- علاقهمند به سینما ، تئاتر ، موسیقی کلاسیک و مدرن ، کوه ، پیاده روی ، شنا ، مسافرت
من خدایی را میپرستم که رقصیدن را بداند ( چنین گفت زرتشت )
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
درود شنبه شب نمایش سیصد رو دیدم کار نسبتا خوبی بود موسیقی عالی بود گروه نوازنده خیلی عالی نواختند صدا گذاری ابتدای نمایش گنگ و مبهم بود شاید بخاطر فضای بزرگ بازی آقای علی افشاری و رادان نسبتا خوب بود درباره گریم نوید محمد زاده واقعا تعجب کردم آخه این گریم فردوسی است ؟تو رو خدا فردوسی رو این مدلی نکنید دختری که نقش دختر چنگیز مغول روبازی کرد بازی خوبی داشت ولی با توجه به اون فضا لهجه گنگ وونامفهوم بود فکر کنم خواننده اپرا باشند خانم گوهر خیراندیش چالاکی لازم رو نداشتند برای چنین نقش و چنین صحنه ای آقای سهراب پورناظر عالی نواختند بسیار لذت بخش بود ولی ای کاش قسمت هایی از نوازندگی را موکول به یک کنسرت می کردند و اینقدر زمان نمایش طولانی نمیشد با توجه به نوع صندلی فضای باز و گسترده و هوای خنک یک مقدار به تماشاچی هم فکر کنید کمر درد گرفتیم به بخدا دور بودن سرویس بهداشتی و جمعیت زیاد این کار یک ساعت و نیم حتی کمتر جمع میشد کارگردان محترم چرا نقش چنگیز مغول را به علی نصیریان دادید ایشون عمری بازیگر بودند با توجه به سالهای زیادی که بازی کردند چنین زمانی از سن شون مناسب نقش مغول نیست معمولا در چنین سنی نقش مثبت به یاد ماندنی بازی می کنند به هر حال زحمت کشیده بودند نور پردازی بسیار خوبی داشت ولی شاهنامه بیشتر نبرد و رزم هست که داراب در اینجا گوشه نشین شده بود اصلا رزم در وجودش نبود صدای چکاچک شمشیر رو باید در شاهنامه شنید که من نشنیدم در انتها کاش این کار در ایوان عطار اجرا میشد که جمع و جورتر بود صدا رسانی هم بهتر بود مدیریت هم بهتر میشد کرد به هر حال سپاس از گروه
در رابطه با ضرورت بازی کردن جناب نصیریان در نقش مثبت و به یادموندنی چندان باهاتون موافق نیستم. از نظر من کاراکتر، بازیگر رو ماندگار نمیکنه. بازیگره که با بازی درست و خوب، خودش و کاراکتر رو ماندگار میکنه. حالا این کاراکتر هرچیزی میتونه باشه. مثبت یا منفی هم میتونه باشه.
در رابطه با ضرورت بازی کردن جناب نصیریان در نقش مثبت و به یادموندنی چندان باهاتون موافق نیستم. از نظر من کاراکتر، بازیگر رو ماندگار نمیکنه. بازیگره که با بازی درست و خوب، خودش و کاراکتر رو ماندگار ...
سپاس از شما ولی فقط صورت آقای نصیریان بود هیچ اکت و حرکت بدنی نداشت که نقش ماندگار بشه
وطن را هر زمان هر دم ستودن ********* به بیداری و خواب و یا غنودن * خیلی دوست داشتم این نمایش رو ببینم و حتی برنامه ریزی هم کروم ولی متاسفانه نتونستم به دیدن این نمایش بیام به کارگردان و بازیگران و عوامل اجرای نمایش تبریک می گم برای انتخاب چنین شخصیتی امیدوارم باز هم از این کارها ببینیم پیروز و پاینده باشید
چاپلین ی ه و دی بود باید دی ن ش رو به قومش ادا می کرد و فیلم دیکتاتور بزرگ رو ساخت اون نقش رو بازی کرد و اون فرد رو به تمسخر گرفت با دو تا آیتم میکروفون و بادکنک اما اینکه طرف مردم بود سخت میشه قضاوت کرد در یک ویلای پنج هزار متری در سوئیس زندگی می کرد و طرفدار فقرا بود !!!! با پرچم قرمزی که نماد کمونیست ها بود در فیلم عصر جدید ازشون دفاع کرد ر حالیکه سرمایه داران آمریکایی بهش پول دادن فیلم بسازه آخر هم بخاطر ناسپاسی مجبور به ترک آمریکا شد اون قشری که ازشون دفاع کرد و پرچم قرمز گرفت دستش حتی به جنازه اش رحم نکردند آن را دزدیدن به خاطر یکمشت دلار
وقتی شوروی فروپاشید و مک دونالد در آنجا شعبه زد مردم در صف خرید مک دونالد ایستاده بودند خبرنگاری این تصویر را در نیوزویک منتشر کرد و نوشت مردم کشور کمونیستی در صف یک لقمه آزادی ایستادند هر چند که الان خود نیوزویک سردمدار چپ جهانی است از جانب دیگر مقامات شوروی سابق گفتند خیلی خوشحال نباشید ما کمونیست را از این طرف دیوار پرت کردیم اون طرف دیوار هر چند که دیوار فرووریخت الان هم می بینم اروپا شده اردوگاه گلوبالیستهایی که عدالت بازیچه دستشون بود
من خدایی را می پرستم که رقصیدن را بداند (نیچه )من امشب رقص آن خدایان را دیدم حتی ربات شدن خدای یونان هرا همسر زئوس را دیدم مشخص بود که زحمت زیادی در نوشتن نمایش کشیدن دیالوگ های عالی ادغام فضای خدایان یونان باستان با فضای بکت و سیزیف البرکامو و تکرار و تکرار و تکرار تنبیهی که پایانی بر آن نیست حتی در عصر مدرنیزم تا جاییکه زئوس نام ایلان ماسک و پیشرفت تکنولوژی را هم بازیچه ای بیش نمی دانست با لحن خاصی به تمسخر هم گرفت و خدای زمان کرونوس هم همچنان مانند ساعت می چرخد و زئوس که او را تنبیه می کند از اونطرف هرا هم زیوس را تنبیه میکند بخاطر خیانت همه خدایان از کرونوس دل پری دارند تا جایی که تصمیم می گیرند به تایتان بروند تا دنیای جدیدی خلق کنند شاید دنیای بدون زمان جالب بود به آسمان رفتند و دوباره به زمین برگشتند اسطوره ها همواره بر ما حکومت می کنند بدون آنکه بدانیم و شاید تکامل بشر از همین خلق میت شروع شد مارتین هایدگر در جایی گفته ما برای خدایان دیر آمدیم طراحی صحنه و حرکت بازیگران و طراحی لباس بویژه اون بدنیا امدن فرزند دیگری از خدای زایمان ایده جالبی بود بازی زئوس خوب بود سپاس از عوامل این کار بسیار زیبا البته درباره خدایان بحث زیاد از جمله اینکه زمانی که چند خدایی بود دموکراسی بهتر بود
سپاسگزارم البته نقد این کار طولانی است مختصر نوشتم اون خدای خونریز که همچون ارابه از جنازه بشر راه میرود و قدرت می گیرد ولی باقی خدایان هنوز به بشریت امیدوارند ننوشتم
درودها نویسنده از چند جهت به موضوع پرداخته تفکر قبیله ای مردم آفریقا و ورود مدرنیزم به این زندگی مثلا خود بیمه یک مسئله مدرن است که در انتها به اختلافات خانوادگی دامن میزند حس کردم بیشتر از سنت ها دفاع می کرد در مقابل مدرنیزم مثلا خود راه آهن که تقریبا ورود صنعت به یک کشور است فکر می کنم اداستایفسکی هم در کتاب ابله به این نکته اشاره کرد داستان از داخل قطار شروع میشود ورود صنعت به یک کشوری که بیشتر مردمش کشاورزن و با زمین آشنا و یک زمین خوار هم از قضا در قطار وجود دارد در این کتاب بیشتر درباره زن تاکید شده ؛ نورپردازی و موسیقی خوب بود بازی ها نسبتا خوب بود انتخاب لباس و طراحی صحنه خوب بود بازیگر خانم به اندازه بازی کرد برداشت کارگردان هم بنظر طبق خواسته نویسنده بود اصولا در سینما و ادبیات و نمایشنامه؛ نویسنده ها از سنت دفاع کردن نمونه اش در سینمای ایران هم زیاد است
درودها نمایش خواست از سیستم ی که تمامیت خواه است بویژه در عرصه هنر انتقاد کند بازی ها خوب بود طراحی لباس خوب ولی در بیان ووانتقال آنقدرها موفق نبود بنظرم خاصیت روشنفکر بودن این است که ضد سیستم باشی ولی حتی داستایفسکی هم در مدح تزار شعر سرود و جالب تر اینکه چپ ها سیگار وینستون می کشیدند و از شوروی سابق دفاع می کردند به هر حال بازنگری این گونه کارها خوب است
درود بر همه وقتی به سراغ متون کهن میرویم و برداشتی آزاد از آن می کنیم یک حداقل ها رو رعایت کنیم و شاملو بازی دنیاریم که ضحاک را انسانی شریف و فردوسی را فئودال نژادپرست دانست ادبیاتی که محصول هزاران سال است و سینه سینه نقل شده و حتی نَشانه های باستانی آن باقی است را راحت نمیشه عوض کرد رستم نماد آزادگی و ملیت است چون بین ایران و فرزندش ایران را برگزید دو چشمش اشک آلود بود بین مهر پدری و عشق به وطن موسیقی خوب بود بازی ها خوب و به اندازه ولی متاسفانه برداشت خوبی نبود بازی ها خوب بود موسیقی خوب بود طراحی لباس خوب بود
من این جور نگاه ها و به چالش کشیدن ها را بسیار دوست دارم. به نظرم هیچ چیزی قطعیت ندارد. و صد البته پیام این نمایش ورای داستان رستم و سهراب بود
چالش کشیدن با ساختار شکنی فرق داره نیما خواست ساختار شکنی کنه و شعر نو سرود و متاسفانه به شاعران بزرگی مانند حافظ توهین گرد و گفت حافظ خر است چون توانایی سرودن شعر آهنگین و قدرتمند مانند حافظ را نداشت به جرات می تونم بگم همه ایرانی ها حافظ رو می شناسند ولی نیما رو بعید میدونم همه بشناسند شاملو هم به حرف یک توده ای گوش کرد الان اسم اون فرد یادم نیست ! ادبیاتی که محصول هزاران سال تاریخ و فرهنگ یک کشور است مطمئن باش قدرتش بیشتر از عمر هفتاد ساله توده است که اندازه یک ورق پاره هم ارزش ندارد حالا این ها از هر راهی تلاش می کنند ضدیت شان را با ملیت نشان دهند ولی موفق نخواهند شد اخیرا هم در کاخ سلطنتی 😮 نروژ جمع شدند و غلط زیادی کردند که مردم ایران در شبکه های اجتماعی خوب جوابشان را دادند
چالش کشیدن با ساختار شکنی فرق داره نیما خواست ساختار شکنی کنه و شعر نو سرود و متاسفانه به شاعران بزرگی مانند حافظ توهین گرد و گفت حافظ خر است چون توانایی سرودن شعر آهنگین و قدرتمند مانند حافظ ...
حرفی برای گفتن اگر بود دیوارها سکوت نمیکردند. من و شما شرق و غربیم. سلامت و پیروز باشید
حرفی برای گفتن اگر بود دیوارها سکوت نمیکردند. من و شما شرق و غربیم. سلامت و پیروز باشید
عزیز من کاش شرقی بودیم شاعرانی مانند حافظ و مولوی از دیدگاه متفکران و اندیشمندان غربی شاعران شرقی هستند ولی شاعرانی مانند نیما و شاملو شاعران جهان سومی هستند گوته بقدری عاشق حافظ بود که وصیت کرد سر مزارش یک صندلی از سنگ بتراشند تا در آن دنیا گفتگوی تلویحی با حافظ داشته باشد و حتی آخرین لحظات عمرش شعری از حافظ می نوشت ما باید به داشته هامون افتخار کنیم نه اینکه آنها را سرکوب کنیم
عزیز من کاش شرقی بودیم شاعرانی مانند حافظ و مولوی از دیدگاه متفکران و اندیشمندان غربی شاعران شرقی هستند ولی شاعرانی مانند نیما و شاملو شاعران جهان سومی هستند گوته بقدری عاشق حافظ بود که وصیت ...
من خودم عاشق حافظ هستم ولی خوب چه ربطی داره به این موضوع؟ من نظرم در مورد این نمایش با شما متفاوت بود.
نمایش جالبی بود کارگردان تلاش کرد از حرکات موزون با شمشیر و چوب و چاقو خیلی خوب بهره ببرد انتخاب لباس خوب بود خیلی هماهنگی خوبی داشتند حرکت موزون دختر با کوزه رو دوست داشتم ای کاش بروشور چاپ کرده بودند داستان رو می گفتند چون در قسمتی که کودکی مولوی بود من فکر کردم ملاقات با عطار بود و این ملاقات تاثیر شگرفی در مولوی گذاشت حرکات موزون مولوی و شمس هم خیلی سبک خاصی داشت
درودها نمایش رو دیدم بازیگر خانم انعطاف خوبی داشت در بازیگری من دوست داشتم یک کم یحیی پاش بلغزه ولی خوب ایمان راسخ جای تردید رو می گیره لباس و نور و حرکات بازیگر و کارگردانی خوب بود سالومه خواست از حس زنانگی اش استفاده کنه و ایمان رو شکست بده ولی خودش شکست خورد و انتقام شکست حس زنانگی رو گرفت
نمایش در انتظار گودو ی بکت در ذهنم بیشتر نقش بست این نمایش شامل چند مطلب بود یکی تکرار و دیگری انتظار و بعدی بردگی انسان و سرمایه داری و مبحث روانشناسی دیالوگ های تکراری ریتم نمایش رو کند کرد بازیگر نقش استراگون چشمانش بیشتر حالت بسته بودن داشت خانمی که نقش بردگی انسان رو بازی میکرد لباس ش به بردگی نمیخورد بعد هم اون سرمایه دار که از برده استفاده میکرد من زیاد متوجه نشدم انیموس و آنیما با تکرار زندگی که مربوط به افسانه سیزیف میشه با سرمایه داری و اون وسط ویلون نوازی باخ خیلی مطالب در هم بود من که گیج شدم انتخاب لباس خوب بود بویژه سیه و سفید بودن لباس بازیگران خانم بازی ها خوب بود
درودها نمایش خوبی بود و بازیگر خانم توانسته بود هر سه نقش را خوب اجرا کنه موسیقی خیلی خوب بود و تاثیر گذار و برداشتی که از نبرد رستم و سهراب شد که دقیقا شعر روی جلیقه چرم خانم بود
دریغ است که ایران ویران شود تهی از پلنگان و شیران شود
در نهایت سهراب هوای پادشاهی ایران زمین و توران را در سر داشت و قدرت طلبی بیش از حد شاید یکی از عوامل از بین رفتنش بود علاوه بر فاکتورهای دیگر ! چون همانطور که در نمایش اشاره شدسهراب میخواست پادشاه ایران را از بین ببرد زمان نمایش بسیار مناسب بود لباس بازیگر خوب بود و متن را خوب دراورده بودند برخورد خوب کارگردان و عوامل نمایش همه و همه عالی !
بزد گام رخش تکاور به راه چنین تا بیامد میان دو چاه البته شغاد برادر ناتنی رستم بود و شاه کابل هم در این موضوع دست داشت همینطور بهمن پسر اسفندیار که رستم همانند فرزند خودش او را گرامی داشت ولی او انتقام پدرش را گرفت به نظرم بهترین راه برای مرگ رستم همین روش بود که فردوسی سرود البته جنگ مذهبی هم در این مورد خیلی مهم بود تا جاییکه نام رستم در اوستا نیامده بخاطر کشتن اسفندیار چون نظر کرده زرتشت بود و به دست رستم کشته شد جنگ رستم و اسفندیار و ماجراهای پس از آن بیشتر نوعی جنگ مذهبی بوده برخی ها نبودن نام رستم در زرتشت را عاملی برای خیالی بودن شخصیت رستم میدانند که کاملا اشتباه است
کنون گر تو در آب ماهی شوی و یا چون شب اندر سیاهی شود
وگر چون ستاره شوی بر سپهر ببری ز روی زمین پاک مهر
بخواهد هم از تو پدر کین من چو بیند که خشت است بالین من
از این نامداران و گردنکشان کسی هم برد نزد رستم نشان
یکی از تراژدی های زیبا در شاهنامه اگر تاریخ کشورت را ندانی محکوم به فنا هستی سهراب پدرش را نمیشناخت و نشناختن پدر کنایه از ندانستن تاریخ هم هست یا ملتی که تاریخش را نداند محکوم به تکرار آن است
بدبخت ملتی که تاریخ خود را نداند ؛ تیره بخت تر از آن ملتی که علاقه مند به دانستن تاریخ خود نباشد؛ شوربخت تر از همه ملتی است که تاریخ خود را به ریشخند بگیرد.
بدبخت ملتی که تاریخ خود را نداند ؛ تیره بخت تر از آن ملتی که علاقه مند به دانستن تاریخ خود نباشد؛ شوربخت تر از همه ملتی است که تاریخ خود را به ریشخند بگیرد.
کسروی گفته به داستان رستم و سهراب اشاره کرده البته درباره این تراژدی نقد زیاد است برخی منتقدها گفتند رستم میدانست سهراب فرزندش است اما در یک طرف فرزندش را دید و در طرف دیگر ایران را و بین دو فرزند خود سهراب و ایران مجبور شد ایران را انتخاب کند یا بین فرزند و مادر مجبور به انتخاب شد چون میهن مادر است شعر زیبایی هم سروده شده چون مرتبه اول رستم تصمیم گرفت مغلوب سهراب بشود ولی بعد ایران را دید
خانم اکبری عزیز! حرفهاتونو تا حد بسیار زیادی قبول دارم. ما بزرگان ادبی بسیار مهمی داشتیم که زبان و فرهنگمون رو برکشیدند.
مدعای من هم این نبود که فرهنگ ایرانی وجود نداشته؛ بلکه نظرم بر مبالغه ...
بله شاملو بعدها گفت من بیشتر منظورم ضحاک بود نه فردوسی شاملو : فردوسی از ضحاک مردی که از میان مردم عادی برآمده و در مقابل نظام طبقاتی جمشید قیام کرده است, یا به عبارت دیگر یک –پادشاه دمکراتیک —، یک“ غول بیشاخ و دم” ساخته است. البته اگر اشتباه نکنم علی حصوری هم مشوق ایشون بود ولی یک استاد نویسنده گفت برخی ها برای برزرگ کردن خودشون بزرگان ادبیات را زیر سوال میبردن و بدین گونه خودشان را در صدر اخبار هنرمندان مطرح میکنند شاملو در جایی کاوه را یک لمپن دانسته من نمیدونم والا اینها که طرفدار کارگر و انقلاب کارگری هستند چرا از کاوه که کارگر بوده بدشون میاد قیام کاوه آهنگر قیام یک کارگر بوده اینها از پرچم کاویانی بدشون میاد پرچم کاویانی پیشبند یک کارگر بوده و مردم کوچه و بازار آن را طراحی کردند نه دولت و حکومت پس مسئله چیز دیگری است
نت های زرد رنگ فلوت ات سیاسی است
حتی قرار چندم اوت ات سیاسی است
ترکیب واژه های تو مشکوک می زند
معلوم هست خط و خطوتت سیاسی است
سرگیجه هات پر شده از ( کی؟ کجا؟ ولی )
من فکر می کنم هپروت ...
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری ، همه تزویر می کنند
درود بر دوستان فقط خواستم بگم اگر من اشاره به فیلم دوازده مرد خشمگین کردم برای بازی های قوی بازیگران فیلم بود نمایش را ندیدم ولی داستان نمایش قوی است و اتفاقا بیشتر به درد نمایشنامه میخورد چون نویسنده به حالت نمایشنامه و تئاتری نوشته شده باز هم میگم من نمایش را ندیدم اما .............