاطرش هیجان‌زده باشی؟»
.
.

من هیجان‌زده میشم، با لحظه‌لحظه‌ی کانفورمیست هیجان‌زده میشم. با ترکیب اشیا‌ و صحنه‌های نامأنوس هیجان‌زده میشم. با ترکیب اشیا و صحنه‌های مأنوس باهم هم هیجان‌زده میشم. من با رفتارهای غیرقابل پیش‌بینی هیجان‌زده میشم با جمله‌بندی‌های صحیح و با یه حرکت ساده اما درست دوربین هیجان‌زده میشم. دوسال پیش گفتم فیلمI'm thinking of ending things رو دوست ندارم اما همون فیلم‌ هم چند لحظه‌ی هیجان‌انگیز داشت. مثل رقص توی راهروی خلوت و خاکستری مدرسه.


من خیلی ساده هیجان‌زده میشم اما فقط در صورتیکه کارگردان اون نبوغ کافی برای هیجان‌زده کردن من رو داشته باشه. چون من زود می‌فهمم که کی داره ادای نابغه‌ها رو درمیاره و کی ذاتاً این موهبت الهی رو داره.


این کارگردان های اتوکشیده(خیلی تعبیر خوبی بود) معنای جدیدی به همه ی ژانرها دارن میدن، از روابط عاشقانه که به مقدار کافی مصداق آوردی بگیر تا حتی سکانس های وحشت، مثلا تو فیلم lamb که بازم قراره تو رو به تفکر وا داره نهایتا، نه اینکه باعث شه وحشت لحظه ای بهت دست بده، هر چند همون تفکر در نهایت می‌تونه باعث یه ترس عمیق و ریشه ای بشه
من لزوما موافق یا مخالف این معنای جدید نیستم، اما در جمله ی آخرت، حرف دلم رو زدی، بیش باد این موهبت الهی...
ممنون برای نوشته ی بینظیرت، دلتنگ این پست ها بودم
۰۴ خرداد ۱۴۰۱
محمد مجللی
این کارگردان های اتوکشیده(خیلی تعبیر خوبی بود) معنای جدیدی به همه ی ژانرها دارن میدن، از روابط عاشقانه که به مقدار کافی مصداق آوردی بگیر تا حتی سکانس های وحشت، مثلا تو فیلم lamb که بازم قراره ...
دقیقا
من بعد از lamb گفتم که خب بذار برم نقد یا تحلیل فیلم رو بخونم و همون سایت اول رو که باز کردم دیدم اون به اصطلاح منتقد یا تحلیلگر شروع کرده به تعریف و تمجید و ... خب باشه گیرم که فضا سازی درست بود گیرم که این فیلم از یه افسانه یا داستان یا اسطوره الهام گرفته باشه، ولی فیلم خوبی نیست.سرده، خشکه، ریتم نداره، داستان نداره، پیش نمیره، دیالوگ نداره، بازی بدن نداره، جذاب نیست. حوصله سر بره.

مرسی،مرسی که خوندی??‍♀️
۰۴ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چند ماه پیش من یه آرتیست اسرائیلی/روسی رو توی اینستا فالو کردم. چند روز پیش این آرتیست از یه گروه روسی یه موزیک‌ویدئو استوری کرد.
من هم که خیلی از اون ویدئو خوشم اومد رفتم سراغ یوتوب و اونجا با چندتا دیگه از قطعه‌های اون گروه آشنا شدم.
اسم گروه shortparis ، پنج‌تا عضو داره ، ژانر راک؛
از این بیشتر راجع بهشون چیزی نمی‌دونم چون نخواستم خیلی تحقیق کنم فقط همینکه از لحاظ بصری همه‌ی اون چیزی که می‌خوام رو دارن برای من کافیه.
پنج تا پسر با صورت‌های جدی و خشمگین که رقص رو بلدن،آواز رو بلدن، ساز میزنن و از همه مهم‌تر برای ساخت موزیک‌ویدئوها وقت میذارن و خلاقیت به خرج میدن و طراح لباس دارن، طراح حرکات نمایشی دارن، کارگردان دارن و از چارچوب بیرون نمیزنن و نگاهشون رو خیلی ظریف و بادقت به لنز میدوزن شبیه به آماتورها نیستن و برای عکس‌های صفحه‌ی اینستاگرام این گروه می‌تونستم توی صفحه‌ی هنرهای تجسمی یه پست جدا بذارم چون عکاس این گروه لایق یه معرفی جداست اما خب هرچی میگردم نمی‌تونم عکاس گروه رو پیدا کنم، هیچ اسمی کنار عکس‌ها ... دیدن ادامه ›› نوشته نشده.

فضای تاریک و زیرزمینی و برفی ویدئوها و اون‌ نور کنترل شده من رو یاد فیلمهای پسر شائول و زیرزمین و حتی اون سکانس کالبد شکافی فیلم شانس‌کور و صحنه‌های بیمارستانی فیلم Beanpole میندازه.
این گروه یه گروه روسی کامله، من نمیدونم یک گروه ایرانی کامل چه خصوصیاتی باید داشته باشه اما وقتی shortparis رو دیدم تمام معیارهای یک بند روسی رو داشت،سردی و خشونتی که از مدت‌ها پیش از روسیه توی ذهن من ساخته شده،رنگ‌های خنثی و نگاه‌های خیره و نور کم رمقِ فضاهای دلمرده و مردهایی که شبیه به چیزی نیستن که مد اروپا داره جا میندازه، نه آرایش و نه لباس زنونه.
حالا علاوه‌بر همه‌ی اینها، shortparis قدم‌به قدم وضعیت حال حاضر داره پیش میره، چون همین قطعه‌ای که قراره لینکش رو بذارم ده‌ماه پیش توی یوتوب آپلود شده اما انگار برای همین لحظه ساخته شده.
یک قطعه‌ی ضد جنگ؛
البته شش روز پیش یک قطعه‌ی جدید دیگه رو توی یوتوب آپلود کردن که برای جنگ روسیه و اوکراین ساخته شده و شاید زمان ساختش خیلی کوتاه باشه اما اثری از عجله و سرهم‌بندی توی موزیک‌ویدئو پیدا نمیشه.

این لینکی که نیاز به فیلترشکن نداره،فقط امیدوارم لینکش سالم باشه

https://www.uplooder.net/files/c79c90cc4039a8a33bf932419b572dd4/Y2Mate.is---Shortparis---Говорит-Москва--d1AmMt6A9s-1080p-1646688875865.mp4.html

اینم لینک یوتوب که با زیرنویس انگلیسیه

https://youtu.be/_d1AmMt6A9s

اینم لینک لیریک

https://lyricstranslate.com/en/govorit-moskva-moscow-speaking.html

اینم لینک آخرین موزیک‌ویدئو که گفتم برای جنگ روسیه و اوکراینه

https://youtu.be/12CsEuxN5vQ

اینم پیج اینستاگرامشون

https://instagram.com/_shortparis_?utm_medium=copy_link


پ.ن موقت: این موزیک ویدئو و اون موزیک‌ویدئوی استروما رو دیروز با هم پیدا کردم اما برای این گروه دوست داشتم بیشتر بنویسم برای همین یک روز کامل دارم بهشون فکر میکنم.
من رسما از بندهای موسیقی اینچنینی هیچ اطلاعاتی ندارم و کلمه به کلمه ی این دسته از نوشته هات، بشدت برام جذابه
دمت گرم برای معرفی
۲۷ اسفند ۱۴۰۰
سروناز یکتا
مجبور شدم بخاطر عکاسی آنالوگ کتابهای فن و تکنیک رو بخونم برای همین دیگه عکس‌هایی که میدیدم محدود شدن به میزان گرین و کنتراست و ترکیب‌بندی?
ای بابا
برای فرار از میزان گرین و کنتراست و ترکیب‌بندی(که حقیقتا حتی نمی‌دونم چی هستن) این رو گوش کن و انرژیت رو جمع کن و بهشون فحش بده :)

https://uupload.ir/view/ezio_bosso_music_for_weather_elements_thunders_and_lightnings_2a52.mp3/
۲۷ اسفند ۱۴۰۰
محمد مجللی
...
ممنوووونم خیلی خوب بود⭐?⭐
۲۷ اسفند ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خیلی وقت پیش عضو یه کانال تلگرامی شده بودم که موزیک‌های فرانسوی رو معرفی میکرد. چون یه زمانی خیلی موزیک فرانسوی گوش می‌کردم ولی بعد کم‌کم علاقه‌ام رو از دست دادم و دیگه موزیک‌های کانال رو دنبال نمیکردم.
امروز ولی یهو دیدم یه ویدئوی کوتاه گذاشته بود و زیرش نوشته بود:
?قطعه جنجالی fils de joie، موزیکی که در ۸ مارس روز جهانی زن منتشر شد، برای اطلاعات بیشتر، این رشته استوری را ببینید?
https://bit.ly/3q9FU9u

من ویدئو رو دانلود کردم و هنوز نمیدونستم متن موزیک راجع به چیه، اما خود ویدئو هیجان‌زده‌‌ام کرد.
رفتم یوتوب پیداش کردم.یوتوب زیرنویس انگلیسی داشت و فهمیدم که داستان موزیک‌ویدئو راجع به مراسم خاکسپاری یک فاحشه‌ است و لیریک هم از زبان پسر اون فاحشه است.
و تازه، چقدر همه چی بزرگ و بی‌نقصه.

https://uupload.ir/view/y2mate.is_-_stromae_-_fils_de_joie_(official_music_video)-m7z2tgjo8hg-1080p-1646993368117_cell.mp4/


Fils ... دیدن ادامه ›› de joie [Son of A Hero]

Being alone is not easy
And it’s been years since my last time
Being judgemental is much easier
Especially when you’ve never tried it
The hardest part, well, it’s the first time
And now what’s hard is to decide when the last time will be
I’m not against a little tenderness at times, it’s true
Maybe this time around we can do it with me insulting her
Yеah everything can be bargainеd for in this life, if you got the money
And after all I’m probably her best customer

Chorus
But HEY!
Leave my mom alone
Yes I know, she’s not perfect, it’s true
She’s a hero
And I will always speak of her with pride
I’ll speak of her with pride

I’m a son of a whore as they say
After everything she’s done for them
Forgive them, they’re dumb
Oh dear mom
They dehumanize you
It’s easier for them
But they also court you
And everybody looks the other way


Why does everyone hate me?
I’m the one feeding them
Their lives would be way more mediocre
Without me, their lives would be shitty
A place to sleep safely
That has a price, Missy
Well duh, in this life, everything comes at a price
Nobody ever told you?
They say I’m guilty of human trafficking
But 50, 40, 30 or 20% is not nothing
They better not delude themselves and think they’re models
Ladies—or should I say: hookers!

Chorus

I know that it’s your job
But I gotta do mine, don’t I?
The difference between us two
Is that I do pay taxes
Move along now, woman
Take back your ID and what’s left of your dignity
You’re pathetic, tsk-tsk
Find yourself a real job!
از اون کانال آهنگ های خوبی بهم رسید.
۲۵ اسفند ۱۴۰۰
پوریا صادقی
اوه... منن اشتباه برداشت کرده بودم!
آره به احتمال زیاد، شاید فکر کردید که منظورم از گذاشتن این پست اینه که بخوام این شغل رو بالا ببرم یا تبلیغش کنم یا هرچی.
ولی من فقط از موزیک ویدئو و متن خوشم اومد، با محتوای اثر کاری ندارم.
یه چیزی که شاید بی‌ربط باشه رو الان یادم اومد، توی مقدمه یا مؤخره‌ی کتاب مده‌آ یه چیزی خوندم با این مضمون که بچه‌هایی که توسط مادرانشون به قتل میرسند، تا آخرین لحظه فرار نمیکنن، چون تا آخرین لحظه باورشون نمیشه که مادرشون میخواد اونا رو بکشه‌‌.
این موزیک فقط همین رو یادم آورد، اینکه یه مادر حتی اگه یه فاحشه هم باشه باز برای بچه‌ش مادره.
۲۵ اسفند ۱۴۰۰
Reza1991s
بنظرم با توجه به چتری که تو دستشون بود و عکس هایی که تو دست جمعیت بود میخواست بگه آدمایی که به واسطه موقعیت اجتماعی شون تحقیر شدند و حتی جونشون رو از دست دادن و جسدشون پیدا نشده و هیچ حمایتی ...
آره بنظرم اینطور هم میشه برداشت کرد. منم کاملا موافقم با شما.
۲۵ اسفند ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
And it's breaking my heart, I know what I must do
I hear my country call me, but I want to be with you
I'm taking my side, one of us will lose
Don't let go, I want to know
That you will wait for me until the day
There's no borderline, no borderline
.
.
.
از دیروز یاد این قطعه از کریس‌دی برگ افتادم.
یادمه چندسال پیش توی همین تیوال یکی از بچه‌ها پستش رو گذاشته بود.

همین الان که خواستم لینکش رو بذارم،اون پست رو هم پیدا کردم.

https://www.tiwall.com/wall/post/121721
من یاد آهنگ Jamala-1944 نماینده اوکراین تو یوروویژن ۲۰۱۶ افتادم. البته اون سال خیلی برام ملموس نبود.
۰۸ اسفند ۱۴۰۰
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
تا حالا حمص باللحم نخوردم،همیشه حمص ساده خوردم،هعییییی?
۰۸ اسفند ۱۴۰۰
پوریا صادقی
من عمیقا معذرت می خوام ?❤️‍? فقط خواستم بهترین رو پیشنهاد بدم?
یه روزی ولی بلخره میرم، گوشه‌ی ذهنم همیشه این رستوران رو نگه میدارم، در یک موقعیت خیلی های‌کلاس، حتما بهش سر میزنم?

ولی یه رستوران هم هست توی یا ایرانشهر،یا ماهشهر یا اذرشهر?
از سمت کریمخان، یه بار از جلوش رد شدم، از اوناییه که موسیقی زنده‌ی عربی و لژ خانوادگی داره، اینم همیشه گوشه‌ی ذهنم دارم،البته محیطش خیلی امروزی نیست.
۰۸ اسفند ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چند وقت پیش داشتم فیلم ارتش سایه‌ها رو می‌دیدم.
یه جایی از فیلم، قرار میشه از انگلیس یه زیردریایی بفرستن فرانسه تا یه عده زندانی سیاسی رو فراری بدن.
و توی یک صحنه،یک زیردریایی بزرگ آب رو میشکافه و میاد بالا و زندانیا با قایق میرن سمتش.
بعد من داشتم همون موقع با خودم فکر می‌کردم که وای واسه هشت‌تا زندانی سیاسی یه زیردریایی به این عظمت فرستادن،چطور تونستن هماهنگی‌های لازم رو انجام بدن،آخه این به این بزرگی... تاکسی که نیست، زیردریاییه...
که همون موقع یهو با خودم گفتم سروناز این فیلمه!
و اینجا بیشتر هیجان‌زده شدم،که یعنی برای یه فیلم،یه زیردریایی ... دیدن ادامه ›› اجاره کردن

چطور ممکنه؟یعنی با کجا تماس گرفتن؟به کی نامه فرستادن؟ متن نامه چی بوده؟ چطور ارتش رو راضی کردن که یه زیردریایی در اختیار فیلم بذاره؟
خیلی دوست دارم بدونم اگه یه کارگردان بخواد یه زیردریایی توی فیلمش داشته باشه، باید چه مراحلی رو طی کنه.
.
.
حالا الان یهو یاد فیلم آندره ربلوف افتادم که توی صحنه‌ای که داشتن ناقوس کلیسا رو میساختن، من خیلی دقیق داشتم نگاه میکردم و اصلا یادم رفته بود که دارم فیلم سینمایی می‌بینم،بیشتر مثه یه مستند از مراحل ساخت ناقوس بود.
بعد یهو به خودم اومدم و باز شگفت‌زده از اینکه جدی‌جدی دارن برای این فیلم این ناقوس رو میسازن!
.
.
و دیگه چیزی الان خاطرم نیست اگه یه صحنه از یه فیلم بخاطر عظمتش شما رو میخکوب کرده،شما هم بگید،شاید منم اون فیلم رو دیده باشم.
اگه زیر دریایی یا کشتی یا چیزی میخوای تو اینجا نامه بزن به شرکت ادمیرال!
۰۳ اسفند ۱۴۰۰
محمد مجللی
لعنت به نداشتن اینستا
واقعا لعنت?
ولی چیز مهمی نبود،یه پستی بود با مضمون same song different scenes

اون صحنه‌ تراک که توی perks بود،آهنگش با اون صحنه‌ی پایانی جوجو ربیت که جلوی در میرقصیدن،یکیه?
۰۶ اسفند ۱۴۰۰
سروناز یکتا
واقعا لعنت? ولی چیز مهمی نبود،یه پستی بود با مضمون same song different scenes اون صحنه‌ تراک که توی perks بود،آهنگش با اون صحنه‌ی پایانی جوجو ربیت که جلوی در میرقصیدن،یکیه?
اوه اوه
سم در سم شد که :))))))
لعنت به سکانسی که پاهای اسکارلت رو از پایین نشون داد
این جوجو اندازه ی کافی خودش تلخ بود، نمی‌دونستم اون ترک هم رو اون سکانسش بوده. برم چکش کنم مجدد
۰۷ اسفند ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شبکه‌ی سلامت جمعه شب‌ها یه مستند انگلیسی نشون میده به اسم «اسرار زندگی پنج‌ ساله‌ها»

دیشب یه دختر و پسر پنج ساله توی مهدکودک با هم دوست شدن و یه رابطه‌ی دوستانه‌ی جالب رو شروع کردن. اسم دختر مایلا و اسم پسر تیانو بود و هردو خیلی اهل بازی‌های هیجانی بودن ،با هم کتک‌کاری میکردن،با هم سرسره رو از پایین به بالا میرفتن، درکل خیلی به هم میومدن و ذره‌ای اختلاف نظر توی زمین بازی با هم نداشتن.
تا اینکه یه‌بار مایلا، که بالای سرسره ایستاده بود با پا زد توی سینه‌ی تیانو که میخواست از سرسره بره بالا.
و تیانو خیلی از این حرکت مایلا جا خورد و زد زیر گریه.
بعد با داد به مایلا گفت:« تو دیگه دوست من نیستی»
و مایلا هم بلافاصله بعد شنیدن این حرف زد زیرگریه.
مربی اومد و سعی کرد این دوتا رو با هم آشتی بده مایلا معذرت‌خواهی کرد ولی تیانو‌ میگفت ... دیدن ادامه ›› نمیخواد دیگه با مایلا دوست باشه.
.
.
.
یه مدت گذشت و مربی بچه‌ها رو جمع کرد دور هم و گفت که میخواد راجع به دوستی باهاشون صحبت کنه، پرسید که به‌نظر اونها دوستی یعنی چی؟
خیلی‌ها جواب‌های بی‌ربط میدادن، تا اینکه یکی گفت دوستی یعنی دلمون برای کسی تنگ بشه.
بعد مربی از مایلا پرسید نظر تو چیه؟
مایلا یکم فکر کرد و گفت:«من که دیگه قلبی ندارم...کسی با من بازی نمی‌کنه...من هیچ دوستی ندارم...احساس میکنم که قلبم کوچیک شده»
بعد یهو‌ همه‌ی بچه‌ها متوجه شدن که جدی جدی مایلا ناراحته. یکی از بچه‌ها از روی صندلیش بلند شد و رفت مایلا رو بغل کرد و گفت ناراحت نباش من دوستتم.
و بلافاصله همه‌ی بچه‌ها نوبتی بلند شدن و مایلا رو بغل کردن و گفتن که اون‌رو‌ دوست دارن و باهاش دوست هستن.
البته همه به جز تیانو که فکر نمی‌کرد مایلا دیگه به جز اون بتونه دوستی پیدا کنه.
یه همچین برنامه‌ای هم منو‌تو پخش می‌کرد من جسته و گریخته می‌دیدم..ولی هربار که به طور رندوم‌مینشستم پاش،عجیب حیرت انگیز بود برام...

یادمه یه روز داشتم به این فکر می‌کردم که انگار رشد آدمیزاد از اون سن و سال به بعد متوقف میشه...یعنی انقد توی اون سن و سال شبیه آدمای بزرگسال بودن...تمام فلسفه‌هاشون تمام اخلاقیات و برخورد و رفتارشون...
کلا چیز خیلی عجیبی بود...

۱۸ دی ۱۴۰۰
نیلوفر
اره خیییلی باهات موافقم...همین طوره... دقیقا سیاست رو بی اینکه کسی مستقیما بهمون باد بده خودمون یاد می‌بگیریم و می‌فهمیم روی کدوم بعدمون کار‌کنیم درست‌تره... حالا الان بحث سیاست و کودکی ...
بله دیدی گفتم، هرچی سنمون میره بالاتر بدتر میشیم،کار درست رو همون پنج ساله هه میکرد که بدون سبک و سنگین کردن و فکرهای اضافی، فاصله‌ی درست رو انتخاب میکرد?
.
.
.
گرفتم??‍♀️
۱۸ دی ۱۴۰۰
نیلوفر
اره خیییلی باهات موافقم...همین طوره... دقیقا سیاست رو بی اینکه کسی مستقیما بهمون باد بده خودمون یاد می‌بگیریم و می‌فهمیم روی کدوم بعدمون کار‌کنیم درست‌تره... حالا الان بحث سیاست و کودکی ...
نه بابا حرص چیه :))
ولی جدی بگم‌ به نظر مناتفاقا این دست برنامه ها مخصوصا همون برنامه ی من و تو که اشاره کردید خودشون جای ده بیست کتابه چرا که واقعا انگار سر کلاس روانشناسی رشد نشستی خیلی خیلی کار شده و جالبند.
۱۸ دی ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
داشتم فکر می‌کردم که اگه می‌خواستم یه کارکتر باشم، دلم می‌خواست کی باشم.
بعد چون حافظه‌م همه‌ی فیلم‌ها رو یادش نبود رفتم سراغ فهرستم و فهمیدم که اگه مرد بودم خیلی راحت می‌تونستم کارکترم رو انتخاب کنم.
ولی باورتون میشه که هیچ شخصیت زن نقش اولی رو پیدا نکردم که از اعماق قلبم دوستش داشته باشم.
البته بگم که من عاشق زندگی دوگانه ورونیکا و ورونیک‌ام،ولی همین‌ الان هم شخصیتم با شخصیت ورونیک فرق زیادی نداره و کیشلوفسکی هم چندان به کارکتر ورونیک نپرداخته.
.
داشتم می‌گفتم، که متوجه شدم برای مردها همه‌جور‌ نقشی توی سینما هست اما هر کارگردانی هربار بخواد یه شخصیت شکننده یا روانی یا معصوم یا مظلوم خلق کنه،میره سراغ زن‌ها(بیشتر مواقع)
از برگمان و فلینی و هیچکاک تا فون‌تریه و آرونووسکی و حتی وودی‌ آلن، جالبه که حتی آلن هم هر وقت خواسته راجع به یک بحران روانی حاد صحبت کنه، ... دیدن ادامه ›› شخصیتش رو زن انتخاب کرده، مثل کارکترهای فیلم اینتِریرز و بلو جَزمین و رز بنفش قاهره و البته بگم که بی دلیل نیست. کارگردان ها و نویسنده‌ها هم براساس مشاهداتشون خلق می‌کنند.
.
بنظرم جذاب‌ترین شخصیت‌های زن رو میشه توی فیلم‌های نوآر پیدا کرد. زن‌های فیلم‌های نوآر مفیدتر از دخترهای ساده‌لوح فیلم‌های موزیکال اند.
( به جز فَنیِ فیلم Funny girl که نه تنها ساده‌لوح که خیلی زرنگ و با اعتماد به نفس بود و مثل کارکتر Gigi آموزش شوهریابی نمی‌دید)
زن توی فیلم‌های نوآر با اینکه نقش اول نیست اما به اندازه‌ی مرد تسلط داره و از نقش‌های کلیدی محسوب میشه. حتی زن فیلم‌های وسترن رو بذار کنار زن نوآر بازهم زمین تا آسمون فرق دارن. زن نوآر تصمیم گیرنده‌س، درحالی‌که زن وسترن صرفا یه وسیله‌س.
.

حالا اگه بخوام سریع یه جمع‌بندی کنم، می‌خوام سه تا شخصیت برای خودم انتخاب کنم، اولی شخصیتی که اگر قرار بود زندگیش رو زندگی کنم، انتخابش می‌کردم،دومی اگه قرار بود توی اون فیلم بازی کنم انتخابش می‌کردم و سومی هم اگه مرد بودم انتخابش می‌کردم.

اولی مِرتل گُردن فیلم «شب افتتاحیه». مرتل یه سوپراستارِ که همه دوستش دارن و در عین حال عذابش میدن...و با وجود اینکه افتاده توی الکل و سنش هم داره میره بالا، بالاخره بعد یه دوره سینه‌خیز رفتن بلند میشه و روی‌ پاهاش می‌ایسته و آره اگه من میخواستم یک شخصیتی رو انتخاب کنم تا بخوام زندگیش رو زندگی کنم، مرتل گزینه‌ی مناسبی بود...تازه جدای از این‌ها با جان کاساوِتس هم هم‌بازی میشدم؛
و برای دومی، بنظرم اگه من یه بازیگر بودم، دلم می‌خواست نقش بِیبی(فرانسیس) فیلم Dirty Dancing رو بازی کنم چون‌که لوکیشن فیلم یه مجموعه تفریحی وسط جنگل بود با بهترین آب و هوا و دریاچه و کلبه و زمین رقص و آهنگ و خلاصه که بازیگرهای اون فیلم حتما خیلی بهشون خوش‌ گذشته در طول فیلمبرداری.
و سومین شخصیت، اگه مرد و بازیگر بودم خیلی دوست داشتم نقش اسپیْیِرز رو بازی کنم. یکی از جذاب‌ترین کارکترهایی که من می‌شناسم. اسپیْیِرز یکی از سربازهای سریال Band of brothers.
مرموز،جسور،محکم یه وقت‌هایی بی‌رحم، مسئولیت‌پذیر، پررو.
خیلی دوست‌ داشتم یه شخصیت مثل اسپیْیِرز توی فیلم‌های سینمایی پیدا کنم تا مثال بزنم اما نبود. از طرفی سرپیکو و تراویس بیکل و لئون و ژف کاستلو و ماکسیموس... زیادی خوبن و دنیل پلن‌ویو و تونی‌ مانتانا و مایکل کرلئونه و استنلی کوالسکی هم بخش تاریک کارکترشون زیاده.
و شخصیت‌های نابغه یا مهربونی مثل جان کیتینگ(انجمن شاعران مرده) و ویل هانتینگ و آلن تیورینگ(the imitation game)هم یکم من رو آزار میدن.(کلا من با نوابغ و شعرا نمی‌تونم خوب ارتباط برقرار کنم)
خلاصه اسپیْیِرز یکی از کرکترهای مورد علاقه‌ی منه.
حالا اگه شما هم کارکتر مورد علاقه دارید بگید. و چون ممکنه من نشناسمش از جزئیات شخصیتش هم بگید که ببینم از چه تیپ شخصیتی خوشتون میاد.




چه پست جالبی.
من شخصیت خودم از یه جنبه‌های زیاد و شدیدی شبیه eloise توی فیلم last night in soho ئه.
اگه مرد بودم هم از یه جنبه‌هایی حمید هامون بودم و یه کمی هم شبیه جوکر?
ولی خودم شخصیت مورد علاقه‌م که دوست داشتم شبیهش باشم جولیا رابرت توی eat pray love بود. البته بخش‌هاییش که میره دنبال گشتن دنیا و میره هند و اون قسمت‌ها.
۰۷ دی ۱۴۰۰
نیلوفر
ملانی لامصب اسطوره گذشت بود ? ملانی و سالی و...? یه روز تعریف کن چی شد علیه گذشته‌ت طغیان کردی ??
افراط در سواستفاده اطرافیان???
۰۸ دی ۱۴۰۰
صحبت از دکستر شد اینو الان دیدم...
اینکه چه صدای خوبی داره به کنار...?
آخرش خیلی خوبه?


https://www.instagram.com/tv/CX6nb94oap1/?utm_medium=copy_link
۰۹ دی ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یه جایی راجع به The Shining خوندم که دلیل اینکه جک بعد از شکستن در با تبر میگهHere’s Johnny ،شوی شبانه‌ی Johnny Carson بوده.
هر شب جانی کارسن شو رو با جمله‌یHere’s Johnny شروع می‌کرده و داستان فیلم Shining هم برمی‌گرده به همون‌ سال‌هایی که این شو از تلویزیون پخش میشده.
سپهر و امیر مسعود این را خواندند
رضا بهکام، امیرمسعود فدائی، نیلوفر و محمد مجللی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیشب که Drugstore Cowboy رو دیدم، دیدم که صحنه‌های تزریق مواد مرثیه‌ای برای یک رؤیا و داستان Trainspotting، خیلی شبیه این فیلم هستن.
آره الان که فکر می‌کنم دنی بویل و آرنوفسکی قطعا قبل از ساخت فیلم‌هاشون Drugstore Cowboy رو دیدن و تحت تاثیرش قرار گرفتن.
.
.
.
فیلم‌های دهه‌ی نود و هشتاد میلادی خیلی دیدنشون لذت بخشه.اون نور و رنگ و نویز و استایل و فرم و داستان‌های سرراست.
.
.
.
زندگی توی این دوران اصلا مزه نمیده.مگر اینکه چهل سال بری جلوتر،بعد میفهمی که خیلی هم الان داره خوش میگذره.
یه مدته که اعتراض به آی‌دی های فیک داره من رو آزار میده.
من هم یه زمانی خیلی از دست این کاربرهای یه روزه و تازه واردی که فقط برای تعریف از یه نمایش یا یه شخص عضو میشدن عصبانی میشدم...
اما راستش اگه حساب کنید هیچ‌جای کار این کاربرها اشتباه نیست.
این اشخاص از نظر من دوست و رفیق یا حتی عمه و خاله و شاید مادر و پدر و خلاصه یکی از عزیزان اون کسی هستن که یه نقشی توی اون نمایش داره و صرفا به نیت حمایت یه اکانتی ساختن و یه پیغامی گذاشتن.
حالا یه عده میگن تیوال جای این کارها نیست که من نمیدونم رو چه حسابی این حرف رو میزنن و مگه ما میگیم تیوال جای چه کاریه؟
و از زمانی که یادم هست هم همیشه دیوار تیوال پر از نقد حرفه‌ای و غیر حرفه‌ای بوده و اینکه بگیم تازگیا اینطوری شده،خیر تازگیا تیوال شناخته تر شده وگرنه همیشه همین بوده.
این که ما بخوایم صرفا چون چیزی باب میل ما نیست حذفش کنیم و براش از خودمون قانون دربیاریم و بابتش حکم بدیم،فرقی با بقیه‌ی دیکتاتورها نداریم.

در یک کلام مخاطب و کاربر حقیقی تیوال خودش میدونه کدوم اکانت‌ها رو برای پیدا کردن یه تئاتر خوب دنبال کنه.

درود دوست عزیز ….من از سال ۹۳ شروع به دیدن تاتر کردم و سایت تیوال و قسمت دیوار رو همیشه دنبال می‌کردم…از نقد دوستان استفاده میکردم و تاتر مورد علاقه م رو انتخاب میکردم نظر خانوم نیلوفر ثانی ،اقای مجللی،اقای لهاک ،اقای کارامد،اقای فرزاد جعفریان،خانوم زهره مقدم،اقای امیر مسعود فدایی و اقای موسوی رو همیشه دنبال می‌کنم گاهی تو تاتر می ببینمشون …ولی خودم تازه سر تاتر ژپتو تصمیم گرفتم عضو تیوال بشم ….پس همه کسایی که تازه عضو تیوال شدند جزوه اولی ها نیستند ….من دیوار تیوال رو خیلی دوست دارم مخصوصاااا نظرات دوستان قدیمی …حتی شما و خانوم حاج محمدی….برام مثل دوستان مجازی تئاتری هستید….شاد باشید و سلامت
۰۴ آذر ۱۴۰۰
فرزاد جعفریان
مخلصم فراوان آقا بامداد عزیز ، من فوقش متوسط باشم بزرگ کجا بود برادر :))) گفتی سیال ذهن و کردی کبابم :))) این اختلاف سلیقه ها که بسیار بیشتر از پیش وجود داره و تازه من با دوستانی که الان چند ...
والا هر جا باشم و به هر دلیلی صحبت از جریان سیال ذهن بشه ، فورن یادِ شما میفتم :))
بله کاملن متوجه فرمایشتون هستم . و درک میکنم اون حسِ بدِ گول خوردن رو :)
به نظرم میشه از تیوال خواست که علاوه بر امتیاز ، نظر دهی در موردِ نمایشها رو هم محدود به اون کدِ خریدِ بلیت بکنه . مثل وقتی از اسنپ فود خرید میکنیم . مشخصن بهمون میگه میتونی برای همین چیزی که خریدی نظر و امتیاز بدی . که موقع نظر دادن هم مشخص میشه که داریم درباره ی کدوم خریدمون حرف میزنیم .
البته بعید میدونم تیوال براش این چیزها مهم باشه :d
قربونتون برم که همیشه عزیز و بزرگ و مهربونید :)
۰۵ آذر ۱۴۰۰
بامداد
والا هر جا باشم و به هر دلیلی صحبت از جریان سیال ذهن بشه ، فورن یادِ شما میفتم :)) بله کاملن متوجه فرمایشتون هستم . و درک میکنم اون حسِ بدِ گول خوردن رو :) به نظرم میشه از تیوال خواست که علاوه ...
فدااات :)) ما هم نشستیم ببینیم عاقبت همیاری جان حرکتی میزنه یا چه :))
۰۵ آذر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یه چیزی توی موسیقی بابک بیات هست که آدم دلش میخواد ساعت ده‌یازده شب یه جفت بوت چرم مشکی پاش کنه، یه عینک دودی مستطیلی روی موهای ژل‌ زده‌اش بذاره، سوار موتور بشه ولیعصر رو بره بالا. بعد مثلا برسه جمشیدیه یه هات‌داگ و پپسی بگیره بشینه رو نیمکت... عه نگا اون دور انگار آتیش روشن کردن و یکی داره گیتار میزنه.



https://uupload.ir/view/nima_masiha_-_parvanegi_(320)_njo9.mp3/
سروناز جان من قبلا بهت گفته بودم خیلی نوشته‌هات رو دوست دارم؟؟؟
نمیدونم? اگرم گفته بودم ،دوست دارم بازم بهت بگم...خیلی قشنگ مینویسی...حیف کم مینویسی...??
۱۳ آبان ۱۴۰۰
نیلوفر
سروناز جان من قبلا بهت گفته بودم خیلی نوشته‌هات رو دوست دارم؟؟؟ نمیدونم? اگرم گفته بودم ،دوست دارم بازم بهت بگم...خیلی قشنگ مینویسی...حیف کم مینویسی...??
مرسی نیلوفر خیلی ممنونم???
۱۳ آبان ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
۲۵

Born into Brothels

سال 2005 اسکار بهترین فیلم مستند رسید به «متولد روسپی‌خانه» که کارگردانش زانا برینسکی و راس کافمن بودن.
زانا و راس برای عکاسی و ساخت مستند به منطقه چراغ قرمز کلکته میرن.(منطقه قرمز هر شهر همون جایی که روسپی‌ها هستن) با این هدف که از وضعیت بی‌قانون و فجیع روسپی‌ها مستندی بسازن که متوجه میشن طبق معمول اوضاع بچه‌ها از والدین بدتره. دختر و پسربچه‌هایی که حق تحصیل ندارن و ناخواسته شاهد صحنه‌هایی هستن که دیدنشون به روح اونها آسیب میرسونه. خونه‌هاشون اتاقهای کوچیکه که محل کار مادرشون هم محسوب میشه و اونها بیشتر اوقات اجازه ندارن توی خونه باشن و یا توی خیابون یا بالا پشت بوم باید خودشون رو سرگرم کنن. توی محیطی زندگی میکنن که مدام حرف‌های زشت رد و بدل میشه و هرروز دعوا و ... دیدن ادامه ›› درگیری داره.
حالا یه زن جوون به اسم زانا وارد این محیط میشه و بچه‌ها رو میبینه و متوجه علاقه‌ و کنجکاوی اونها به عکاسی میشه.
دست هرکدوم از بچه‌ها یه دوربین کامپکت 35mm میده.
دوربین‌های کامپکت رو که میشناسید هیچ نیازی به تنظیم نور و دیاف و سرعت شاتر ندارن.فقط کافیه دکمه رو فشار بدید.
پس نتیجه‌ی این ایده، همونطور که انتظار می‌رفت شد عکس‌هایی با کادربندی‌های خلاقانه و پر از شیطنت و بازیگوشی بچه‌ها.
زانا شروع میکنه و به بچه‌ها عکاسی رو آموزش میده و راجع به ترکیب‌بندی و تفاوت عکس خوب و بد با اونها صحبت میکنه.
به هر یک از بچه‌ها یه مدادشمعی میده تا روی کانتکت شیت فیلمی که متعلق به خودشونه دور هر عکسی که از نظرشون خوبه رو خط بکشن و بعد توضیح بدن که چرا اون عکس رو دوست دارن.
*کانتکت شیت اون صفحه‌ای هست که همه‌ی عکسهای یه حلقه فیلم روش کوچیک چاپ شدن و بعد از انتخاب عکسِ خوب میشه اون عکس رو در هر ابعادی که بخواید چاپ کنید. در واقع با وجود کانتکت شیت نیازی نیست که برای چاپ همه‌ی عکس‌ها هزینه کنید.
خلاصه خیلی ساده خصوصیات یه عکس خوب رو به بچه‌ها آموزش میده.
بعد چون نمیتونسته بچه‌ها رو به حال خودشون رها کنه و برگرده آمریکا، تصمیم میگیره اونا رو مدرسه ثبت‌نام کنه و این درحالیه که بچه‌ها خیلی از مدارکی که برای ثبت‌نام مدرسه لازم بوده رو نداشتن.
به اضافه‌ی شهریه و خرج مدرسه که اون رو هم نداشتن.
حالا خاله‌زانا میاد و عکس‌های بچه‌ها رو میبره آمریکا و اونجا یه نمایشگاه عکاسی برگزار میکنه و صددرصد سود از فروش عکس‌هایی که خود بچه‌ها گرفته بودن رو میده به اونها.
پس پول شهریه جور میشه. بعد برمیگرده کلکته و تمام مدارکی که مدرسه نیاز داشته رو تهیه میکنه. یه مدرسه‌ی خوب پیدا میکنه و خودش دخترها رو میبره و در یه مدرسه‌ی شبانه‌روزی معتبر ثبت‌نامشون میکنه.
ولی پسرها تن به تحصیل نمیدن، یا والدینشون این اجازه رو بهشون ندادن و یا خودشون راغب نیستن که البته باز هم دلیلش همون وجود والدین بی‌مسولیت میشه.
زانا با خیال راحت برمیگرده آمریکا اما برخلاف تلاش‌های اون و راس، دخترها هم چند وقت بعد یکی یکی قید تحصیل رو میزنن و برمیگردن به منطقه‌ی قرمز. به جز یکی از دخترها که تحصیل رو ادامه میده.
آویجیت که اون زمان یه پسر یازده ساله بوده بخاطر نگاه متفاوتش در عکاسی و با حمایت زانا به هلند فرستاده میشه و توی ورک‌شاپ‌های معتبر شرکت‌ میکنه و درحال حاضر خودش تبدیل به یه مستندساز شده.

من خیلی سعی کردم که عکسهایی که خود بچه‌ها گرفتن رو توی اینترنت پیدا کنم ولی هنوز موفق نشدم.
عکس اول از چپ رو یکی از دخترها از خواهر دوستش گرفته که جز عکس‌هایی بود که برای فروش گذاشتن.
و عکس دوم رو زانا از بچه‌ها گرفته.

پوریا صادقی، امیر مسعود و محمد مجللی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وقتی بیشتر مردم از سالن کنسرت رفتن بیرون، الساهر از پشت پرده‌‌ی مخملی برگشت روی صحنه و رفت پشت پیانو نشست.
اونهایی که هنوز نشسته بودن، شروع کردن به دست زدن، از صدای تشویق اونها،کسایی که نزدیک در خروج بودن ایستادن و با دیدن الساهر پشت پیانو، برگشتن.
.
.
.
حالا دورتادورش، یاسمن نشسته. شنل و دیور و کلوئه رو دیگه نمیشه از هم تشخیص داد.
یکی از سمن‌ها دستش به آویز نیم‌رخ بیست‌و‌چهار عیارشه،آویز رو روی زنجیر طنابی‌ طلایی‌ش تاب میده.‌
الساهر داره برای اون میخونه...
.
.
.

آیا به حرفم شک می کنی وقتی می گویم که تو مهمترین و باارزش ترین زن دنیا هستی
آیا به این شک ... دیدن ادامه ›› داری که ورود تو به قلب من
باشکوه ترین روز و بهترین خبر در تاریخ تمام جهان بود
آیا به این شک داری که تو وجود وتمام زندگی من هستی
و من از چشمان تو آتش عشق را دزدیدم
و حاضر شدم که برای به دست آوردنت خطرناک ترین کارها را انجام بدهم
ای گل و بوی خوش و یاقوت و ملکه و قانون زندگی و خوبی در بین تمام ملکه های جهان
ای ماه من که هر غروب از لابه لای کلمه هایم متولد می شوی
تو آخرین سرزمینی هستی که من قبرم را در آنجا بنا خواهم کرد و در آنجا مدفون خواهم شد و تمام کتاب های عشقم را در آنجا منتشر خواهم کرد
|حالا همه برگشتن، داربوکا برگشته، ویولن برگشته و همخوان‌ها برگشتن|
تو تنها خواستنی من هستی
نمی دانم که چگونه توسط امواج دریا بر روی قدمهای تو افتادم
نمی دانم چگونه به سمت من آمدی
و چگونه به تو نزدیک شدم
تو همچون شبهای عاشقانه گرم و پر حرارت هستی
از روزیکه بر در خانه ام کوبیدی من دوباره متولد شدم
.
.
.
https://uupload.ir/view/hal_andaky_shak_melody4arab.com__77l.mp3/



این مهمه که هفتم فروردین رو زیر باد پنکه‌ی اتاق وسطی بعد خوردن دوتا تیکه تلال بدون تیغ گذرونده باشید، تا لذت ببرید از اونچه قبانی سروده و الساهر خونده.
سپهر و امیر مسعود این را خواندند
نیلوفر ثانی، سیدمهدی، Ali و محمد مجللی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
https://www.instagram.com/p/CTuGBi6ALSM/?utm_medium=copy_link

کالکشن بهار 2022 تام براون

یه چیزی شبیه‌ به رویاهای آلن رُب‌گری‌یه
محمد مجللی و نیلوفر این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
24
Elliott Erwitt

الیوت ارویت یه عکاس بانمکه.

مجموعه عکس‌های زیادی داره که معروف‌ترینش "سگ‌ها"ست.

اما من بین همه‌ی عکسهاش عاشق این نگاه شدم.
ارویت با هر عکسش یه داستان کوتاه رو منتشر میکنه.
اما این عکس شبیه به یه داستان کوتاه نیست.خیلی ... دیدن ادامه ›› بیشتر از چند کلمه حرف داره و از معدود عکسهاییِ که نه خشونت داره نه فقر نه استثناء اما به اندازه‌ی همه‌ی این موضوع‌ها تنش داره .
تمام نگاه‌های توی عکس برای خودشون دیالوگ دارن.

http://www.artnet.com/artists/elliott-erwitt/
یکی دیگه از عکس‌های الیوت ارویت که امروز برای اولین‌بار دیدم


https://www.instagram.com/p/CaCZZqNAaQE/?utm_medium=copy_link
۲۷ بهمن ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

.
.



افغانستان ۱۹۶۰. دو دانشجوی پزشکی و استادشان را در عکس می‌بینید.
.
.
.
.
انقدر اون روزهایی که گروه تروریستی طالبان اومد ایران، خودمون درگیر گرونی و کرونا و ناامیدی بودیم(و‌ هنوز هستیم) که نمیشه همدیگه ... دیدن ادامه ›› رو سرزنش کنیم که چرا نشد بریم جلوی وزارت امور خارجه و محترمانه بخوایم این پسماندهای غیرقابل بازیافت افراطی رو تحویل نگیرن و باهاشون وارد رابطه نشن.

.
.
.https://rarehistoricalphotos.com/afghanistan-1950s-1960s/


(برای دیدن عکس‌های این سایت باید فیلتر شکن رو روشن کنید)
حمید رضایی و امیر مسعود این را خواندند
علی د و محمد مجللی این را دوست دارند
سالها در ایران ساکن بودند و براحتی در حال رفت و آمد و برنامه ریزی
وقتی خبرنگار افغان از ظریف پرسید شما طالبان را تروریستی می شناسید یا خیر، گفت فعالیت های تروریستی داشته و ما طبق اتحادیه جهانی فکر می کنیم و بعد خبرنگار پرسید پس چطور سالها در کشورتان به سرکردگانش پناه دادید و حمایت کردید
و ظریف با چشمانی وق زده بدنبال توجیه هات مسخره و پوشالی بود
۲۵ مرداد ۱۴۰۰
نیلوفر ثانی
سالها در ایران ساکن بودند و براحتی در حال رفت و آمد و برنامه ریزی وقتی خبرنگار افغان از ظریف پرسید شما طالبان را تروریستی می شناسید یا خیر، گفت فعالیت های تروریستی داشته و ما طبق اتحادیه جهانی ...
حتی اگه این روابط منفعت هم داشته باشه، منفعت به چه قیمتی؟
شدیم یه امریکای جهانخوار کوچولو.یه کشور توسری خوری که توسری میزنه.
۲۵ مرداد ۱۴۰۰
سروناز یکتا
حتی اگه این روابط منفعت هم داشته باشه، منفعت به چه قیمتی؟ شدیم یه امریکای جهانخوار کوچولو.یه کشور توسری خوری که توسری میزنه.
کاملا موافقم
وقتی قرار باشه توسری بخوری، گاهی هم باید جفتک بزنی تا لااقل بتونی فرسایش ایجاد کنی
چه برای مردمت چه جهان
۲۶ مرداد ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
23

چندماه پیش مستند (عکاس جنگ) رو دیدم.
مستندی راجع به جیمز ناکتوی.James Nachtwey

بعد از اون مستند تکلیفم با خودم مشخص شد؛من هیچوقت به جایگاهی که میخوام،نمیرسم.
من عکاس های زیادی رو میشناسم.بزرگترین عکاسان جهان.رابرت کاپا،انسل آدامز،هنری کارتیه برسون،هلموت نیوتن،انی لیبوویتز...عکاس هایی که قویترین ترکیب بندی ها رو داشتن،عکاس هایی که مهم ترین لحظات تاریخ رو ثبت کردن،عکاس هایی که برای معتبرترین مجلات از مشهورترین آدم ... دیدن ادامه ›› ها عکس گرفتن.
اگر من جای هرکدوم از این عکاس ها بودم باز هم به جایگاه و موقعیت جیمز ناکتوی غبطه میخوردم.
اگر میگم به جایگاه آرمانی ام نمیرسم.دلیلش اینه که خودم نمیخوام.من نمیتونم و نمیخوام لحظاتی رو که ناکتوی به عنوان یک عکاس پشت سر گذاشته پشت سر بذارم.
توی مستند صحنه ایی بود که من دستم رو روی مانیتور گذاشته بودم تا اتفاقی رو که داشت میفتاد نبینم و عکاس اون اتفاق جیمز ناکتوی بود.

ناکتوی برای عکاسی به جاکارتای اندونزی رفته بوده.تا از وضعیت حاشیه‌نشین و ریل نشین های شهری توریستی عکاسی کند.او مردی رو پیدا میکنه که پدر یک خانواده است و شغلش گدایی است.مرد یک دست و یک پایش را در حادثه‌ی تصادف با قطار از دست داده و سه فرزند کوچک دارد و روی یک تکه زیرانداز زندگی میکند کنار ریل های قطار.
ناکتوی به نیت عکاسی از همین حاشیه نشین ها به جاکارتا رفته بوده که از طریق یک رابط متوجه میشود که اوضاع سیاسی اندونزی به هم ریخته و احزاب به جان هم افتادن.تصمیم میگیره آشوب ها رو پوشش بده.
دزموند رایت( فیلمبردار آلمانی )که او هم برای پوشش خبری همراه ناکتوی بوده،این اتفاق رو تعریف میکند:عده ای با شمشیر به خیابان ها ریخته بودند و عده ای دیگر را میکشتند.(توی فیلم به طور دقیق اسم میبرد از گروه های معترض اما من الان خوب خاطرم نیست که دقیقا اسم اون حزب ها چی بود)خلاصه مردم به طرز وحشیانه ای به جان همدیگر افتاده بودند.
بعد از کشته شدن سه نفر با شمشیر،نوبت یکی دیگه میرسه.اون شخص پا به فرار میذاره و جمعیت شمشیر به دست به دنبالش می افتند.لحظات انقدر پرتنش و خطرناک بوده که هیچ عکاسی جرات نزدیک شدن به صحنه را نداشته و عکاس ها از فاصله های دور و امن حتی از روی پل،از درگیری عکس میگرفتند اما جیمز دقیقا وسط درگیری بود.دقیقا وسط.
اینطور بگم،ناکتوی انقدر به صحنه نزدیک بوده و قدم به قدم مرد قربانی بوده، که جلوی جمعیت شمشیر به دست زانو میزنه و از اونها میخواد که از جون اون مرد بگذرند.
ناکتوی سه بار جلوی اونها زانو میزنه و به اونها التماس میکنه که مرد رو نکشند.
ناکتوی سه باز زانو میزنه و برای نجات جون اون مرد التماس میکنه.
سه بار.
و این اون مرحله‌ای هست که هیچ عکاسی هنوز بهش نرسیده.این نهایت اخلاق.
دزموند رایت میگه: در حرفه‌ی ما همه خیلی با هم رقابت میکنند و به وحشیانه ترین شکل ممکن کارشان را پیش میبرند و با سنگدلی میگن،من خبرنگارم به من ربطی نداره و نباید دخالت کنم.اما در واقع اونها منتظرند تا اتفاق رخ بده تا عکس یا خبری تکان دهنده به دست بیاورند.

اگر عکاس یا خبرنگاری صرفا خودش رو یک شاهد و راوی نامرئی میدونه،من نمیتونیم از او ایرادی بگیرم.
اما میتونم اون عکاسی رو که در بحرانی ترین لحظات برای نجات جون یک انسان از جون خودش میگذره و شغل و شهرت رو توی اولویت قرار نمیده رو یک الگوی بی نقص برای خودم قرار بدم.
میدونید که بر خلاف التماس های ناکتوی،آنها اون مرد رو کشتن.

ناکتوی بارها وسط جهنم گیر کرده.در اردوگاههای قحطی زدگان،جنگ‌های داخلی آفریقا،گورهای دسته جمعی کوزوو،قیام رام‌الله
و به گفته ی خودش سخت ترین لحظاتش،مواجه شدن با قحطی زده ها بوده.
جیمز ناکتوی رو مردی آروم و کم حرف میشناسند.
و یکی از مهمترین اصل هایی که به اون پایبنده و بهش عمل میکنه،احترامه.
او معتقده که به عنوان یک عکاس باید به مردم احترام گذاشت.مردم عزادار،مردم خشمگین،مردمی که خونه و زندگیشون از بین رفته.برای عکاسی از اونها فقط باید با احترام باهاشون رفتار کرد.
میخواستم چندتا از عکس‌های ناکتوی رو هم بذارم،ولی بنظرم اگر دوست دارید خودتون سرچ کنید و ببینید چون مشهورترین عکسهای ناکتوی همزمان غمگین ترین و خشن ترین های مجموعه‌اش هستند و به همین دلیل نمیخوام بی مقدمه با اون عکسها رو به رو بشید.


James Nachtwey
کیف کردم از حرکتش
تا امشب حتی اسمش رو هم نشنیده بودم اما الان تبدیل شد به یکی از محترم ترین آدم ها برای من ♥️
یجایی از وسط های متن، بدون اینکه حتی خودم بفهمم، احساس کردم جای شنیدن دارم می‌شنوم و یه صدایی شبیه علی بندری داره با احساس متن رو برام میخونه، مرسی برای یادداشت هاتون خانم یکتا جان
۰۴ مرداد ۱۴۰۰
محمد مجللی
کیف کردم از حرکتش تا امشب حتی اسمش رو هم نشنیده بودم اما الان تبدیل شد به یکی از محترم ترین آدم ها برای من ♥️ یجایی از وسط های متن، بدون اینکه حتی خودم بفهمم، احساس کردم جای شنیدن دارم می‌شنوم ...
مرسی از خودت محمدجان که میخونی این یادداشت‌ها رو *♥️*
۰۴ مرداد ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از صبح دارم فکر می‌کنم اتفاق بابک خرمدین خیلی آشناست،که برادرم گفت مثه نمایشنامه‌های مک‌دونا می‌مونه.
البته من خودم یاد آثار آیرا لوین افتادم.
سپهر این را خواند
امپرسیونیست، سپهر امیدوار و محمد مجللی این را دوست دارند
جالبه .
به قول سارتر با هر اثر هنری چیزی در جهان تغییر میکند .
به شکلی افلاطونی همیشه معتقد بوده م زندگی و واقعیت متاثر از هنره . هر جزئی از واقعیت تابعی از ارتعاشات و امکانهای فعال شده ی هنریه . باورم این بوده که واقعیت پیامد و رونوشت آثار هنریه . چون در یک لحظه و لحظات مکرر و مدام بعدی ، تعداد زیادی آدم ، متمرکز روی اون اثر و "ایده " ش میشن و همین ارتعاش تغییر ، یا خلق رو ایجاد میکنه .

۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
سروناز یکتا
در واقع مسئله همینه که شما می‌شناختید و من نمی‌شناختم و برداشت‌های ما به اندازه‌ی فاصله‌مون با مقتول،از هم فاصله داره. برای همین توضیح من میتونه مسئله‌ساز بشه.
اگر اینطور صلاح میدونین اصرار نمیکنم .
گفتگوی خوبی برام بود و آموختم ازتون ، ممنونم :)
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
امپرسیونیست
اگر اینطور صلاح میدونین اصرار نمیکنم . گفتگوی خوبی برام بود و آموختم ازتون ، ممنونم :)
منم ممنونم و خوبه که تونستیم راجع بهش صحبت کنیم :)
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
22

دیدین یه وقتهایی توی فیلمها یه صحنه‌هایی رو می‌بینیم که میگیم: اینطور هم نیست دیگه...داره اغراق میکنه...
مثلا مرد شرور به پسربچه‌ی بدون پا و گدا که روی تخته چوبی چرخدار نشسته نزدیک میشه و با کتک زدن پسربچه تخته را از او میگیرد.

https://uupload.ir/files/xt_رضا_دقتی1.jpg
https://uupload.ir/files/w6xh_رضا_دقتی2.jpg

رضا دقتی شاهد چنین صحنه ای بوده و برای لحظه‌ای تصمیم به دخالت هم میگیرد اما به خودش مسلط میشود و بجای دخالت،عکسش را میگیرد.
توضحیات:
https://uupload.ir/files/xyz5_دقتی_3.jpg

من ... دیدن ادامه ›› برای مدتی رضا دقتی رو فالو کرده بودم و توی همان مدت که مصادف شد با روزهای قرنطینه،رضا دقتی توی پیجش اعلام کرد که نسخه‌ی پی دی اف کتاب"چشم‌اندازی دیگر" را رایگان در اختیار مخاطبانش قرار داده.
منم بعد چندماه سراغ کتاب رفتم و البته هنوز کامل نخوندم ولی ماجرای پسربچه مصری رو دوست داشتم.
کنتراست بالای عکسهای رضا دقتی و یک جور تندوتیزی که از نظر من انگار توی عکسهایش است باعث شده عکاس مورد علاقه‌ی من نباشه اما دقتی یک عکاس بزرگ و جهانیه و در بسیاری از رویدادها حضور داشته و از بسیاری از رهبران جهان عکس گرفته و دارای مدال شوالیه است و عکاس نشنال جئوگرافیکه.

https://uupload.ir/view/1xu7_rezadeghati-derrière-lobjectif-persian.pdf/
میم، سمانه، علی ملکی، امیر مسعود و محمد مجللی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید