حدود ده سالم بود. اینطوری یادمه که یک بار دیدم پدر مادرم این آقا یعنی خفاش شب را در تلویزیون می بینند، پرسیدم این کیه؟ گفتند این آقا شب ها، خانم ها را اذیت می کرده و می کشته. در خانواده و جامعه ای بزرگ شده بودم که خیلی چیزها را نمی دانستم. معنی کلمه تجاوز را چند سال بعد فهمیدم! و معنای رنج واقعی که پشتش هست را سالها بعد! همین که یک نفر باشه که خانم ها را می کشته، به نظرم آدم عجیب و روانی و ترسناکی بود. جامعه ای که توش زندگی می کردم، من را طوری بار آورد که بیشتر از این ندانم. یک خاطره هم دارم روی پله های موکت شده آبی خیلی جذاب خونه مادربزرگم، یک تیکه از روزنامه با عکس چند تا زن روش که اینها را خفاش شب کشته! چه فاجعه ای!
وقتی در صفحه نمایش های تیوال، نمایش های مختلف را می دیدم، چشمم به این نمایش افتاد، غلامرضا لبخندی و وقتی داخل صفحه شدم فهمیدم در مورد خفاش شب است. خاطرات بچگیم برام تازه شد، رفتم و در مورد خفاش شب سرچ کردم و به مطالب خیلی تازه تری در این مورد، مخصوصا در یوتیوب برخوردم. مطالب بسیار جدید و حتی این مطلب بود که به این نمایشنامه ایراد گرفته شده بود که شما شخصیت حمید رسولی را باید از آن حذف کنید و ما هم در نمایشنامه جای این اسم مجید غلامی را می بینیم!
به برادرم که هم پای تئاتر دیدن هست، چیزهای جالبی که در سرچ خود به آن رسیده بودم، گفتم و بعد هم بهش گفتم تو برو و این نمایش را ببین، من می ترسم که بیام. چون چند تا خانم نوشته بودند بعد دیدن این نمایش تا چند وقت حتی تو ماشین خودشون می ترسیدند.
گذشت، بنا به دغدغه مندیم یک کتابی خواندم به نام "انسان در جستجوی معنا". با این که می دونستم که اون کتاب، کتاب تلخی است و نصف اول
... دیدن ادامه ››
کتاب در مورد کشتار بی رحمانه یهودیان و اردوگاه های کار اجباری آنهاست، به خاطر دغدغه معنایی که داشتم کتاب را خواندم. به قول نیچه، "هر کس چرایی برای کاری داشته باشد، چگونگی آن را هم می یابد." ولی به نظرم کتاب اون قدری که فکر می کردم تلخ و اذیت کننده نبود! در اون کتاب در مورد رنج انسان صحبت شده بود، اینکه انسان هر کار کند باز هم بعضی رنج ها غیر قابل اجتناب است و خوب است که معنایی برای رنج غیرقابل اجتناب پیدا کنیم. به خودم آمدم و دیدم، من رنج ها را زیر فرش قایم می کنم، ولی رنج ها هستند و تصمیم گرفتم آگاهانه رنج ها را ببینم و این نمایش را هم چون به نظرم خوب و مفید است، هرچند تلخ و ترسناک باشد، ببینم! نوشته آقای رضا جاویدی در زیر برگه نمایش یخ زده هم در این مورد و برای من مفید بود. وقتی ما در دنیایی زندگی می کنیم که رنج هست، باید آن را بشناسیم و باهاش برخورد کنیم نه این کله خود را زیر برف کرده و سعی کنیم رنج را نبینیم. خوشحالم که این نمایش را دیدم و از منطقه امن خودم بیرون آمدم. نمایش خیلی خوبی بود و به معنی واقعی کلمه نمایش بود! و جالبیش این بود که بعد دیدن این نمایش اذیت نشدم! شاید ظرفیت روانیم افزایش پیدا کرده!