در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مجتبی میم | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:57:29
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
شمارو نمیدونم اما من وقتی بلیط میگیرم برای تئاتر همیشه ارزو دارم همچین تئاتری گیرم بیاد. بازی‌ها عالی، دیالوگ‌ها گوش نواز، داستان بدیع و مهم‌تر از همه اینکه نمایش علاوه بر داشتن روح هنری در کلیات و جزییاتش؛ کاملا اومده بود یک حرفی هم بزنه در لایه های زیرین متنش.
شخصا به همه توصیه خواهم کرد این نمایش رو ببینند و خسته نباشید میگم به گروه.
بسیار اجرای هنرمندانه‌ای بود و خوشحالم که دیدمش. برای این گروه خلاق و بااستعداد آرزوی موفقیت میکنم.
سوزان، محمد فروزنده، مهرزاد و رحیم نوروزی این را خواندند
امیر مسعود و عرفان ضرغامی این را دوست دارند
درود دوست عزیز
خوشحالیم که میزبانتون بودیم و سپاس بابت ثبت نظرتون.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من واقعا از دیدن نمایش لذت برم. جزو نمایش های تمیزی بود که دیدم؛ بازی ها روان و خوب، متن پر کشش و غیر خسته کننده، موسیقی و صدا نسبتا با کیفیت و دیالوگ هایی که هم خنده میگرفت هم به فکر فرو میبرد. خسته نباشید میگم به گروه نمایش به خاطر کار درخوری که ارایه دادن.
من خیلی وقت پیش برام از تیوال اس ام اس تبلیغاتی اومد که میگفت گروه لانچر ۵ یک تئاتر جدید دارند و الان خوشحالم که این گروه و نمایششون خاطره خوب کار قبلیشون رو برام حفظ کردند و تونستن در ادامه راهشون همچین نمایش قوی و جذابی رو بسازند.
اپیزود اول فوق العاده بود و دو اپیزود بعدی(زنی که ازدواجش رو انکار میکرد و بازجویی) من و دوستانم رو میخکوب کرد اما شاید بعدش مقداری از ریتم و عمق متن افتاد در هر حال ما هممون از اجرا به شدت راضی بودیم؛ هم خندیده بودیم هم فکر کرده بودیم هم از بازیهای گروه بازیگری لذت برده بودیم.
بازهم مشتاقم از این گروه کارهای جدید ببینم و هنوز امیدوارم اجرای لانچر۵ رو دوباره ببینم.
به شدت لذت بردم از دیدن این اجرا. موسیقی لذت‌بخش بود بعد از دیدن نمایش فهمیدم که گویا طراح موسیقی این کار با نمایش ژپتو یکی بوده که تبریک میگم بهشون هر دو عالی بوده. داستان فوق العاده گیرا بود. بازی ها درخشان. نمایش از اول تا آخر آدم رو جذب میکرد. به نظرم اگه از حرکات طراحی شده گروهی که اول نمایش با کیفیت اجرا شد در ادامه هم بیشتر استفاده میشد بهتر بود.
از دیدن نمایش پشیمون نیستم اما انتظارم بالاتر بود. به نظرم مشکل اصلی کار خالی بودن بود. دکور جای کار داشت و خالی بود چرا مثلا از امکاناتی مثل پخش تصویر استفاده نشده بود. لباس بازیگرا به نظرم همین مشکل رو داشت. دیالوگ ها و روند نمایشم همین بود با این که مقداری رضایت رو جلب میکرد اما موقع نمایش به این فکر میکردم چرا باید هی دیالوگ تکراری رو شنید وقتی با فکر و ایده‌ای که پشت کار بوده میشد کلی حرف زد. اما موسیقی عالی بود و همه چیش و کاملا لذت‌بخش بود.
این نمایش مثل غذایی بود که مواد اولیه عالی داشته اما خروجی اصلا دلپذیر نشده! سالن تئاترشهر، دکور خوب، درون مایه داستان خوب، بازیگران اصلی خوب، تعداد بازیگران زیاد با لباس های جالب و… اما خروجی؟ به شدت کسل کننده!
تا الان در هیچ ماجرایی یادم نمیاد انقده مصدق نامی ازش باشه اما خالی و بی تاثیر بوده باشه. شما تصور کن بازیگری خوب با صدا و لباسی خوب رو در نقش مصدق داریم که تو کل نمایش به غیر از یک سری مفهوم و جمله تکراری هیچی نمیگه هیچ بازی خاصی از بازیگر گرفته نمیشه یکی از شخصیت های مهم تاریخ معاصر ایران و این نمایش کل چیزی که ازش نشون داده میشه یک عکس یادگاری گرفتن و چندتا دیالوگ ساده و مفهوم های تکراریه. این به کنار شخصیت اصلی معشوق یا همسر دکتر نون اصلا هیچ شخصیت پردازی خاصی نداره جز این که ساز میزنه(اونم نه واقعا در اجرا) و این که دخترعموشه.
به قول فرد کنار دستی من در سالن، حامد کمیلی هرچقدر هم که زور میزد و روی کف صحنه غلت میخورد باز نمیتونست تنهایی کار رو در بیاره. هرچند که بازیش واقعا خوب و نشان از توانمندیش بود.
یک عدم هماهنگی هم در صدا برداری حس میشد این که گاهی صدا موزیک در حین دیالوگ گفتن بازیگرا ابالا بود که چیزی شنیده نمیشد یا در پایان جوری صدا موزیک بالا رفت که وز وز باندها شنیده شد و گوش تماشاچی ها درد گرفت.
در آخر به نظرم خیلی سخته که نمایش و قصه ای در دل این برهه زمانی از تاریخ معاصر که پر از درام و اتفاقه (کودتای ۲۸ مرداد) تعریف بشه و انقده دستش خالی باشه که مخاطبین حوصلشون سر بره و خیلی ها هی با گوشی ساعت رو چک کنند.
نوع داستان سلیقه شخصی من نبود اما بازی‌های عالی و یک سوم پایانی نمایش من رو هم تحت تاثیر قرار داد. مقداری نیمه اولی نمایش دیالوگها شعاری و گل درشت بود اما با جلو رفتن داستان تونست خودش رو نشون بده که دنبال شعار نیست و واقعا میخواد یک دغدغه رو از زوایا مختلف نشون بده. در کل نمایشی بود که از دیدنش نمیشد لذت نبرد.
من دو شب پیش کارو دیدم. به نظرم مانستر یک تئاتر معمولی بود که با بازی عالی بازیگراش تبدیل به یک اجرای خوب میشد. داستان کار در نیومده بود؛ جذاب بود؛ دلهره آور بود حتی خنده دار هم میشد اما در نمیومد و نمیشست به آدم لایه‌های زیرین متن نمایش و یکچیزاییش هم تو چشم میزد مثلا نقش تعمیرکار و نصاب پرده خیلی تکراری و تیپ بود حتی نوع برخورد و کلافگیش که طنز میشد کاملا تکراری و یکنواخت بود بدون هیچ شخصیت سازی خاصی ادم نمیتونست ارتباط بگیره باهاش اما از انصاف نگذریم بازی خانوم رضی در یک سطح بالایی بود که آدم نمیشد که کیف نکنه.
در کل خروجی نمایش یک خروجی خوب بود ما ۴ نفر بودیم با سلایق مختلف که این اجرا رو باهم دیدیم؛ همه بعدش از دیدنش راضی بودیم و خوشمون اومده بود طوری که من به بقیه هم توصیه کردم که ارزش دیدن داره.
این نمایش انتخاب من برای شب یلدا با دوستانم بود و فکر میکنم انتخاب خوبی بود چهار نفری که بودیم همه بعد نمایش از اجرا راضی بودیم. بازیها خوب و قوی بود طنز کار یکجاهایی تو ذوق میزد و یک سری اپیزودها به قدرت بقیه نبود اما در کل کاری بود که به دیدنش میارزید و همه لذت بردیم.
من چند هفته پیس این نمایش رو دیدم و الان شنیدم اجرای دوباره داره اومدم بنویسم از دادن این اجرا واقعا خسترت بزرگیه. یکی از بهترین نمایش هایی بود که کلا تا الان دیدم و هر کدوم از دوستام هم که کارو دید کاملا موافق بود که خیلی به دیدنش مبارزید.
من امشب این تئاتر رو دیدم و کیف کردم. داستان تراژدی بی نهایت تلخی بود که گاهی به کمدی روایت میشد. طنز کار کاملا بجا بود و اصلا تو ذوق نمیزد کافی بود به داستان مهلت بدی تا مقداری جلو بره و بعد اپیزود به اپیزود تورو میخکوب کنه روایت هایی که از دل تاریخ انتخاب شده بود شایسته تحسین بود اما بازیگری، واقعا نمیدونم بگم کی بیشتر زحمت کشید یا کی بهتر بود مجموعه چه در جدی و چه در موقعیت طنز عالی ظاهر شدند به شخصه خودم از بازی خانوم درخشان زاده شگفت زده شدم. من بدون هیچ پیش‌زمینه‌ و آشنایی دعوت شدم به دیدن این نمایش و یکی از بهترین اجراهایی که این چند وقت دیدم، بود. خسته نباشید میگم به گروه و حتما بقیه رو هم دعوت میکنم که این کارو ببینن و در آخر در مورد داستان موقع اجرا همش مضمون این شعر تو ذهنم بود:
روزی که برف سرخ ببارد ز آسمان
بخت سیاه اهل هنر سبز می شود
من پنج شنبه سانس ویژه این کارو دیدم و حس میکنم عوامل مقداری برای اجرای دوم خسته شده بودن چون چند تپق و یکی دوتا لیز خوردن ناجور بازیگرا رخ داد اما از این مورد گذشته بازی‌ها خیلی برام عالی بود و کاملا من رو جذب کرد قشنگ مشخص بود برای تک تک دیالوگها فکر و طراحی شده بود و گاهی به انعطاف و آمادگی جسمانی بازیگرا حسودی میکردم! موزیک خوب بود با کیفیت و جذاب اما به نظرم داستان در شروع و اواسطش نمیتونست ارتباط قوی با مخاطب بگیره و خسته کننده میشد کافیه مقایسه بشه با پایان عالی نمایش در کل از ۵ نفری که رفتیم ۳ نفرمون دوسش داشتیم ۲ نفرمون نه اما همگی معتقد بودیم اصلا وقت تلف کردن نبود و به دیدنش میارزید.