در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:18:29
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
برادران کارامازوف ٥ ستاره
حامد رسولی هزار ستاره!

اشکان خیل نژاد در مقام خدای صحنه روح فاوست رو با مفیستو های جذاب صحنه معامله می کنه . عجب ... دیدن ادامه ›› رویارویی نفس گیر و جذابی!
تایم غیر معمول و تک اجرایی بودن جذابیت قبل از اجرا رو ایجاد کرده بود،ورود تماشاگر با حضور بازیگران در صحنه همراه هست بازیگرانی که به ظاهر خسته تمرین هستن و انگار انها منتظر شروع بازی ما هستن!
روابط خانواده کارامازوف در کنار موارد دور آشنایی از نظر مخاطب واکاوی می شه ، روابط پدری و فرزندی، دین و سیاست، عاشق و معشوق.......
همه به صورتی خلاقانه و گاهی اوقات بداهه با بازی درخشان همه بازیگران به نمایش در میاد.
نمایش زنده است و در جریان اما از شما حین اجرا عکس می گیرن تا وارد اجرا بشید،ثبت لحظه حضور شما در جایی که قبل و بعدش نیستید فریز شدن شما در صحنه!
عکس زخمی واقعیت است واقعیتی که داریم زندگی اش می کنیم و این اجرا تجربه های متلفی رو ایجاد می کرد!
نمایش پکیجی خلاقانه از روانشناسی، جامعه شناسی و سیاست است، اشارات به آنیما آنیموس، ادیپ برای من جذاب بود!
و اما حضور حامد رسولی که از پسران تاریخ و شکوفه های گیلاس نامش در ذهنم درخشان حک شده، دیشب درخشان تر بود!
مجبورم اعتراف کنم حتی وقتی نقشی نداشت من ترجیح ام نگاه کردن به ایشون بود تا بازیگرهای دیگه، تنها ایستادن در صحنه اش ،نگاهش و سیگار کشیدنش به اندازه یک اجرا کامل می ارزید!
بیشتر توضیح دادنش مرز اسپوبل رو رد می کنه اما در مورد ردیف مناسب باکس وسط ردیف های یک تا سه مناسب، بعد از سه ساعت یک آنتراک تقریباً نیم ساعته بود بعد یک ساعت اجرا و و مجدد یک برک دیگه در کل زمان اجرا 5 ساعت بود.
سه ساعت اول به دلیل ریتم مناسب اصلاً خسته کننده نیست ولی نیمه دوم دیگه صندلیهای سمندریان عوارض خودشون نشون می دن :)
دیدن این اجرا در کنار دوستان عزیزم لذت اش رو بیشتر کرد و در کل تجربه جذابی بود!
سالار ناجی، حسین بهمنش و stanco این را خواندند
سینا و بهار مشفق این را دوست دارند
خرسند شدم از دیدارتون🙏😊
۱ ساعت پیش
سینا
خرسند شدم از دیدارتون🙏😊
اختیار دارین باعث افتخار من بود🙏🏻🌸
خوشحالم هفته آینده هم لذت می برید!
۵۰ دقیقه پیش
سحر بهروزیان
اختیار دارین باعث افتخار من بود🙏🏻🌸 خوشحالم هفته آینده هم لذت می برید!
سپاس بیکران🙏🙂
جاتون سبز خواهد بود🌱
۴۶ دقیقه پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چند شب پیش به تماشای این نمایش نشستیم.
نمایش یخ‌زده، نمایش خوش‌ساختی بود. کار از نظر فنی ایرادی جدی نداشت. طراحی صحنه، طراحی لباس، طراحی نور ... دیدن ادامه ›› و طراحی حرکت به درستی استفاده شده بود.
دراماتورژی کار قابل قبول بود. متن اصلی که ظاهرا یک رمانه به شکل خوبی اجراپذیر شده بود. با جاهایی از متن اصلی نتونستم به درستی ارتباط بگیرم که به دلیل وفاداری جناب بهکام به متن در رابطه با این موارد، به اجرا هم انتقال پیدا کرده بود.
در ابتدای کار سوالاتی روی صحنه ظاهر می‌شه که عمدتا مرتبط با نقش مشکلات روانی جدی در مجرم شناخته شدن یک فرد خاطیه. نمایش در راستای پاسخ به همین سوال‌ها پیشروی می‌کنه اما در انتها بر این موضع نمی‌مونه و مفهوم دیگه‌ای مطرح می‌شه: قدرت بخشش. این همون چیزیه که انگار از موضوعات درجه دوم نمایش بوده (نسبت به سوالات طرح‌شده در ابتدا) اما در پایان‌بندی به ناگهان تبدیل به مهم‌ترین دغدغه کار تبدیل می‌شه. از قضا یک سری از باگ‌های متن اصلی که بهش اشاره داشتم مربوط به همین قضیه بخششه. در پایان‌بندی شکلی اغراق‌آمیز از قدرت این بخشش به مخاطب معرفی می‌شه. طوری که یک آدم سایکوپات که مشکلات حاد روانی در طول سالیان سال داره، تحت تاثیر این قدرت قرار می‌گیره. این در صورتیه که از کادر رئال متن خارج می‌شه و کمی به سمت شعارزدگی می‌ره.
مناسبات بین رالف و اگنتا عجیب بود. هیچ پیش‌زمینه و منطق خاصی از قبل وجود نداره (مخصوصا از جانب اگنتا) ولی مخاطب با صحنه اهدای اون شال از اگنتا به رالف مواجه می‌شه که اون مخاطب رو درباره نتیجه‌گیری از این بخش سردرگم می‌کنه. شاید هدف خاکستری‌تر کردن شخصیت رالف بوده که باید بگم بهتر بود راه دیگه‌ای پیدا می‌شد و نه این ارتباط گنگ نامعلوم.
ریتم روایت داستان در طول 15 سال کمی تند بود و با سرعت از برخی مسائل عبور می‌شد و مخاطب جاهایی فرصت درگیر شدن پیدا نمی‌کرد. این مسئله مخصوصا در رابطه با زمانی که مادر قراره رویکرد بخشش رو بپذیره، بیشتر خودنمایی کرد. شاید اگر برخی دیالوگ‌ها در بخش‌هایی از کار حذف می‌شد و در مقابل به برخی رویدادها در طول این 15 سال عمیق‌تر نگاه می‌شد بهتر بود.
فرم موازی کار از نقاط مثبت کار بود. دو روایت با منطق درستی با فرم موازی در این 15 سال پیش می‌ره. زمان نمایش شاید کمی طولانی تلقی بشه ولی برخلاف خیلی از دوستان فکر می‌کنم ریتم کار همه جا حفظ شده و مخاطب رو همراه خودش نگه می‌داره.
در رابطه با اون حواشی مربوط به حضور کودک در یکی از صحنه‌های کار، با این که به لطف و توجه جناب بهکام این مسئله رفع شد و از بازیگر برگسالی در صحنه مذکور استفاده شده بود، باز باید بگم نظر شخصی من اینه که حضور کودک در اون صحنه واقعا ایرادی بهش وارد نبود.
ایراداتی که عرض کردم عمدتا مربوط به متنه. اجرا اما بالاتر از حد متوسط بود. هم کارگردانی و هم عمده بازی‌ها خوب بود. بهترین بازی شاید مربوط به جناب کوهی باشه که انگار به خوبی تونسته بودن با کاراکتر رالف ارتباط ارتباط بگیرن.
نمایش یخ‌زده حداقل یک بار ارزش دیدن رو داره. نمایشی بیدار و دغدغه‌منده. خیلی ممنونم از همه عوامل.
جناب آقای چیانی سلام و ارادت؛ ممنون از اشتراک نظراتتان... فقط منظورتان را از حواشی متوجه نشدم؟ پرسشی اصولی درباره ی ایمنی روانی حضور یک کودک بازیگر در کل نمایشی با چنین مضمونی صورت گرفته در صورتیکه در اجراهای خارجی از آن ظاهرا چنین حضوری نیست.
در پی این پرسش ها آقای بهکام در واکنشی مثبت طی پستی در تیوال اعلام کردند در صحنه سردخانه از بازیگر جانشین استفاده کردند و در خصوص حضور بازیگر کودک در این نمایش از تماشاخانه ایی در لندن استعلام فرمودند، پست مذکور پاک شده اما همچنان پاسخ کامل برای مخاطبان دریافت نشده و ابهاماتی باقی است.
ضمنا بحث آسیب های احتمالی روحی روانی حضور یک کودک زیر سن پانزده سال در نمایشی با محدودیت سنی 15 سال موضوعی نیست که بر اساس صلاحدید ما مخاطبان بزرگسال قابل صحه گذاری باشد.
۲ ساعت پیش
ابرشیر
جناب آقای چیانی سلام و ارادت؛ ممنون از اشتراک نظراتتان... فقط منظورتان را از حواشی متوجه نشدم؟ پرسشی اصولی درباره ی ایمنی روانی حضور یک کودک بازیگر در کل نمایشی با چنین مضمونی صورت گرفته در ...
جناب اردشیر عزیز درود بر شما. نه من منظورم از حواشی، بار منفی این کلمه نبود، سوءتفاهم نشه.
فکر می‌کنم الان با وجود استفاده از مخاطب بزرگسال در کار دیگه مشکلی از اون بابت وجود نداشته باشه.
بله درست می‌فرمایید من بزرگسال نمی‌تونم به شکل کاملا درستی تشخیص و صحه‌گذاری بکنم اما خب ظاهرا از روانشناس در این کار استفاده شده که تخصصش در همین کاره.
۱ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با اینکه سعی شده بود ابتدا یک بیوگرافی از خفاش شب ارائه بشه ولی به نظرم نتونسته بود حق مطلب رو ادا کنه. مخاطب تا انتهای نمایش جواب این سوال که ... دیدن ادامه ›› انگیزه قاتل چی بود رو به درستی نمی گیره. اشاره مبهم به ماجرای باجناق پدر قاتل یا داستان نیمه کاره ازدواجش، گره معما رو حل نمی کنه. نسبت به داستان واقعی هم خیلی تغییرات رخ داده بود.
بازی ها در کل خوب بود ولی من بازی خانم دلشاد رو دوست داشتم. طراحی نور چنگی به دل نمیزد. طراحی صحنه و ایده پیکان دو نیمه جالب بود. غافلگیری آخر نمایش که به نوعی تداوم حضور این گونه افراد در جامعه رو نشون می داد قابل تامل بود.
مهرناز خلیلی و stanco این را خواندند
کهبد تاراج این را دوست دارد
سلام
ارادت
فدای محبتتون♥️🎭
۲۱ ساعت پیش
مهرناز خلیلی
سلام آقای هادی عزیز مطلبی که برای هیچ کس شفاف نیست رو نویسنده چجوری بنویسه و کارگردان چجوری روی صحنه بیاره. کار مستنده و نمیشه از تخیلمون برای نشون دادن جزئیات بیشتر استفاده کنیم.
سلام. اصلا مسئله اینه که این نمایش بیشتر تخیلی بود تا مستند. یک نمونه خدمتتون عرض کنم این که منیژه که در این نمایش از اتباع افغانستان معرفی می شود در اصل دانشجوی پزشکی بوده.
۳ ساعت پیش
هادی
سلام. اصلا مسئله اینه که این نمایش بیشتر تخیلی بود تا مستند. یک نمونه خدمتتون عرض کنم این که منیژه که در این نمایش از اتباع افغانستان معرفی می شود در اصل دانشجوی پزشکی بوده.
من یقین دارم تحقیقات آقای تاراج قبل از نوشتن نمایشنامه کامل بوده و محدود به اطلاعات فضای مجازی نبوده. البته تو نمایشنامه هم اشاره ای به این موضوع در مورد منیژه نشده چون کلیت نمایشنامه حول محور این کاراکتر نمیچرخه.
۲ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نامیران کلانتری (nami.actor)
درباره نمایش ژوزف i
نمایش ژوزف علاوه بر متن خوب و بازی‌های قشنگ و طراحی های درست بسیار گیراست.
میشه گفت زمان حس نمیشه و این فوق العادست . روند داستان درست پیش ... دیدن ادامه ›› میره ب طوری که تا یک جایی شناخت پیدا می‌کنیم نسبت به قصه و از جایی به بعد همزاد پنداری میکنیم با اتفاقاتی که
بولگاکف باهاش سر و کار داره ، زیرا با اینکه نمایش هیچ ارتباطی با زمان حال و شرایط فعلی ما نداره اما تمامی اش برای ما آشناست .
از ابتدای کار که متوجه تیغ ممیزی شوروی میشیم و می‌بینیم یک هنرمند هنرش را باید فدای یک سیستم کند تا بتواند آثارش را زنده نگه دارد ، تا جایی که همه آنچه دارد را فدا کرده اما دوباره از این چرخه حذف می‌شود .
نشان دادن اختلاف طبقاتی در این کار بسیار خوب بود از لحاظ اینکه تمامی معیار های زندگی یک کارگر در زمانی که بولگاکف قبول می‌کند نمایشنامه را بنویسید تغییر می‌کند!
و نشان میدهد چقدر انسان می‌تواند گول یک سیستم را بخورد که در هر دو صورت (زندگی راحت و زندگی سخت) به برابری ایمان داشته باشد.
آن هم نه آنکه بگوییم وقتی زندگی سختی داشت با همه کارگرها و رعیت برابر بود یا زندگی راحتی داشت با تمام مقام داران شوروی برابر بود . بلکه میبینیم حتی در آن زندگی راحت هم اختلافات کلانی میان زندگی آنان پیداست (پلیس مخفی و بولکاگف)

براحتی با دیالوگ های کمی نشان داد که چه راحت این چرخه می‌چرخد و همه به کام این سیستم است ، که چه زمان یک پلیس مخفی و مامور بتواند از آن بهره ببرد و چه زمان یک هنرمند اسیر شده .
با اینکه هردوی آنها مدافع این سیستم هستند . حتی به اجبار .. و نشان داد وقتی زوری بالای سر آنان نباشد و به آخر خط برسند همگیشان ریزش میکنند و به نوعی به آن سیستم خیانت میکنند

نمایش براحتی نشان داد در زمان داشتن یک زندگی سخت می‌توان روح انسان را زنده نگه داشت.
نشان داد هرچند آب گرم ندارند اما می‌توانند عشقی فروزان داشته باشند !
اما در زمانی که هرآنچه می‌خواستند در اختیارشان بود ، خودشان در اختیار همدیگر نبودند و کم کم انسان های زندگی بولگاکف از پیش او حذف می‌شدند و او تنها تر به زندگی بدبختانه اش در این سیستم نا برابر ادامه می‌داد
زیبایی دیگر نمایش در جابجا کردن نقش‌ های استالین و بولگاکف در سیستم شوروی بود . که حتی در دکور هم این را نشان می‌داد.
نشان داد که تفکر جامعه را یک دیکتاتور تعیین می‌کند و یک هنرمند تنها می‌تواند یک سیستم سرتا پا غلط را زنده نگه دارد .
آنهم تا زمانی برقرار است که این دو سرجای خود نباشند ..اگر همه چیز سرجایش برود دیگر کسی نیست جامعه را به میل خود اداره کند و دیگر هنرمندی نیست که با هنرش کشور را راضی به ادامه با همچین سیستمی کند. پس بطور عادی این وضعیت دگرگون می‌شود.
و زیبایی های دیگر نمایش که بسیارند.....

اما در مورد نقد بازی ها می‌توان گفت کمی نقش استالین می‌توانست استالین تر باشد !
نقش استالین یک دیکتاتور نبود..کمی می‌توانست جدی تر باشد و کمی می‌توانست دیکتاتور تر باشد .
البته همه این ها بستگی به شخصیت پردازی کارگردان دارد اما هرچه باشد این استالین آن استالین معروف دیکتاتور که همه شناخت دارند با تفکر چپ گانه نبود.
بازی نقش بولگاکف فوق‌العاده بود و با آنکه همه اش در صحنه بود تکراری نمی‌شد.
برخلاف یکی دو نقشی که بود و نبودشان تفاوتی ایجاد نمی‌کرد.

در آخر باید چنین کاری را دید .
این نمایش به درستی آنچه باید را نشان داد و شمارا برد به آن زمان و آن شرایط شوروی .
مهدی علی‌نژاد (mehdialinezhad)
شیطان برای به دست آوردن انسان به هر دست آویزی چنگ میزند
گاه با خشونت گاه با خنده گاه به مهربانی مهم رسیدن به خواسته است.
مهدی علی‌نژاد (mehdialinezhad)
سلام و ارادت
بسیار سپاسگزارم که نمایش ما تماشا کردید و با دقت تمام جزییات را نوشتید.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ضمن عرض خداقوت به همه‌ی عوامل تئاتر "یخ‌زده"؛
در ابتدا نقاطی که به نظرم مثبت بود رو عرض می‌کنم:
نورپردازی مناسب
صدای واضح و رسا
بازی ... دیدن ادامه ›› تقریبا درخشان بازیگران و بازی جالب توجه بازیگر نوجوان
اکسسوار نسبتا خوب و قابل قبول

اما به عنوان یک روانشناس که بیشتر به محتوای کار اهمیت میدهم، باید عرض کنم که:
کار کلا در سطح جریان داشت و شیرجه‌های نصفه و نیمه به عمق، راه به جایی نمی‌برد. پراکندگی در متن مشهود بود که متاثر از اصرار نویسنده بر پوشش دادن مسائل مخالف روانشناختی بود که تبعا در ۱ ساعت و نیم، نمی‌شد این کار را کرد و عملا همگی ابتر ماندند. پیش کشیدن موضوعاتی مثل اختلال شخصیت، پدوفیلی، فتیشیسم و... در کنار موضوع قاتل زنجیره‌ای در این زمان محدود بی‌شک نتیجه‌ای جز آوارگی هر کدام، نداشت. بماند که گریزی گذرا هم به عرفان شرقی و آیین‌های تبتی زده شد که به شکل وصله‌ای ناجور و شاید برای توجیه بخشش قاتل توسط مادر شد.
و در نهایت، شاید این سوال در پایان نمایش به ذهن بعضی‌ها خطور کند (چنانکه به ذهن من خطور کرد):
"خوب که چی؟"
بازی بازیگرا عالی بود ، مدیریت صحنه هم خوب بود، آهنگ های پس زمینه هم خوب بودن، بازی خانم مظفری در ژانر درام و بازی آقای شعبان نژاد در ژانر کمدی ... دیدن ادامه ›› عالی بود ، فقط متن نمایشنامه کمی باگ داشت؛ نورا باید تو زندگی هایی می‌رفت که براساس تصمیم های گرفته نشده اش بود، نورا تو زندگی اولش انگار داشت اون زندگی همیشه زندگی میکرد ، انگار نه انگار که وارد اون زندگی شده بود! باید جوری میبود که کمی گیج بشه نه اینکه از همه اتفاقات دور و بر هم خبر داشته باشه! توی زندگی دومش هم مرگ دیزی و اعتیاد برادرش نشون داده نشد که به خاطره تصمیمات نورا اتفاق افتاده، بلکه یهو گفته شد که همچین اتفاقاتی واسشون افتاده، در حالی که باید به تصمیمات نورا ربط میداشت تا نورا از بودن توی اون زندگی هم خوشحال نباشه و دوباره به کتابخونه برگرده. توی زندگی سومش هم که پیش پدرش رفت به نظرم کمی غیر منطقی بود ، نورا گفت که میخواد پیش پدرش بره تا بپرسه چرا ولشون کرده و یه کاری کنه که ولشون نکنه، مگه نورا میتونه تو زمان سفر کنه ؟ در واقع اون باید زندگی ای رو انتخاب میکرد که توی اون زندگی پدرشون ولشون نکرده بود!! خلاصه اگه این باگ ها نبود یا یه جور دیگه ای تغییر داده میشد که ایهامی پیش نیاد خیلی بهتر میشد.
راستش نمی‌دونم قیاس مناسبی هست یا نه. ولی وقتی اجرا تموم شد فیلم the painted veil برام تداعی شد. یه شخصی با دیدن خصوصیات مثبتی عاشق یه خانمی ... دیدن ادامه ›› میشه و خیلی از مسائل جزئی اون شخص بعدها براش مشخص میشه. مثلاً بعدها میفهمه که دختر لولیتا میخونه و به قول بازیگر وقتی دختری لولیتا میخونه یعنی اون زندگی رو گه گرفته. نکته ای که بازیگر رو آزار می‌داده کمی به عقبه جنسی اون دختر برمیگرده که می‌تونه به خاطر مسائل سختی بوده باشه که تو زندگی با عمه های زشتش براش به وجود آمده باشه. شایدم فکر میکرده این که دختر با اون ازدواج کرده از روی عشق نبوده بلکه به خاطر فرارش از زندگی لجنباری بوده که توش گرفتار بوده و در کنارش با کسان دیگه ای هم رابطه داشته.
شخصیت خانم نقوی رو‌ میشه بیش از یک پیشخدمت دونست چون همه جا انگار داشته اونو تنبیه می‌کرده و من میتونم اونو به عنوان وجدان سرزنشگر بازیگر تفسیر کنم که هر لحظه در حال یادآوری دختر به بازیگر بوده. مثلاً جایی که لگد میزنه و صندلی رو میندازه می‌خواسته لحظه رفتن دختر رو از خونه یادآوری کنه و یا اینکه ریختن پیوسته سوپ بورش تو کاسه ها یادآوری مستمر لحظه ای هست که دختر با جناب سروان تو رستوران بورش سفارش داد. همچنین وقتی به داخل کاسه نگاه کردم مایع توش قرمز بود و نشانگر بورشی بود که با خون درست شده بود. و این بورش در طول نمایش در حال جوشیدن بود و می‌تونست نماد این باشه که خون هنوز گرمه و داستان مرگ دختر هنوز برای راوی زنده است و داره باهاش کلنجار می‌ره.
اجرای آقای ابر به نوعی خواسته این شخصیت برای آرام کردن وجدان خود بود و داشت داستان رو به نوعی روایت میکرد که من تقصیری نداشتم و به همین دلیل همواره تایید خانم نقوی رو‌ میخواست و حتی جایی هم گفت که خوب بگو اون لحظه چه اتفاقی افتاد. در واقع نگاه کلی به نظر من کشمکشی بود که بازیگر با وجدان خودش داشت که تو مرگ معشوقه اش تقصیری نداشته. به همین دلیل همواره از خوبی های که براش انجام داده و ناسپاسی اون مثال میزد. مثلاً می‌گفت اون دختر بچه از من خواست باهاش ازدواج کنم که نجات پیدا کنه یا امانتی هاش رو به قیمت بالاتر می‌خریدم و یا تو مغازم مشغولش کردم ولی اون پول یه جنسی رو برد پس داد. پس من سربلند این داستانم.
در پایان داستان راوی لباس زنانه میپوشه و به نظرم وقتی وجدانش رو بغل می‌کنه یعنی اشتباهش رو قبول می‌کنه و با اون آشتی می‌کنه و و میرقصه. شادی پایان داستان هم شاید القا کننده نوعی حس رهایی بوده باشه.
ولی جای درخشان نمایش گرفتن آینه و انعکاس نور روی چشمان تماشاگران بود که می‌تونه بگه این داستان بازتابی از درون همه شماست و شاید برای هممون پیش بیاد.
احتمالا موقت.

این نظر شخصی من صرفا بعنوان یک مخاطب معمولی تئاتر است.
سه نمایشنامه کاملا مجزا با موضوعات و صحنه های تازه که احساس میکنم لازمه ... دیدن ادامه ›› هرکدوم به تنهایی بهشون پرداخته بشه.

اجرای اول ، با اصل داستانش مشکلی نداشتم ولی بی سر و ته بود ، نه شروع خوبی داشت و نه پایانبندی درستی ، هدف از نقش اخبارگو مشخص نبود و کمدی ای که تلاش شده بود در متن جا شود ، برایم جالب نبود.
با احترام یک ستاره.

اجرای دوم ، مونولوگ عطسه ، بامزه بود و دوست داشتنی ولی باز هم انگار یه چیزی کم داشت ، نمیدانم ولی من کنجکاو نبودم که نامه خوانده بشه و پایان قابل پیش بینی ای داشت :)
دو و نیم ستاره.

و اجرای سوم ، تلفیق موسیقی الکترونیک و تم وسترن ، جذبم کرد و بازی بازیگران به دلم نِشست ، البته که مقصود نهایی نویسنده (مخصوصا داستان بوفالو) رو درست متوجه نشدم و نقش ها تقریبا گنگ و نامشخص بودن.
سه ستاره :)

راستش رو بگم از این تجربه انتظار خیلی زیادی نداشتم ولی واقعا پتانسیل بهتر بودن رو داشت و میتونست برای سالها در ذهنم باقی بمونه.
با آرزوی موفقیت ❤️
امیر جانم ممنون که تشریف اوردی و نظرت هم با ما در میون گذاشتی . قطعا نقدهای این چنینی در بهبود کارهای بعدی ما موثر خواهد بود.
۳ روز پیش، پنجشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چند شب پیش به تماشای این نمایش نشستیم.
نمایش سعی داره تم‌های پیچیده‌ای از روان‌شناسی و قدرت‌طلبی انسان‌ها رو به تصویر بکشه. از نظر درون‌مایه، ... دیدن ادامه ›› در ابتدا به نظر می‌رسه که با داستانی معمایی و ترسناک مواجهیم، اما در نهایت به ابعاد عمیق‌تر و فلسفی‌تر در مورد هویت، واقعیت، قدرت‌طلبی و خودشناسی برمی‌خوریم.
در نمایش باغ دکتر کوک، یکی از اصلی‌ترین تم‌ها بحث هویت و تغییره. شخصیت‌های اصلی نمایش، در مسیری از نوسان در هویت خودشون قرار دارن که به تدریج با حقایق و واقعیت‌های ناراحت‌کننده روبرو می‌شن. من نمایشنامه اصلی رو نخوندم ولی انگار شخصیت‌پردازی در داخل نمایشنامه اصلی برای شخصیت‌های فرعی (باغبان و خدمتکاری که پلیسه) عمیق‌تر انجام شده. اتفاقی که در نمایش شاهدش نیستیم و ضعف شخصیت‌پردازی درست به چشم میاد.
نمایش باغ دکتر کوک به نوعی می‌خواد به مثابه یه استعاره از دنیای ذهنی و درونی شخصیت اصلی باشه و سعی شده مرزای واقعیت و خیال محو بشن. اما توی این امر چندان موفق عمل نکرده و مخاطب با بخش خیالی همراه نمی‌شه و در برقراری ارتباط بین این دو فضا سردرگمه. در اون فضای خیالی، در ابتدا شاهد درگیری دو شخصیت فرعی هستیم و جایی دیگه هم چیزی شبیه به سوءقصد پلیس در عالم خیال شخصیت اصلی رو می‌بینیم که برقراری ارتباط بین این فضا و فضای واقعی و همچنین ضرورت وجود بخش خیالی سخته. من این رو بیشتر پای ضعف در کارگردانی می‌دونم.
نمایش به‌طور مستقیم به آنارشیسم اشاره نمی‌کنه، اما در لایه‌های عمیق‌تر، می‌شه بعضی از ویژگیای آنارشیستی رو در درون‌مایه‌ها و ساختارش مشاهده کرد. آنارشیسم به عنوان فلسفه‌ای که به مخالفت با هرگونه ساختار قدرت، کنترل و نظم اجتماعی رسمی می‌پردازه، توی این نمایش به‌طور غیرمستقیم از طریق نقد قدرت حاکم و بالادستی و مواجهه این قدرت با اعمالی از فردی که از نظر شخص آنارشیست خاطی به شمار میاد، به نمایش گذاشته می‌شه. شخصیت دکتر کوک نماد فردیه که سعی داره با استفاده از علمش، نظمی نوین از طریق حذف گزینشی افراد انجام بده. این مسئله در اعتراض به قدرت حاکم و ساختارشکنی در اون سیستم انجام می‌شه که یکی از ویژگی‌های اساسی آنارشیسمه. آنارشیسم به نوعی از عدم ساختار و نظم اجتماعی حمایت می‌کنه. یکی دیگه از جنبه‌های مهم در آنارشیسم، تاکید بر آزادی فردی و شکستن زنجیرهای اجتماعی و روانیه که به انسان‌ها تحمیل می‌شه. چیزی که درون‌مایه اصلی این نمایشه.
از طرفی این اثر به خوبی به بررسی قدرت و تسلط در روابط انسانی پرداخته. این مسئله از بعد فلسفی، به نقد قدرت و جایگاه فرد در برابر نظام‌های علمی و اجتماعی اشاره داره. این مسئله همراه با نوعی آشنایی‌زداییه که اون روی سکه وجهه نیمه‌مقدس "پزشک" رو نشون می‌ده.
از این نمایش انتظار فضای رعب‌آور و معمایی بیشتری می‌رفت که در اجرا خیلی خوب درنیومده بود. به صورت کلی نمایشی رو شاهد بودیم که در متن موفق اما در اجرا و کارگردانی ضعیف عمل کرد. چیزی که در متن تحسین‌برانگیز بود ولی در بازی‌ها چندان باب میل نبود و با وجود این کست، انتظار بیشتری می‌رفت، تغییر شخصیت ناشی از ساحت قدرت بود.
گرچه ایرادی که به متن وارده هم قابل پیش‌بینی بودن اون بود، مخصوصا در رابطه با نقشه‌ای که دکتر کوک برای کاراکتر اصلی کشیده بود.
طراحی صحنه و گریم و لباس خوب بود و نمی‌شه ایراد خاصی ازش گرفت. استفاده از میکروفون برای من عجیب بود و ضرورتش رو حقیقتا درک نکردم. موسیقی کار هم از نقاط ضعف کار بود که خیلی از مواقع ناهماهنگ بود. همونطور که گفتم بازی‌ها واقعا پایین‌تر از حد انتظار بود و توقع بیشتری از این تیم می‌رفت.
در کل ممکنه از نمایش لذت ببرید اما من این نمایش رو متوسط رو به پایین دیدم. خیلی ممنونم از همه عوامل.
در همه ابعاد متوسط!
۳ روز پیش، پنجشنبه
مریم علیپور
از نمونه تفکرات ولی محوری:حالا که پروردگار سرش شلوغه و عدالت در چالشه،اگر قدرت و هوش و موقعیت و جغرافیا پذیرفت من رو به عنوان ولی،خودم تعیین میکنم کی و چی باشه و حذف بشه تا به ایده آل و نهایت ...
چه درست گفتی مریم
۲ روز پیش، جمعه
حسین چیانی
چه درست گفتی مریم
و میرسیم‌به جایی که جاهلان از سر نفع طلبی خود، شعار مرگ بر ضد ولی سر میدن…
۲ روز پیش، جمعه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
محسن رئوفی (mohsen12901)
درباره نمایش سیئر i
چه تغییرات جذابی داشت نمایش. خیلی متفاوت تر از اجرایی بود که سه ماه پیش دیدم. خسته نباشید به تیم حرفه ای.
« این بار خودتون حذفش کنید! » 🤌
احسان بختیار (u.28yc0d)
درباره نمایش نعمت i
نمایشی عالی با بازیها و داستانی چند وجهی که دلنشین و جذاب است و همچنین بازی درخشان کودکان
از تیم نمایش نعمت بابت پرداختن به گوشه کوچکی از معضلات و مشکلات معلولین و کم توانهای جامعه بسیار سپاسگزارم و برایشان در ادامه مسیر هنری آرزوی بهترینها را دارم
با خسته نباشید به همه عوامل
سپاس از حضورتون
۳ روز پیش، پنجشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
طنز کافی …
اجرای کم نظیر .
داستان جذاب و خط داستانی کامل ،شادی و غم گریه و خنده طلخ و شیرین
یکی از بهترین اتخاب هایی که تو این روزا میشه ازش لذت برد.
این نمایش رو از نگاهتون دریغ نکنید
مهدیه سلیمانی، حسین بهمنش و فاطمه درویش این را خواندند
اشکان علیزاده این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

با درود و احترام خدمت گروه محترم اجرایی و تیوالمندان عزیز
متن زیر ... دیدن ادامه ›› صرفا نظر شخصی من بوده و ممکن است مخالف یا همسو با نظر شما عزیزان باشد.
شاید در حال حاضر کاخ هنر یکی از اراضی های مناسب جهت عبور قوای آلترناتیو تئاتر باشد، محلی که با هویت و رویکرد خود سعی بر آن دارد تا در کنار نمایش های مرسوم و متعارف در جنبه ی اجرایی به دنبال جهان بینی های غیرمتعارف و رادیکال تر باشد تا علاقمندان طیفهای گوناگون را به سمت خود فراخواند.
"عبور قوای برج عیوض از اراضی کاخ هنر" - که تنها دو شب به پایان آن باقی مانده است - یکی از نمایش های جسور و خوش ساخت دگرگونه است که این روزها به کارگردانی وهاب ناصری منش به صحنه میرود. این اجرا از مناظر مختلف قابل تأمل است
در متن؛ قصه مشخصا در نکوهش و تقبیح جهل و الزام به گذار به سوی خرد و دانش است، کاراکترهای قصه نیز به عنوان عناصر پیش برنده در جهت پیام محوری داستان، با سبقه ای نامعلوم و گنگ در کشمکشهای گوناگون قرار گرفته و شاید همین امر باعث گسست ها و گره افکنی های پراکنده است که بعضا در بازگشایی گره پرداخت مناسبی صورت نمی گیرد - قصه ی پهلوانان نگهبان، دختر بچه ۵ ساله، مالیات غلامرضا، اختلافات پیران خان و ... - و نیز ارتباط کاراکترها با یکدیگر نامأنوس و بعضا غریب به نظر میرسد که نشان از متزلزل بودن شبکه های ارتباطی و پیوندهای داستانی ست. در ساختار نمایشنامه تقابل سنت و مدرنیته با شکست ادبیات نمایش و پرش به گفتمان محاوره و امروزیست که می توانست تلطیف یابد و در بخش پایانی نمایش نیز با یک جمع بندی کوتاه و مختصر ( که به یک زایش کودک تقلیل داده شد ) مواجه هستیم.
کارگردانی؛ تک بیت اول این متن روی سخنم با کارگردان اثر است، کسی که تماشاچی را تا یک قدم مانده به لذت محض برده و برگردانده است، وهاب ناصری منش با خلق یک اتمسفر منقبض و پویا موفق شده است تا نبض تماشاچی خود را در دست بگیرد، از لحظه ورود و مواجهه با صحنه و بازیگران می توان انتظاری متمایز از کارهای جاری بر صحنه داشت، انتظاری که تا پایان اثر ادامه دارد! کارگردان اثر با جانمایی مخاطبین خود در دل صحنه و ایجاد فضای دیالکتیک کلامی با مخاطبان، جسارتی به خرج داده است که تماشاچی خود را برای همگونی در صحنه جسور می نماید، این جسارت خصلت بارز یک نمایش تعاملی است که در پس تفکر و واکنش احتمالی هر مخاطب یک پلن آلترناتیو قرار می گیرد. اما این بده و بستان میان صحنه و مخاطب به تکامل نمیرسد، گویی عنصری برای پیوند نانوشته ی میان عزاداران مجلس کم است. همان عنصری که به من اجازه ی عزاداری در میان صحنه و یا وساطتت در میان درگیری و مراسم قربانی نداد. شاید حظ وافر برای مخاطب در این نمایش آن باشد که خود را یک «برج عیوضی» بداند! پیشنهاد می شود از پتانسیل تعامل محور بودن اجرایی این نمایش در حد مقبول و بیشتری استفاده شود. (قندان را به من بده تا میان مهمانها قند پخش کنم)
بازی؛ بخش درخشان نمایش که منجر به ایجاد اتمسفر و فضاسازی درست و به جا و مناسب اثر شده است بازی بازیگران است. هرچند ناهمگونی در تیم بازیگران ملموس است اما بی شک تمامی بازیگران در خدمت اجرا قدم برمیدارند و با وجود نزدیکی با مخاطبین هرگز از حس و خط داستانی خود خارج نمی شوند و بسیار صادقانه و باورپذیر به ایفای نقش می پردازند، بخش درخشان این نمایش حتما بازیگران آن هستند.
دیگر عوامل اجرا همچون لباس، گریم خوب و قابل قبول هستند و نور نمایش نیز با توجه به امکانات سالن خوب محسوب می شد.
در پایان ضمن عرض خداقوت و خسته نباشید به کلیه ی دست اندرکاران نمایش خوب «عبور قوای برج عیوض از اراضی کاخ هنر» توصیه می کنم دو روز باقی مانده را هرگز از دست ندهید و تجربه ای متفاوت با چاشنی کمدی را تجربه کنید
ارادتمند
علی روان بُد / ۵ دی ماه ۱۴۰۳
حسین ترکی (u.b2p8fu)
درباره نمایش تو راهی i
بلاخره یک نمایش درست و خوب دیدیم با بازی های درست و اندازه و خودمونی از قشر پایین جامعه و گرفتار‌.
خانم حاجی که ریاکاریشون ب خوبی مشخص بود ... دیدن ادامه ›› اما دیالوگ هاشون درست شنیده نمیشد و از این نظر ضعیف بودن و یا خانم حامله ای ک از روی عشق باهمسرشون زندگی میکردند و شخصیت عزیز که بازیه قشنگ ودل نشینی داشت و همچنین نقش شاغلام
سپاس از شما و نظر خوب شما🙏🌱🎭
۳ روز پیش، پنجشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ایده اینکه یک انیمیشن ایرانیزه شه و روی صحنه بره جالب بود.
اما متاسفانه این ایده به هیچ عنوان اجرایی نشده بود
دکور و صحنه کاملا ضعیف ، بازیگر ... دیدن ادامه ›› دختر کاملا نامسلط به گویش محلی ، اگر قراره موسیقی ها لبخونی شه کوچکترین کار بازیگر اینه که شعرهاشو حفظ کنه . بنظرم اینکار نه تنها برای بزرگسال که برای کودک هم مناسب نیست .
رومینا سندگل ‌زاده (rominasanadgolzadeh)
عرض احترام، نظر شما به عنوان خریدار ثبت نشده منتهی پیش‌داوری شما برای گروه اجرایی قابل احترام🙏🏼✨
۴ روز پیش، چهارشنبه
بنیامین میلان (benyaminmilan)
سلام خانم مثنوی عزیز
اگر به تماشای اجرای ما نشستید خیلی از شما ممنونیم
و متاسفیم که نتونستیم نظر شما را که مخاطب ما بودید جلب کنیم
حتما نکات ذکر شده انتقال داده میشه
بازم ممنون از شما
۴ روز پیش، چهارشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
صه‌ی نمایش هیدن لایه‌های عمیق اجتماعی و روانی را در خود جای داده است. زن نابینا، که در روز تولدش برای سورپرایز کردن همسرش برنامه‌ریزی کرده، نه‌تنها ... دیدن ادامه ›› با خیانت همسرش بلکه با سکوت اطرافیان مواجه می‌شود. این داستان فراتر از یک روایت فردی است و تصویرگر جامعه‌ای‌ست که در برابر بی‌اخلاقی، خیانت، و رنج دیگران سکوت اختیار می‌کند. تحلیل جامعه‌شناختی این اثر می‌تواند به محورهایی چون انکار حقیقت، ترس از مواجهه، و شکنندگی روابط انسانی در جامعه مدرن بپردازد. سکوت دو دوست و حتی مأمور اورژانس، که با وجود آگاهی از خیانت و ناراحتی زن نابینا واکنشی نشان نمی‌دهند، نمادی از جامعه‌ای است که به جای مواجهه با حقیقت، ترجیح می‌دهد آن را نادیده بگیرد. این رفتار نشان‌دهنده عادی‌سازی بی‌اخلاقی در فضای اجتماعی است. در چنین جوامعی، افراد اغلب از ترس عواقب، مداخله نمی‌کنند یا خود را کنار می‌کشند تا از درگیری یا مسئولیت‌پذیری بگریزند. دوستان ژان، علی‌رغم تنفر از شخصیت میت، به بهانه حفظ آرامش ژان، حقیقت را مخفی می‌کنند. این رفتار، بیانگر پدیده‌ای رایج در جوامع است: ترس از مواجهه با واقعیت به دلیل ترس از برهم زدن تعادل ظاهری زندگی دیگران. آن‌ها تصور می‌کنند که گفتن حقیقت به زن، تنها موجب درد و رنج بیشتری می‌شود. اما این سکوت، نه‌تنها خیانت را تداوم می‌بخشد بلکه ژان را در یک دنیای خیالی و ساختگی نگه می‌دارد، جایی که او ناگزیر است خود حقیقت را کشف کند. در این داستان، خیانت میت و واکنش منفعل اطرافیان، نشان‌دهنده بازتولید نابرابری قدرت در روابط زناشویی است. زن نابینا، که از نظر فیزیکی در جایگاه ضعف قرار دارد، از طریق نصب دوربین‌ها و پیگیری ماجرا نشان می‌دهد که حتی در چنین شرایطی هم برای کشف حقیقت تلاش می‌کند. اما عدم حمایت اطرافیان، او را در مقابل مردی که خیانت می‌کند، تنها و بی‌پناه رها می‌کند. این موقعیت، وضعیت بسیاری از زنانی را نشان می‌دهد که در روابط ناسالم گیر افتاده‌اند و به دلیل سکوت اجتماعی، قادر به یافتن حمایت نیستند. مأمور اورژانس نیز، که نقش او نمادین است، با وجود آگاهی از درد و خیانت، تصمیم به سکوت می‌گیرد. این تصمیم، تصویری از جامعه‌ای است که همدلی را به انفعال و تماشای بی‌طرفانه تقلیل می‌دهد. در چنین شرایطی، حقیقت قربانی «مصلحت‌گرایی» و «ترس از دخالت» می‌شود. در جوامع مدرن، که فردگرایی و حریم خصوصی بیش از پیش مورد تأکید است، شاهدان به جای مداخله، صرفاً نظاره‌گر می‌شوند. دوستی که زمانی بر پایه اعتماد و صراحت استوار بود، جای خود را به سکوتی ناراحت‌کننده می‌دهد. این روند، نشان‌دهنده فروپاشی اخلاق جمعی و کاهش حس مسئولیت در برابر رنج دیگران است نصب دوربین توسط ژان، نشانه‌ای از تلاش برای بازیابی قدرت و کشف حقیقت است. این حرکت، نشان می‌دهد که در جامعه‌ای که اطرافیان حقیقت را انکار می‌کنند، افراد مجبورند به ابزارهای نظارتی و فناورانه متوسل شوند تا بتوانند واقعیت را آشکار کنند. این امر، بازتابی از تنهایی افراد در جوامع امروزی است، جایی که حتی نزدیک‌ترین افراد نیز گاه قابل اعتماد نیستند. نتیجه‌گیری هیدن تصویری تلخ و تأمل‌برانگیز از جامعه‌ای ارائه می‌دهد که در آن خیانت، بی‌اخلاقی، و رنج دیگران عادی شده است. سکوت اطرافیان و انفعال جامعه نشان‌دهنده بحران‌های عمیق در روابط انسانی است: بحران اعتماد، همدلی، و مسئولیت‌پذیری. این اثر، مخاطب را به چالش می‌کشد تا بپرسد: آیا سکوت در برابر حقیقت، خود نوعی خیانت نیست؟ و اگر جامعه‌ای حقیقت را کتمان کند، آیا آن جامعه نابینا نیست؟
حسین بهمنش، سپهر و محمد فروزنده این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آوا گنجى (u.hqam86)
درباره نمایش دویل i
نمایش دویل :
از ابتدای نمایش می‌شد زحمت بسیار و سختیه راهِ ساخت و پرداخت کارکترها را در تک تک بازیگران به چشم دید.
کاملا مشخص است و ملموس که ... دیدن ادامه ›› دویل کارگردانی شده است و نمایش به خوبی جا افتاده است، که قطعا چنین اجرای پر زحمتی بدون کارگردانیِ دقیق امکان پذیر نیست.
نکته‌ی دیگر و جذاب دویل طراحیه گریم کارکترها بود که از نظر بصری تماشاگر را بیشتر مجذوب نمایش میکرد.
طراحیه صحنه ای که ساده بود اما در عین حال درست و کافی.
موسیقی به شدت در اجرای دویل خودنمایی میکرد ؛ هرچه پیش میرفت جذاب تر هم میشد‌.
به تمام عوامل نمایش دویل خسته نباشید میگم.
بعد از اتمام یک نمایش باید تماشاگر ذهنی درگیر با اتفاقات و نتایج یک نمایش داشته باشد. باید باعث تفکر تماشاگر شود و دویل کار خودش را به درستی انجام داد .
راوی به گونه ای سالن را در دستان خود می گیرد که کوچکترین حرکتی از چشمان او دور نمی ماند ، تماشاچی را با خود به اوج می برد و از اوج ناگهان تماشاچی ... دیدن ادامه ›› را چنان بر زمین گرم می کوبد که تماشاچی در نمایش حل می شود.
با خنده و مزاح تماشاچی را سرگرم می کند و هرمس را بالا می آورد و در صدم ثانیه دنیای تلخ و ترسناک و بی رحم را به نمایش گذاشته و سالن را در هادس فرو می برد ، یک سقوط ازاد جانانه ،
راوی واقعیت را انکار می کند و در صدد خاموش کردن عذاب وجدان خویش است و فرافکنی های متعدد او تماشاچی را گیج میکند و در فکر فرو می برد،
متن زیبا و اجزای زیبا سالن نمایش را به شکل های گوناگون تفسیر می کند ، سالن گاهی منزل راوی است ، گاهی رستوران محل قرار است، گاهی مراسم خواستگاری است و در تمام این صحنه ها خدمتکار در حال رسیدگی ، شعله گاز روشن و غذا در حال اماده شدن است ،
و در انتها یک جسد ، یک رقص دونفره و یک تغییر جنسیت زیبا را مشاهده می کنیم که جشن و پایکوبی دونفره را به نمایش می گذارد.
و اما به نظر من ویتری که همراه راوی بازی می کند، "وجدان" راوی است که در صحنه هایی که راوی خود را فریب می دهد با خشم وارد می شود
بیزحمت گزینه افشا رو فعال کنید🤝
مهدیه سلیمانی
بیزحمت گزینه افشا رو فعال کنید🤝
خیلی ممنون یاداوری کردید
۵ روز پیش، سه‌شنبه
چه تفسیر قشنگی. حدود یه ساعته دارم فکر میکنم قطعات اجرا رو چجوری کنار هم بزارم.
۵ روز پیش، سه‌شنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جمعه با خانواده دیدیم
بسیاااار عالی بود
بازی.گریم.صحنه.نور.موسیقی.قصه.خلاقیت در صحنه. ..همه چی خیلی خوب بود
هم ما و هم بچه ها خیلی خوششون اومد
سالن و صدا هم خیلی خوب بود
میت زنده پدر سگ شارلاتان و رعیت مرده متوهم خواب زده

مجلس ختمی برای بشر مقتولِ قدرت و خرافات.خرافات تنها در طلسمات و رمل و فال قهوه نیست، ... دیدن ادامه ›› در هر رفتار و گفتار و پندار غیر عقلانی،بی اساس و بدوی ای است که به ما می خورانند تا بخورند و بیاشامند و با مال مردم💼 رستگارانه گورشان را گم کنند به نور بهشت.زمانی که ما در خواب خوشیم.خواب گاو نر سپید.
هرچه شرط عقل است،مابقی شگون نداره.