در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نسترن ربانی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:26:38
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
حدود ده سالم بود. اینطوری یادمه که یک بار دیدم پدر مادرم این آقا یعنی خفاش شب را در تلویزیون می بینند، پرسیدم این کیه؟ گفتند این آقا شب ها، خانم ها را اذیت می کرده و می کشته. در خانواده و جامعه ای بزرگ شده بودم که خیلی چیزها را نمی دانستم. معنی کلمه تجاوز را چند سال بعد فهمیدم! و معنای رنج واقعی که پشتش هست را سالها بعد! همین که یک نفر باشه که خانم ها را می کشته، به نظرم آدم عجیب و روانی و ترسناکی بود. جامعه ای که توش زندگی می کردم، من را طوری بار آورد که بیشتر از این ندانم. یک خاطره هم دارم روی پله های موکت شده آبی خیلی جذاب خونه مادربزرگم، یک تیکه از روزنامه با عکس چند تا زن روش که اینها را خفاش شب کشته! چه فاجعه ای!
وقتی در صفحه نمایش های تیوال، نمایش های مختلف را می دیدم، چشمم به این نمایش افتاد، غلامرضا لبخندی و وقتی داخل صفحه شدم فهمیدم در مورد خفاش شب است. خاطرات بچگیم برام تازه شد، رفتم و در مورد خفاش شب سرچ کردم و به مطالب خیلی تازه تری در این مورد، مخصوصا در یوتیوب برخوردم. مطالب بسیار جدید و حتی این مطلب بود که به این نمایشنامه ایراد گرفته شده بود که شما شخصیت حمید رسولی را باید از آن حذف کنید و ما هم در نمایشنامه جای این اسم مجید غلامی را می بینیم!
به برادرم که هم پای تئاتر دیدن هست، چیزهای جالبی که در سرچ خود به آن رسیده بودم، گفتم و بعد هم بهش گفتم تو برو و این نمایش را ببین، من می ترسم که بیام. چون چند تا خانم نوشته بودند بعد دیدن این نمایش تا چند وقت حتی تو ماشین خود‌‌شون می ترسیدند.
گذشت، بنا به دغدغه مندیم یک کتابی خواندم به نام "انسان در جستجوی معنا". با این که می دونستم که اون کتاب، کتاب تلخی است و نصف اول ... دیدن ادامه ›› کتاب در مورد کشتار بی رحمانه یهودیان و اردوگاه های کار اجباری آنهاست، به خاطر دغدغه معنایی که داشتم کتاب را خواندم. به قول نیچه، "هر کس چرایی برای کاری داشته باشد، چگونگی آن را هم می یابد." ولی به نظرم کتاب اون قدری که فکر می کردم تلخ و اذیت کننده نبود! در اون کتاب در مورد رنج انسان صحبت شده بود، اینکه انسان هر کار کند باز هم بعضی رنج ها غیر قابل اجتناب است و خوب است که معنایی برای رنج غیرقابل اجتناب پیدا کنیم. به خودم آمدم و دیدم، من رنج ها را زیر فرش قایم می کنم، ولی رنج ها هستند و تصمیم گرفتم آگاهانه رنج ها را ببینم و این نمایش را هم چون به نظرم خوب و مفید است، هرچند تلخ و ترسناک باشد، ببینم! نوشته آقای رضا جاویدی در زیر برگه نمایش یخ زده هم در این مورد و برای من مفید بود. وقتی ما در دنیایی زندگی می کنیم که رنج هست، باید آن را بشناسیم و باهاش برخورد کنیم نه این کله خود را زیر برف کرده و سعی کنیم رنج را نبینیم. خوشحالم که این نمایش را دیدم و از منطقه امن خودم بیرون آمدم. نمایش خیلی خوبی بود و به معنی واقعی کلمه نمایش بود! و جالبیش این بود که بعد دیدن این نمایش اذیت نشدم! شاید ظرفیت روانیم افزایش پیدا کرده!
سلام
ارادت
ممنون که ما را تماشا کردید
و
برامون نوشتید♥️🎭
۴ روز پیش، یکشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام من امشب بلیط این تئاتر را برای ردیف اول وسط دارم و بعد از خرید کامنتی دیدم که بو و دود سیگار تماشاچیان مخصوصا ردیف اول را اذیت کرده است! با توجه به آلودگی هوا و اینکه مکان این نمایش در وسط شهر است که آلودگی هوا بیشتر است، لطفا هماهنگی کنید که دود سیگار واقعی کمتر باشد، چون شاید من نتونم تحمل کنم، تا ردیف های خیلی بالا هم بلیط ها را فروخته باشند و نتوانم جایم را هم جا به جا کنم! :( نگرانم شاید مجبور بشم سالن را به خاطر سردرد ترک کنم.
سلام
ارادت
نگران نباشید

صحنه پایانی هست
دقایق آخر

در خدمتیم
کهبد تاراج
سلام ارادت نگران نباشید صحنه پایانی هست دقایق آخر در خدمتیم
خیلی ممنون که توجه کردید و جواب دادید. 🪻
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام، در امتیازها تون دیدم که به نمایش یخ زده امتیاز یک داده اید، می خواستم اگر امکانش هست به اختصار مشکلی که در کار دیدید را بنویسید، من با اینکه امتیازش کم بود، دوست داشتم اگر شد برم، امتیاز شما مرددم کرده.
سپهر، گروه تبلیغات میزانسن، راحله توکلی و stanco این را خواندند
سجاد آل داود این را دوست دارد
سلام وقت بخیر،
تیوال به هیچ نحوی به من اطلاع نداده بود که این دیوار نوشته را روی دیوار بنده نوشته بودید.
از تاخیر در پاسخگویی عذر‌خواهی می‌کنم.
امتیاز اولیه من به این نمایش 2 امتیاز بود.
این دو امتیاز را به دلیل بازی قدرتمند مرتضی کوهی (که واقعا تنها چیزی بود که باعث شد ناراضی از سالن خارج نشوم و انتخاب بسیار درستی ... دیدن ادامه ›› برای آن نقش بود) و بعد از او ریحانه سلامت دادم و بقیه اجرا به نظرم شدیدا از مشکل ریتم رنج می‌برد. تایم نمایش در شبی که به تماشایش نشستم در صفحه تیوال 90 دقیقه اعلام شده بود. تقریبا از نیمه دوم به نظرم با صحنه‌های اضافه مواجه بودیم و خیلی از اتفاقات به نظر من در خدمت پیش‌برد روایت نبودند. بنابراین به نظرم این نمایش حتی در همان تایم 90 دقیقه‌ای اعلام شده نیز بیش از حد طولانی بود. بماند که در شبی که به تماشای آن نشستیم نمایش 110 دقیقه طول کشید و مخاطبانی که نزدیک من بودند از جایی به بعد با هربار خاموش شدن چراغ‌ها برای تعویض صحنه انتظار پایان نمایش را داشتند. این یعنی مشکل جدی در ریتم.
اما سوال اینجاست که چرا امتیاز من به یک تغییر کرد؟ موضوع احترام به مخاطب از سمت کارگردان محترم کار است که هرگز به عنوان مخاطب بی‌احترامی‌ای به او روا نداشته‌ام و صرفا از اثر او به دلایلی راضی نبوده‌ام. بعد از چند اجرای اول، خطاب به مخاطبان تیوالی، در استوری اینستاگرام خود اعلام کردند اگر به دنبال نمایش‌های میان‌مایه 60 دقیقه‌ای هستند به تماشای نمایش ‌یخ‌زده نیایند و این باعث شد که نیاز ببینم در حد یک رای خودم اثر بی‌احترامی سازنده اثر به مخاطبی که ارزش قائل شده است و کار او را تماشا کرده است را در نمره این نمایش لحاظ کنم.
به نظرم در مدیوم هنر نمایشی، چنین رویکردی پذیرفته نیست و افرادی که توانایی پذیرش نظرات مخالف را نداشته باشند بیش از یک حد مشخص رشد نخواهند کرد چرا که عمیقا دلبسته به خود هستند.
رویکرد ایشان را به عنوان مثال با محمد برهمنی مقایسه می‌کنم که پس از موفقیت نمایش تاری روزی در کاخ هنر دو ساعتی را برای من و چند نفر از دوستان تیوال وقت گذاشت تا خیلی خاضعانه به اندک نقد‌هایی که به آن اجرا داشتیم گوش دهد. به همین دلیل نیز این کارگردان مولف بزرگ شده است. کارگردانان بزرگ اتفاقا می‌دانند از هر کسی می‌توانند یاد بگیرند اما کارگردانان کوچک اینطور نیستند. قضیه منحنی دانینگ-کروگر است که احتمالا با آن آشنا باشید.
بنابراین برای امتیاز با در نظر گرفتن مسائل فنی می‌توانید به امتیاز دو رجوع کنید که صرفا با توجه به اتفاقات داخل سالن است اما توصیه من به شما این است که اگر شما نیز مانند من به آثار میان‌مایه 60 دقیقه‌ای علاقه‌مند هستید به سراغ این کار نروید.
سجاد آل داود
سلام وقت بخیر، تیوال به هیچ نحوی به من اطلاع نداده بود که این دیوار نوشته را روی دیوار بنده نوشته بودید. از تاخیر در پاسخگویی عذر‌خواهی می‌کنم. امتیاز اولیه من به این نمایش 2 امتیاز بود. ...
ممنون که وقت گذاشتید و پاسخ دادید. 🌸
نسترن ربانی
ممنون که وقت گذاشتید و پاسخ دادید. 🌸
خواهش می‌کنم. 🙌🏻
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این نمایش از درجه کیفی خیلی بالایی برخوردار بود.
تا سایت باز شد، اقدام به خرید بلیط کردم و به راحتی تونستم بلیط ردیف اول را تهیه کنم و در طول نمایش احساس می کردم جزئ از صحنه هستم و این خیلی جذاب بود!
آدم ها بیشتر اون چیزی هستند که نمی گن تا اون چیزی که هستند.
خلاصه نمایش به نظر من همین بود.
بازی خانم فاطمه نقوی و آقای صابر ابر هر دو خیییییلییییییی خوب بود و تجربه خیلی متفاوتی برای من بود.
فقط به نظرم بهتر بود قبل نمایش مثل خیلی نمایش های دیگه تذکری بابت خاموش کردن گوشی ها داده می شد.
به نظرم این نمایش خیلی خوب بوده، لطفا دوباره اجراش کنید، من از دست دادمش.
من فکر می کردم تمدید می شه، دوست داشتم ببینمش ولی نشد. :(
طراحی لباس، برای من خیلی جذاب و خلاقانه بود. رو گریم افراد هم معلوم بود وقت زیادی گذاشته شده بود و به بیننده احترام گذاشته شده بود. طراحی صحنه هم خیلی باحال بود، دوسش داشتم. حتی کاملا مشخص بود، روی چگونه راه رفتن افراد هم وقت گذاشته شده بود و خیلی قشنگ بود. کلا از لحاظ زیبایی بصری این نمایش خیلی قشنگ بود، اممممممااااااااا چه لزومی به این بود که متن انقدر سنگین باشد و روان و راحت قابل فهم نباشد؟! این رو اصلا دوست نداشتم و اینکه رسالت تئاتر به نظر من راحت تر کردن فهم است نه اینکه برای فهم اون تئاتر، مجبور باشی بری پادکست گوش کنی یا کتاب بخوانی که به نظرم این نمایش در این زمینه کمبود داشت.
به نظرم سوپرمن "حتما" هم خودش بود، ولی بچگی هاش، لباس عروسک بچه هم لباس "حتما" بود و وقتی داشت با "حتما" صحبت ... دیدن ادامه ›› می کرد، داشت با یک قسمت وجود خودش حرف می زد. یک سوالی داشتم، اگر کسی یادش هست ممنون می شوم بهم بگوید، سرخپوسته در مورد تیز بودن وقتی اون ابزارش را بالا برد، چی گفت؟
من با این نمایش خیلی حال کردم. این فرم نمایش و آرامشش را دوست داشتم. برای برادرم ریتمش کمی کند بوده ولی من همین ریتم را دوست دارم. قبلا یک نقد درموردش نوشتم که کمی دیر رسیدم و مجبور شدم به جای سر سالن ته سالن بشینم و خیلی به نظرم خوب نفهمیده بودم. بلیطش را دوباره تهیه کردم و ایندفعه به موقع رسیدم و جای خودمون یعنی ردیف اول نشستیم. اولین بار در زندگیم بود که یک نمایش را دوبار دیدم! واقعا یک سری دیالوگ ها را خوب نفهمیده بودم! ایندفعه بهتر فهمیدم! اما خیلی جالب بود برام که به نظرم قشنگی حرکات "خیلی چیز می داند" از ردیف های آخر بهتر دیده می شد! و با اینکه کمتر از نمایش فهمیده بودم ولی جو غم تئاتر دفعه اول من را بیشتر گرفته بود تا دفعه دوم! و تماشاچی های روز اول یعنی جمعه، به نظرم تماشاچی های بهتری بودند و ساکت نشسته بودند. در روز سه شنبه، چند تا خانم به دیالوگ هایی که حتی لبخند به لب من نمی آورد، با صدای بلند می خندیدند!
یک انسان، حتی در کابوس هاش هم اسیر محدودیت های ذهن خودشه.
تکرار کردن درد داره و اون قدر این درد ادامه پیدا می کنه تا تو تغییر کنی.
دو نفر از تئاتر بین های واقعی که نظرشون به من معمولا شبیهه برای این نمایش نظر خیلی مثبتی گذاشته بودند و این باعث شد که منم ترغیب بشم ببینمش. خیلی به نظرم این نمایش صندلی هاش پر نمی شد و ناراحت بودم که تئاتری که به نظر انقدر خوب میاد، چرا باید صندلی ها خالی باشه! برای نمایش، ردیف اول بلیط خریدم. روز جمعه بود و به نظرم بی ترافیک. متاسفانه به ترافیک خوردیم و تقریبا بیست دقیقه دیر رسیدیم و اونجا بود که فهمیدم سالن تئاتر هامون یک در هم از بالا از کافش داره و بدون اینکه بلیطمون را ببینند، راهمون دادند رفتیم تو و ردیف های آخر نشستیم و اونجا بود که فهمیدم خداروشکر چقدر صندلی ها پره. به نظرم بازیگرها خوب بودند و صداشون به ما که تقریبا ردیف آخر بودیم هم می رسید. کلا به نظرم نمایشه خیلی مفهوم داشت و متفاوت و باحال بود، ولیییییی ذهن من خیلی درگیر بود و پرش داشت و احتمالا تمرکز برای کسانی که دور از صحنه ردیف های آخرند سخت تره، همش را نفهمیدم. احتمال داره دوباره بیام ببینمش. موضوعش سوگ و فقدان بود و به نظرم حرف هایی برای گفتن داشت. به هر حال، سوگ فقط سوگ یک عزیز نیست و در جنبه های دیگر زندگی هم به نظرم کاربردی بود. آخر نمایش یک موزیک غمناکی پخش می شد که کاش یک ربع همین طوری ادامه داشت و در حال و هوای خودمون می نشستیم و گریه می کردیم. حال می داد. نمایش تموم شد، مجبور شدیم بریم.
واقعا هنر عروسک گردانی در اوج خودش بود. حرکت هایی جزئی اسب ها، موهای مولانا که در باد تکان می خورد. رقص سماع. پرنده ها و نسبت به آن همه عروسک گردان و اون همه کاری که پشت این کار هست و به نسبت بقیه تئاترها، قیمت بلیط خیلی کم بود!
تمام کار به شعر بود و من روی شعرها تسلط کافی نداشتم و فکر کنم به همین دلیل بعضی جاها را کامل نفهمیدم و خیلی با این تئاتر درگیر نشدم. به نظرم خیلی خوب است اگر فایل شعرها به هر طریقی در اختیار بینندگان قرار بگیرد تا بتوانند استفاده کنند. بیشترین جایی که فهمیدم، قصه موسی و شبان بود که در کتاب ادبیات دبیرستان بود.
در مورد محل نشستن، من ردیف اول وسط بودم، ردیف اول به عروسک هایی که دورتر می ایستند، دید خیلی خوبی ندارد و فقط از کمر به بالای عروسک ها قابل دیدن است. به نظرم ردیف سوم و بالاتر این مشکل را نداشته باشند. اما خوب چون فیلم برداری آزاد بود، جای من طوری بود که فیلم برداری دیگران تمرکزم را به هم نمی ریخت.
نوع حرکت عروسک شمس هم خیلی باحال بود. 😁
ولی واقعا اگر این نمایش به صورت کتاب صوتی با همین صداهای قشنگ و احساسات بازیگرانش در بیاد، من یکی که دوست دارم بخرم و دوباره صوتی گوشش کنم. به نظرم دیالوگ ها خیلی عمیق بود. صوتی باشه می تونیم چند بار گوش کنیم و به دیالوگ ها فکر کنیم.
می دونی مالی بینا شده بود، اما وفق دادن خودش با دنیای بینایی براش سخت بود. بینایی یک توانایی هست که باعث می شد بتونه کارهای بیشتری بکنه ولی ذهنش ... دیدن ادامه ›› توانایی وفق با این توانایی را نداشت. یعنی توان ذهنش برای این موقعیت کم بود. اگر توان ذهنش این توانایی را قبول می کرد و باهاش همسو می شد، زندگیش بهتر می شد. ما هم همینیم. خیلی اوقات مشکل ناتوانایی ما نیست، ذهنمون خودش را با اون توانایی و چالش هایی که اون توانایی داره نمی تونه وفق بده!
طراحی صحنه مینیمال این نمایش را خیلی دوست داشتم. بر خلاف نظرات دیگران بازی آقای علی سرابی و صابر ابر و نوع اجراشون به نظر من خیلی خوب بود و فرق بازی این بازیگران حرفه ای و بعضی تئاتر ها که بازیگران حرفه ای نیستند برای من مشهود بود.
تعریف این نمایشنامه را خیلی شنیده بودم و گفتم چه بهتر که حالا که با بازیگران حرفه ای اجرا می شود برم ببینمش. متن نمایش نکاتی داشت که می شه کلی روشون فکر کرد و کلی نکته روانشناسی توش بود.
امممماااااااا من ردیف هفتم وسط سالن اصلی نشسته بودم و تمام دیالوگ ها را نمی فهمیدم! خیلی سعی می کردم بشنوم و می شنیدم، اما مغزم نمی فهمید. اگر بخواهم شبیه عبارت کوربینایی که در خود نمایش بود بگم، می شه یک جاهایی کرشنوایی داشتم. معمولا این اتفاق در تئاتر ها خیلی کم برام اتفاق می افته، آره من ذهنم مشغول بود ولی تو چندتا تئاتر دیگه هم ذهنم شلوغ بوده اما تئاتر تمام توجهم را می آورده به زمان حال و تمام دیالوگ ها را ذهنم می فهمیده. حالا مطمئن نیستم ذهن من شلوغ تر بوده و فکر می کنم دلیلش این بوده که از صحنه اجرا دور بودم و در نمایش های دیگه ردیف اول می شینم و چون به نظرم این نمایشنامه خیلی نکته داشت،کتاب نمایشنامه را خریدم و آنجا یک قسمت هایی از متن که نمی شنیدم را فهمیدم.
_ چکیده زندگیت را بهم بگو.
_ وقتی خواستی بری عشق و حال. اول دنگ ها رو حساب کن. چون اگه حساب نکنی، آخرش نه پولت می مونه نه عشق و حال.
_ همین؟! چیز بیشتری نفهمیدی؟
_ نه. تو اگر می خوای می تونی کلی کتاب از جمله های قشنگ بزرگان بخونی. راستی پادکست هم گوش بده.
من این نمایش را از روی کامنت ها برای دیدن انتخاب کردم. کامنت هایی که نوشته بودند که با این نمایش هم گریه کردم، هم خندیدم. دوست داشتم نمایشی ببینم که روحم را لمس کند. اما برای من اصلا اینطوری نبود! با اینکه خیلی اتفاق افتاده نمایشی اشکم را دربیاره، اصلا احساساتی نشدم! خیلی هم نخندیدم! نمایش کلا یک سبک دیگه بود که نقطه قوتش متنش بود. متن خوبی داشت. متنی که همش داشت می گفت، نمی دانم. نترس از اینکه بگی معنی زندگی را نمی دانم! انسان ها خیلی چیزها را نمی دانند و شاید کلا الکی زندگی کنند و دلخوشی های الکی در زندگی و برای معنی زندگی داشته باشند و یا بسازند! متن جالب بود و من را به این می برد که من زندگی را چطور می بینم. به نظر یک جور دیگه روحم را لمس کرد! بازی ها به نظر من کاملا حرفه ای نبود. متوسط بود. کلی ترانه معروف هم در متن گنجانده شده بود که به نظر من یک جاهایی زیادی بود.
کارگردان کار خیلی خوش اخلاق جلوی در ورودی سالن نمایش ایستاده بود و به تماشاچیان که وارد می شدند خوش آمد گفت و در آخر نمایش هم ایستاده بود که به نظر من این نشانه اهمیتی بود که برای کارش قائل است و خیلی کارش قشنگ بود.
سلام، من چطوری می تونم نوشته های کسانی را که قبلا دنبال کرده ام بخوانم؟ از کجا بهش دسترسی دارم. دنبالشون کردم ولی الآن نمی دونم از کجا نظراتشان را بخوانم.
درود بر شما
-این قابلیت هنوز اجرایی نشده است. در حال حاضر از لینک زیر میتوانید پیامهای افرادی که دنبال نموده‌اید را مشاهده نمایید:
https://www.tiwall.com/follows
گروه همیاری
درود بر شما -این قابلیت هنوز اجرایی نشده است. در حال حاضر از لینک زیر میتوانید پیامهای افرادی که دنبال نموده‌اید را مشاهده نمایید: https://www.tiwall.com/follows
خیلی، ممنونم از پاسخگویی. 🌷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من که داشتم بلیط این نمایش را می خریدم، 5 روز اول کامل پر بود، بعد الآن برای 4 روز از اون 5 روز هنوز بلیط هست! عجیب نیست؟!!
بالکنهای بالاتر رو انگار در بعضی روزها باز میکنند. مثلا جمعه ۱۸ ام بالکن دوم برای فروش الان بازه ولی تا چند روز پیش غیرقابل رزرو بود‌.
میترا شریفی
بالکنهای بالاتر رو انگار در بعضی روزها باز میکنند. مثلا جمعه ۱۸ ام بالکن دوم برای فروش الان بازه ولی تا چند روز پیش غیرقابل رزرو بود‌.
نه خود سالن اصلی البته ردیف های آخر باز شده بود!
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید